نسل Z این فرمول را بهکار میگیرد: نمیگوید که «من میتوانم» بلکه میگوید «من تمامی سعی و تلاشم را بهکار میگیرم». و وقتی هم که نمی تواند به رحتی شکست را می پذیرد و خودش را آماده برای مرحله بعدی می کند. اما همنسلهای من از «من میتوانم» بسیار استفاده میکنند.شکست هم که می خورند، به گونه ای سخن می گویند که کماکان پیروزند. به همین دلیل تاریخ برایشان عبرت آموزی ندارد. به همین دلیل رئیس جمهور تاکید می کند که امور بر اساس کارشناسی پیش برود تا بتوانیم همه سعی و تلاش انجام شود. نه آن که بگوید ما می توانیم، بعد نه شغل یک میلیون تومانی ساخته می شود و نه ۴ میلیون مسکن وعده داده شده بر اساس می توانیم، به مردم تحویل داده شود.
گروه اندیشه: چرا رئیس جمهوری پزشکیان برای اداره کشور، مانند روسای جمهور ۹ و ۱۰ و ۱۳ نمی گوید «ما می توانیم»، اما به جای آن از ادبیات علمی«همه تلاش مان را به عمل می آوریم» استفاده می کند؟ این دو جمله در توسعه خودشان را چگونه نشان می دهند؟ آیا ما می توانیم به امری آرمانی و حماسی مرتبط و همه تلاش مان را می کنیم به امر زندگی و روزمره همبسته است؟ می توانیم، از عقل مطلق گرا بر می خیزد،و همه تلاشمان را می کنیم، از عقل انتقادی؟ این ها سوال هایی است که وحید اسلامزاده در مقاله خود به آن می پردازد و با ایجاد یک تمایز نسلی تاکید می کند که نسل زد روی خط «همه تلاشمان را می کنیم» حرکت می کند به همین دلیل تاریخ برای او عبرت آموزی دارد، اما برای نسل های قبلی که بر روی خط ما می توانیم حرکت می کنند، چون در هر حال پیروزند و شکستی به آنان راه ندارد، بنابراین تاریخ معنای عبرت آموزی خود را برایشان از دست می دهد. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
***
از آنجاییکه ما ایرانیان در گفتن سخنان حماسی بسیار تواناهستیم، برای همین بهراحتی میتوانیم بگوییم که «ما میتوانیم»؛ و گفتن «ما نمیتوانیم» را نوعی شکست تلقی میکنیم.
برخی از انسانها فقط لفظ هستند و نمیتوان بیش از این توقعی از آنها داشت. مثلاً میگویند «ما میتوانیم» اما در عمل میگویند «ما نمیتوانیم». ولی اظهار به شکست هم نمی کنند. در نهایت نفهمیدیم که واقعاً ما ایرانیان «میتوانیم» یا «نمیتوانیم»؟ اگر «میتوانیم» پس اشکالات و ابهامات متعدد و گوناگونی که در امور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و زیستمحیطی داریم از کجا ناشی میشود؟ اگر «نمیتوانیم» پس چرا الفاظی مانند توانستن و قدرت و تسلط را بهکار میگیریم؛ آیا ما ملتی هستیم که «دوست داریم» بهخودمان دروغ بگوییم؛ آیا ما ملتی هستیم که «دوست داریم» خودمان را فریب دهیم؛ آیا ما ملتی هستیم که «دوست داریم» در توهم و خیال زندگی کنیم؟!
به کارگیری عقل انتقادی
دیدگاه من در این مقاله، عقلانی-انتقادی است. بهچه معنا: اول عقلانی است چون فقط براساس «منطق»، پازلهایش را چیده ام؛ انتقادی است: چون هرچه عقلانی و منطقی باشد باید انتقادی هم باشد. حال منطق چیست؟ وقتی بخشی از تمامی قطعات پازلی با یکدیگر همراستا باشند و بخش دیگر درعینحال با یکدیگر در تضاد باشند اما شرط اصلی تمامی قطعات این باشد که مکمل یکدیگر هستند بهآن «منطق» میگویند.
