افراد اغلب میزان اختلافات سیاسی در جامعه را بیش از آنچه که هست تخمین میزنند. این تصورات غلط، به تقویت احساسات منفی و قطبی شدن بیشتر کمک میکند.قطبیسازی در ذیل مجموعه فرایندهای روانشناختی و اجتماعی باعث ایجاد تنش و درگیری بین گروهها شده و بر اساس تعصب و کلیشهسازی، تعاملات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. قطبی شدن توسط کارآفرینان سیاسی که از شکایات موجود بهرهبرداری می کنند هدایت میشود. لذا راهکارهلی مواجهه با این پدیده باید به صورت مداخلات سیستمی و چندبعدی باشد
گروه اندیشه: حصول اجماع ملی در جوامعی که تجربه قطبی شدن و تضعیف دموکراسی را دارند، یک چالش پیچیده است. قطبی شدن سیاسی و اجتماعی خطر درگیری خشونتآمیز در داخل و بین دولتها و ملت ها را افزایش میدهد(۱) و در نهایت هر گونه توسعه پایدار و توسعه علمی را منتفی می کند. قطبی شدن اغلب منجر به تقسیمات اجتماعی، تضعیف هنجارهای دموکراتیک و دشوار شدن سازش میشود. این پدیده پیامدهای قابل توجهی برای حکمرانی، سیاستهای عمومی و انسجام اجتماعی دارد. قطبی شدن میتواند به کاهش گفت وگوی سازنده، افزایش خصومت و نفرت بین گروهها و در نهایت به تضعیف انسجام اجتماعی منجر شود.
همچنین، قطبی شدن میتواند به تصمیمگیریهای سیاسی ناکارآمد و افزایش بیاعتمادی به دولت منجر گردد. درک شاخصها و پیامدهای قطبی شدن در هر دو – دولت و جامعه- برای مقابله با تأثیرات آن بر دموکراسی و اعتماد عمومی و توسعه کشور حیاتی است. درک ارتباط بین قطبی شدن و درگیری برای پیشبینی و مدیریت بحرانها بسیار مهم است. اگر بتوان عوامل موثر بر این رابطه را شناسایی کرد می توان اقدامات پیشگیرانهای برای کاهش خطر درگیری انجام داد. تیمهای تحقیقاتی چند رشتهای با مهارتهای مشترک میتوانند به طور مؤثر قطبی شدن و حل مشکل جمعی را مطالعه ، بر چالشها غلبه کنند و کاهش قطبی شدن را ترویج دهند(۲) در این مقاله، استراتژیها و بینشهای مختلف از چندین مقاله تحقیقاتی را درباره نحوه کاهش قطبی شدن به منظور تقویت وفاق ملی بررسی میشود:
ماهیت سطح سیستمی و دینامیک رفتاری قطبی گری
روندهای گسترده ی تعامل بین پارتیزانی و وفاداریهای حزبی در کشورها، پوپولیسم و قطبی شدن در داخل و بین ملتها، مشخصه ی ذاتی پدیدههای سطح سیستمی است که شامل تعاملات بین چندین جزء تشکیلدهنده و ظهور ویژگیهای گستردهتر است(۳). باید توجه داشت قطبی شدن اجتماعی لزوماً به معنای قطبی شدن موضوعی نیست. بین قطبی شدن اجتماعی (افزایش تعصب حزبی و خصومت بین گروهها) و قطبی شدن موضوعی (اختلاف نظر در مورد مسائل خاص) تمایز وجود دارد. به عبارت دیگر، افراد ممکن است در بسیاری از مسائل با هم موافق باشند، اما به دلیل تعلق به گروههای سیاسی مختلف، روابط بسیار متشنجی با هم داشته باشند. این وضعیت به دلیل افزایش هویت حزبی و همتراز شدن هویت سیاسی افراد با احزابشان رخ میدهد. قطبیسازی در ذیل مجموعه فرایندهای روانشناختی و اجتماعی باعث ایجاد تنش و درگیری بین گروهها شده و بر اساس تعصب و کلیشهسازی، تعاملات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. این دینامیکها باعث میشوند که افراد به جای تمرکز بر حل مشکلات مشترک، بر حفظ هویت گروهی خود و رقابت با گروههای دیگر متمرکز شوند. سیاست و گفتمان مخالفت و دینامیکهای درگیری بینگروهی روانشناختی-اجتماعی تولید شده توسط این تراز، باعث ایجاد تنش و درگیری بین گروهها شده و بر اساس تعصب و کلیشهسازی، تعاملات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد (۴).
