این آخرین نت چه تلخ بود، این آخرین نت که سکوت را به همراه داشت، آن هم سکوتی ابدی برای کسی که در همه عمر صداها را نوشت و رهبری کرد تا «خیام» جرعهای از خیال را به کام سحرگان بریزد و «محمدرضا شجریانِ» نغمهخوان آواز سر دهد که: «هنگام سپیدهدم خروس سحری، / دانی که چرا همیکند نوحهگری؟/ یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح/ کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری» و چه پر اندوه که این خروس سحری خبر داد که فریدون شهبازیان چهره در نقاب خاک کشید.
حسین قره: فریدون شهبازیان که صبح امروز «با هفت هزارسالگان سربهسر» شد، از کودکی شیفته موسیقی بود و صدایی از درون سینهاش او را میخواند تا نغمهها را برای سازها سامان دهد. پدرش از او خواست تا در کودکی با هنر همبازی شود و از ابتدایی ویولن به دست گرفت. اولین معلمش «عطاالله خادم میثاق» بود؛ اما آن که بر او تأثیر عمیق گذاشت معلم میثاق «سرژ خوتسیف» روس بود. ویولن راهی بود که فریدون شهبازیان یافته بود تا نگاهها را به خودش جلب کند و این شد که در ۱۷ سالگی هم دیپلم این ساز را داشت و هم عضوی از ارکسترسمفونیک تهران شده بود.