چرا محور دیدگاه ما عقلانی-انتقادی است؟ چون هرچیزی که قابل شک باشد قابل بررسی و همچنین قابل انتقاد هم هست و هرچیزی که قابل انتقاد باشد عقلانی-منطقی است. این راز حرکت و پیشرفت است. ما عقلانیت و منطق را در شک کردن تعریف میکنیم. وقتی در هرچیزی شک کردیم پس نگاه عقلانی-انتقادی بهآن داریم چون میخواهیم اول آنرا بشناسیم و دوم آنرا اصلاح کنیم. نگاه عقلانی-انتقادی نگاهی سلسلهمراتبی است. اول باید درباره هرچیزی شک کرد؛ دوم، ذهن را از هرچیزی که باعث نگاه اثباتی بهآن موضوع میشود پاک کرد؛ سوم، باید ساختار قبلی را فروریخت و از هم پاشید. چهارم باید از اول ساختار و تشکیلات را چیدمان کرد. نگاه عقلانی-انتقادی نفیکننده-سازنده است. منظورمان چیست: اول نفی میکند؛ بدینمعنا که اول اجزای ناکارآمد ساختار قدیمی را فرومیریزد و دوم از «نو» آنرا اصلاح کرده و میسازد. بهاین شرط که هر لحظه لازم بود بتواند دوباره آنرا اصلاح کند. نگاه عقلانی-انتقادی همیشه در حال نوسازی است.
پس از این بحث تئوریک لازم است گفته شود: اصولاً کلی صحبت کردن اساسا وجه عقلانیت و منطقی ندارد. هیچ انسان و ملتی بهتنهایی نمیتواند امورات زندگی خود را اداره و مسائل و مشکلاتش را حل و برطرف کند. زیرا انسانها و ملتها در ارتباط با یکدیگر میتوانند به نیازهایشان مسلط شده و در اصل امکان زیستن در این جهان پرچالش و پرمسئله را فراهم کنند. اگر بدون عقلانیت و منطقی بگوییم «ما میتوانیم» بهنظر میرسد اصل زندگی انسانی و اجتماعی را نقض کردهایم. پنداری چندین هزارسال زندگی انسانها بیهوده و اشتباه و باطل بوده و حال ما هستیم که درستترین و بهترین و کاملترین راه را پیدا کردهایم. هزارانسال از زندگی انسانها میگذرد و در این هزارانسال هیچ انسانی و هیچ ملتی بهتنهایی نمیتواند زندگی کند.
تکیه گاه عقل انتقادی به می توانیم به شرط!
میگویند: «وقت میگوییم «ما میتوانیم» بهاین معناست که ما وابسته به ملتی و کسی نیستیم. خودمان میتوانیم انسان یا ملتی باشیم که دیگران وابسته بهما باشند.» دقیقاً مشکل همینجاست! اگر بتوانیم درک کنیم که معنای وابستگی و ارتباط داشتن یکی نیست و ذات این دو مفهوم کاملاً از هم متفاوت است؛ آنوقت میتوانیم بگوییم: بله «ما میتوانیم» اما بهشرط! «ما میتوانیم» نه بهاین معناکه تمامی توانها در اختیار ماست و بهدیگران هیچ نیازی نداریم. «ما میتوانیم» فقط آن بخشی که برعهده ماست را بهدرستی انجام بدهیم. فقط در بخش خاصی که برعهده ماست توانایی داریم نه در تمامی بخشها. این ادعای اصلی ما در این مقاله است. «ما میتوانیم» اما فقط در بخش تخصصی خودمان نه در تمامی بخشها. با این شرط: با در نظر گرفتن این شرط بله «ما میتوانیم». این دو مطرح کردن ادعا یکی ما می توانیم و دیگری ما همه تلاشمان را به عمل می آوریم دارای تمایز اساسی در توسعه هستند. ما می توانیم، می تواند مدعی شود که چرخ را بدون وابستگی به خارج دوباره بسازد، و با حس انزواطلبی، به استراتژی توسعه صادرات به جای هر گونه واردات تن بدهد. یعنی ایجاد استقلال کامل از جهان حتی به بهای منزوی شدن. اما تلاش خودمان را می کنیم به معنای برتری بخشیدن به مزیت های تخصصی در برابر کشورهای دیگر برای توانمند شدن در رقابت های داخلی و بین المللی است. دومی قادر است نظام دسترسی محدود را به نظام باز تبدیل کند. زیرا توانمندی حرف اول را می زند.