انواع قطبی شدن را می توان در ذیل قطبی شدن ایدئولوژیک، عاطفی و کاذب از هم تفکیک کرد. قطبی شدن ایدئولوژیک به اختلافات عمیق در باورهای سیاسی اشاره دارد، قطبی شدن عاطفی به احساسات منفی نسبت به طرف مقابل و قطبی شدن کاذب به بزرگنمایی اختلافات واقعی اشاره دارد. نخبگان سیاسی، رسانههای حزبی و رسانههای اجتماعی به قطبیسازی سیاسی در سطح جامعه دامن میزنند که منجر به درک نادرست از شکاف بین رأیدهندگان و در نهایت به دشمنی و قطبیسازی ایدئولوژیک واقعی در طول زمان میشود(۵).
قطبی سازی که دغدغه بسیاری از کشورها است، برای دهه ها، به عنوان یک موضوع ایدئولوژیک مطالعه شده است – اما اخیراً، محققان نوع دوم قطبی شدن را شناسایی کرده اند، نوعی که کمتر بر پیروزی اندیشه ها و بیشتر بر تسلط بر هواداران حزب مخالف تمرکز دارد قطبی شدن سیاسی مفهوم فراگیر ” تعصب سیاسی” و شناسایی سه عنصر اصلی آن: ” دیگری سازی” ، نفرت و اخلاقی کردن، تمرکز دارد که نیازمند مداخلاتی برای تغییر وضعیت خطرناک آن است (همان ۴).
قطبی شدن شدید سیاسی و اجتماعی در زمینههای مختلف در سراسر جهان از الگوی مشترک و مجموعهای از دینامیکها، با پیامدهای زیانبار برای دموکراسی پیروی می کند (۶). نمونههای معاصر ماهیت ذاتاً رابطهای آن و استفاده سیاسی ابزاری آن را در مفهومسازی قطبی شدن برجسته میکند این امر نشان می دهد قطبی شدن فرآیندی است که در آن تفاوتهای متعدد عادی در یک جامعه به طور فزایندهای در امتداد یک بعد تراز میشوند به این معنا که مردم به طور فزایندهای سیاست و جامعه را به صورت «ما» در مقابل «آنها» درک و توصیف میکنند (۳) و در یک تعامل دو طرفه هر گروه برای تقویت هویت خود، صرفاً به برجستهسازی تفاوتها با گروه مقابل میپردازد و مسائل پیچیده سیاسی و اجتماعی به صورت دوقطبی و سادهانگارانه ارائه میشوند که در این فضا قطبی گرایی با پوپولیستی پیوند ایجاد می کند و منجر به کاهش فضای گفتگو و تفاهم می شود. (۷)
انحصارطلبی قطبی گرها در تعریف هویت ملی:
هویت ملی به یک موضوع مرکزی در زندگی سیاسی و اجتماعی در کشورهای مختلف تبدیل شده است، با دیدگاههای مختلف در مورد اینکه چه کسی یک “عضو واقعی” جامعه است و چه کسی سزاوار کمک دولت است. قطبی گرها با تعاریف انحصاری از هویت ملی که در آن یک حزب سیاسی، هویت ملی را به گونهای تعریف میکند که شامل گروه خاصی از افراد باشد و دیگران را به عنوان “بیگانه” یا “تهدید” تلقی کند و ماهیت کثرت