وقتی مسئولیت و تعهد بر عهده کارشناسان و کاردانان باشد آنوقت بهراحتی نمیگوییم «ما میتوانیم» بلکه می گوییم کجا می توانیم و کجا نمی توانیم. چون همیشه کارشناسان و کاردانان برای انجام درست تعهد و مسئولیت خود شک و تردید دارند. بهطورکلی عقلانی و منطقی نیست که کارشناسان و کاردانان با قاطعیت بگویند که «ما میتوانیم»؛ بلکه با شک و تردید میگویند که «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم».
چرا رئیس جمهوری روی نظام کارشناسی کارآمد اصرار دارد؟
باتوجه به پرسش اصلی ما: «چرا رییسجمهور این همه اصرار بر بهکارگیری کارشناسان و کاردانان دارد؟» قصد دارم استدلال کنم که «ما میتوانیم» مفهومی پوچ و بیمعنا و بیمحتواست ولی درمقابل آن «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم» سازنده، انگیزشی و پیشرونده است.
آقای رییسجمهور معتقد است که در کشور ما متأسفانه هر کسی در هر شغلی بر سرجای خودش قرار نگرفته است. هیچکس سرجای خودش نیست . بهعبارت دیگر، یعنی در کارها نهتنها تخصصی نداشتیم بلکه سعی نکردیم یاد بگیریم و یا تقلید کنیم تا بتوانیم تعهد پذیرفته را بهدرستی انجام دهیم. تمامی این سخن این است که باید «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم» را اجرا کنیم. ما می توانیم درزمینه ایجاد هر یک شغل با یک میلیون تومان، ناکارآیی خود را نشان داد.
از این رو مفهوم «ما میتوانیم» ما را از واقعیت زندگی دور کرده و در وادی توهم و خیال سرگردان کرده است. چرا؟ چون تخصصی را که یادنگرفتهایم، میخواهیم انجام دهیم. این یک فاجعه است. اتفاقاً رییسجمهور خوب درک کرده که ما اول باید یادبگیریم و در کاری تخصص داشته باشیم و سپس ادعای «ما میتوانیم» را با صدای بلند فریاد بزنیم. در ضمن اتفاقاً وقتی کسی دارای تخصصی میشود محافظهکاری و احتیاطش بیشتر میشود و سعی دارد تخصصش را بهنحو احسن بهاجرا بگذارد. یعنی دقیقاً «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم» را میخواهد اجرا کند.
اما اگر از همان اول بگوییم که «ما میتوانیم» و هیچ تخصصی هم در توانمان نداشته باشیم بدون ترس و شکی، بهدل کار زده و میخواهیم مشکلات و مسائل را حل و برطرف کنیم. یک کارشناس یا کاردان هیچوقت بدون ترس و شک بهدل کاری نمیزند. ترس و شک او را وادار میکند اول از همه درباره آن تخصص مطالعه کند. یا بهقول امروزیها اول آسیبشناسی کرده سپس مشوریت تخصصی کرده و بعد وارد جریان کار شود. رییسجمهور این را میخواهد: «با شناخت و مطالعه کاری را انجام دهیم». مسلماً برای اینکه بتوانیم تخصص بیابیم و کارشناس و خبره کاری شویم اول از همه به دیدگاه عقلانی-انتقادی نسبت به هر کاری نیاز داریم؛ دوم، پس از کسب عقلانیت برای آن تخصص و کارشناسی، باید سازمان و تشکیلاتی تدارک ببینیم؛ سوم، افرادی که میخواهند در زمینههای تخصصی فعالیت کنند باید رفتار و تعهد سازمانی داشته باشند؛ چهارم هر تخصصی خود به زیرمجموعههای ریزتخصص تقسیم میشود، افراد را به ریزتخصصها باید تقسیم کرد. پس فعل «ما میتوانیم» بهراحتی صرف نخواهد شد.