گرایی هویت ملی را به نفع خود مصادره می کنند. این امر منجر به ایجاد شکاف عمیق بین گروههای مختلف جامعه میشود. در بسیاری از کشورها، مسائل مربوط به هویت ملی با مسائل اجتماعی و اقتصادی در هم تنیده شدهاند. این ارتباط، به نوبه خود، به قطبی شدن بیشتر در مسائل اجتماعی و اقتصادی منجر میشود. این در حالی است که تعاریف گسترده تر از هویت ملی و توجه به تنوع و انعطاف پذیری در تعریف هویت ملی می تواند مانع گسترش قطبی گری گردد. (۸)
مطالعات متعدد نشان می دهد قطبی شدن زمانی فعال میشود که گروههای اصلی در جامعه برای دستیابی به تغییرات اساسی در ساختارها، نهادها و روابط قدرت به صورت سیاسی بسیج میشوند. از این رو، شکافهای جدیدی در حال ظهور هستند که قطبی شدن را پایه گذاری میکنند و با مقیاس ایدئولوژیک چپ-راست متعارف به راحتی اندازهگیری نمیشوند. و سه نتیجه احتمالی منفی برای دموکراسی را به همراه دارد:
۱.بنبست و سر خوردگی
۲. فرسایش یا فروپاشی دموکراسی تحت رهبری نخبگان جدید و گروههای مسلط و
۳.فرسایش یا فروپاشی دموکراسی با نخبگان و گروههای مسلط قدیمی،
۴.و یک نتیجه مثبت احتمالی: دموکراسی اصلاح شده(۹).
عوامل موثر بر شکل گیری قطبی گری
روندهای گسترده ی تعامل بین پارتیزانی و وفاداریهای حزبی بدون توجه به مسایل و منافع ملی در کشورها، پوپولیسم و قطبی شدن در داخل و بین ملتها، مشخصه ی ذاتی پدیدههای سطح سیستمی است که شامل تعاملات بین چندین جزء تشکیلدهنده و ظهور ویژگیهای گستردهتر می باشد(۱۰و۶) لذا برای مواجهه با آن به زیرساخت ها و عواملی که منجر به قطبی گرایی سمی می شود باید دقت کرد با این وجود از جمله عوامل موثر بر این پدیده می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱-افراد و گروه ها:
نخبگان سیاسی: نخبگان سیاسی با اتخاذ مواضع افراطی و تقابلآمیز، به تشدید قطبی شدن کمک میکنند. آنها با استفاده از زبان تفرقهانگیز و برجستهسازی اختلافات، به تقویت شکافهای موجود در جامعه دامن میزنند
رسانههای حزبی: رسانههای حزبی با ارائه اخبار و اطلاعاتی که به نفع حزب مورد حمایت آنها است، به تقویت تعصبات حزبی و قطبی شدن کمک میکنند. این رسانهها با ارائه روایتهای یکجانبه و اغراقآمیز از رویدادها، به تقویت تصورات منفی از طرف مقابل میپردازند.
۲-ساختارها:
ساختارها: دینامیک قطبی شدن سیاسی تحت تأثیر عواملی مانند شبکههای جریان اطلاعات، سیستمهای حکمرانی ملی، رسانهها و مرتبسازی حزبی است.