توسعه چگونه ممکن می شود؟
«ما میتوانیم» ما را به فضایی پوچ و نامتناهی و متضاد میکشاند که از آن خارج شدن واقعاً کاری سخت و نشدنی است. از این رو «ما میتوانیم» بیانی مثبت و انگیزشی و عامل حرکت و توسعه نیست. «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم» مفهومی انگیزشی و عامل حرکت و توسعه است. معتقدم که باید مفاهیم دقیق و درست و عقلانی-انتقادی تعریف شوند.
شاید فقط لفظ «ما میتوانیم» برایمان زیبا است و اینکه چگونه به توانستن میتوان رسید برایمان مهم نباشد. میپنداریم همینکه امیدی زنده نگهداریم که روزی ما نیز میتوانیم به خواستههایمان برسیم کلی کار و اثر مهمی است. اما فرایند این رسیدن را هیچوقت مورد بررسی قرار ندادیم. من با کدام عینیت و ذهنیتی میتوانم بهخواستههایم برسم؟ این سقف خواستههای من کجاست که بتوانم مفهوم «رسیدن» را برای آن تعریف کنم؟
آیا واقعاً ما میتوانیم! آیا واقعاً توانستهایم پروژهای را که بهنفع ملت و مُلک ایران باشد، بهموقع شروع و در یک زمان (Deadline) مشخص و از قبل تعیین شدهای بهپایان برسانیم؟! چرا پروژه ها چندبرابر موعد مقرر به طول می انجامد؟ شاید دوستانی شمشیر تیز و بُرنده نقدشان را بهروی من بکشند که چه میگویی که ما ایرانیان همه تعهد به اتمام پروه ها سر زمان مقرر داریم! ما ایرانیان دارای تاریخی چنین و چنان هستیم و …در زمانی که جهانیان اصلاً نمیدانستند ددلاین و تعهد چیست، ما ایرانیان تعهد داشتیم!
این ها همه استدلال های درستی هستند که همه از «بودیم» صحبت می کنند! و فعل زمان حال «هستیم» در آن غایب است. ما در گذشته همهچیز بودیم و به این بودنها هم افتخار میکنیم. اما با تکرار این بودنها نباید به ملتی توهمزده تبدیل شویم. بلکه باید از خود بپرسیم با این میراث گرانقدر الآن کجا ایستاده ایم؟ چرا از واقعیتهای تلخ ترسیده و دوست داریم با خاطرات شیرین هزارانسال پیش زندگی کنیم؟ در شرایط کنونی پنداری هرچه بیشتر دستوپا بزنیم بیشتر زیر پایمان خالی شده و خودمان را در فضای نامتناهی رنج و عذاب یک زندگی ساده گم شده مییابیم. اسمش را میگذاریم تلاش و کوشش. چه بسا متوهمانی هستیم که یا نامگذاری بلد نیستیم یا در اصل مستانی هستیم که به توهم میگوییم تلاش و کوشش.
چرا فقط می گوییم این گونه بودیم؟
ما توانستن را در ویران کردن دیگران دیدیم . ما روشنفکران هیچوقت خود را در راه تلاش کردن برای حل مشکلات و دستیابی به یک هدف از طریق گفت و گو و همکاری قرار ندادیم. بلکه خودمان جزو مشکل شدیم. و راه دیگران را سنگلاخ تر کردیم. و این دور باطلی است که در آن گرفتاریم. ما روشنفکرانی وجود دیگری را تنگی جا برای خود میدانیم، هیچوقت به فضای نامتناهی عمل نیندیشیده ایم زیرا همواره در مقام حرف درجا زدیم. از این نظر فضای رقابت همیشه نابرابر بوده چه در اقتصاد و چه در اندیشه! من باید بتوانم که خود را اثبات کنم اما با بهزیر کشیدن دیگری چنین امری میسر می شود.
به قول ماکس وبر وقتی بین ابزار و هدف ارتباط منطقی ایجاد شد آن خواسته عقلانی است و امکان رسیدن به آن مُحیا. اما کدام خواستۀ ما ابزار و هدف منطقی دارد؟ وقتی این دو حاصل شد آیا من آدمی هستم که بتوانم از آن ابزار بهترین بهره را ببرم. اگر واقعاً من آدم آن ابزار نبودم آیا «ما میتوانیم» اتفاق خواهد افتاد. یعنی به هر شکل ممکن در جایگاه خودم بمانم حال هر تقدیر بدی که در آن حوزه رخ بدهد دیگر مهم نیست. قرار است این باشد: «من می توانم» نه این که «تمام سعی و تلاشم را می کنم». و اگر نتوانستم به معنای آن است که شکست را بپذیرم نه آن که همه را قانع کنم که به هر روی و در هر حال پیروزم.
از آنجاییکه ما ایرانیان در گفتارهای حماسی بسیار ماهر و ورزیده هستیم پس گفتن «ما میتوانیم» ساده است اما هیچوقت به ادامه آن نیندیشیدیم. چون سخت است و پیچیده. دنیا بهجای «ما میتوانیم» از «ما تمامی سعی و تلاشمان را بهکار میگیریم» استفاده میکنند؛ آنها صحبت از سعی و تلاش میکنند نه ازتوانستن. آنها میگویند تمام سعی و تلاشم را میکنم تا کارم را بهبهترین نحو انجام دهم.با جرأت و اعتماد کامل مینویسم و ثبت میکنم که نسل Z این فرمول را بهکار میگیرد: نمیگوید که «من میتوانم» بلکه میگوید «من تمامی سعی و تلاشم را بهکار میگیرم». و وقتی هم که نمی تواند به رحتی شکست را می پذیرد و خودش را آماده برای مرحله بعدی می کند. اما همنسلهای من از «من میتوانم» بسیار استفاده میکنند.شکست هم که می خورند، به گونه ای سخن می گویند که کماکان پیروزند. به همین دلیل تاریخ برایشان عبرت آموزی ندارد. به همین دلیل رئیس جمهور تاکید می کند که امور بر اساس کارشناسی پیش برود تا بتوانیم همه سعی و تلاش انجام شود. نه آن که بگوید ما می توانیم، بعد نه شغل یک میلیون تومانی ساخته می شود و نه ۴ میلیون مسکن وعده داده شده بر اساس می توانیم، به مردم تحویل داده شود.
منابع:
۱. روزیدس و …؛ شرایط اخلاقی رشد اقتصادی؛ ترجمه احمد تدین و شهین احمدی؛ انتشارات هرمس؛ چاپ اول ۱۳۸۱.
۲. بودون، ریمون؛ منطق اجتماعی، روش تحلیل مسایل اجتماعی؛ ترجمه عبدالحسین نیکگهر؛ انتشارات جاویدان؛ چاپ دوم ۱۳۷۰
۳. گروهی از نویسندگان؛ دولت، فساد و فرصتهای اجتماعی، تعامل اندیشهها در اقتصاد سیاسی توسعه؛ ترجمه حسین راغفر؛ انتشارات نقش و نگار؛ چاپ اول ۱۳۸۲.
بیشتر بخوانید:
چشم انداز تیره و تار محیط زیست / نیازمند انقلاب محیط زیستی هستیم بودریار: مانند بیمار مبتلا به ایدز، همه دچار نقص ایمنی شدهایم / جوامع آمریکایی و اروپایی شکسته، ویروسی و سرطانی هستند محیط زیست در برنامه هفتم توسعه جایی ندارد / ایران چگونه از رتبه ۵۳ به رتبه ۱۳۳ سقوط کرد؟ / چرا ایرانیان آینده نگر نیستند؟
۲۱۶۲۱۶