کاهش منابع فعالان جامعه مدنی: قطبی شدن میتواند جامعه مدنی را بر اساس خطوط قبیلهای و ایدئولوژیک تقسیم کند و توانایی آن را برای ارائه یک جبهه متحد طرفدار دموکراسی از بین ببرد. ساختار حکومتی نیز می تواند از این قطبی شدن برای توجیه اقدامات غیرآزادی خواهانه به طور فزایندهای استفاده کند. قطبی شدن و افزایش استبداد اجرایی در کنار هم، منابع فعالان جامعه مدنی را کاهش داده و روند پسرفت دموکراسی این کشور را تسریع کرده است(همان ۱۰)
رسانههای اجتماعی: پلتفرمهای رسانههای اجتماعی با ایجاد حبابهای فیلتر و تقویت اکوچمبرهای اطلاعاتی، به تقویت قطبی شدن کمک میکنند. این پلتفرمها با الگوریتمهایی که محتواهای مشابه را به کاربران پیشنهاد میدهند، باعث میشوند افراد بیشتر با افرادی مواجه شوند که دیدگاههای مشابهی دارند و در نتیجه، دیدگاههای مخالف کمتر شنیده میشود.(۱۱)
جداسازی سیاسی: قطبی شدن شدید به دلیل فرایند “جداسازی سیاسی” است. در این فرایند، افراد با دیدگاههای سیاسی مشابه به یک حزب خاص گرایش پیدا میکنند و این امر باعث تقویت هویت حزبی میشود. در نتیجه، افراد بیشتر به دنبال دفاع از دیدگاههای حزب خود هستند تا اینکه به دنبال یافتن راهحلهای مشترک.(۱۲) 3-ماهیت:
چرخه خود تقویتکننده: قطبی شدن سیاسی یک چرخه خود تقویتکننده است. یعنی هرچه قطبی شدن بیشتر شود، مردم بیشتر به سمت گروههای خود گرایش پیدا میکنند و در نتیجه، اختلافات عمیقتر میشود.
اشتباهات درک تقسیم بندی: افراد اغلب میزان اختلافات سیاسی در جامعه را بیش از آنچه که هست تخمین میزنند. این تصورات غلط، به تقویت احساسات منفی و قطبی شدن بیشتر کمک میکند.(همان ۱۱)
ماهیت طبیعی: طبق دانش های حوزه های مختلف علوم، قطبی گرایی( و البته نه قطبی گری) یک پدیده طبیعی است به طور نمونه مطابق مدل های آلترائیسم متقابل[۱] یا طبق مطالعات روانشناسی اجتماعی که به دلیل دوگانگی طبیعی ترجیحات [۲] و منطق بیزی[۳] و یا اقتصاد رفتاری [۴] رخ میدهد. این یافتهها میتوانند به درک بهتر دلایل قطبی شدن سیاسی و توسعه راهکارهای مناسب برای کاهش آن کمک کنند (۱۳)
شیوه های مقابله با قطبی شدن برای مقابله با قطبی شدن، نیاز به تلاشهای جمعی برای کاهش تنشها، تقویت گفت وگوی سازنده و اصلاح ساختارهای سیاسی و رسانهای است. و تیمهای تحقیقاتی چند رشتهای با مهارتهای مشترک میتوانند به طور مؤثر قطبی شدن و حل مشکل جمعی را مطالعه و بر چالشها غلبه کنند و کاهش قطبی شدن را ترویج دهند. برخی از راهکارها شامل موارد زیر است:
1-درک دینامیکهای قطبی شدن: قطبیسازی در ذیل مجموعه فرایندهای روانشناختی و اجتماعی باعث ایجاد تنش و درگیری بین گروهها شده و بر اساس تعصب و کلیشهسازی، تعاملات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. قطبی شدن شدید به تقسیمات اجتماعی یا سیاسی خاصی وابسته نیست، بلکه توسط کارآفرینان سیاسی که از شکایات موجود بهرهبرداری می کنند هدایت میشود. لذا راهکارهلی مواجهه با این پدیده باید به صورت مداخلات سیستمی و چندبعدی باشد( ۱۴).
2-تقویت جامعه مدنی: یک جامعه مدنی قوی و متحد میتواند به عنوان یک دفاع در برابر زوال دموکراتیک عمل کند، اما قطبی شدن میتواند جامعه مدنی را تقسیم کند و اثربخشی آن را کاهش دهد(همان ۱۰)
3-تعدیل افراطگرایی ایدئولوژیک و حمایت از دموکراسی: موقعیتهای ایدئولوژیک افراطی با حمایت کمتر از دموکراسی مرتبط هستند. سطوح متوسط فاصله ایدئولوژیک بین احزاب با حمایت بالاتر از دموکراسی مرتبط است (همان۱۳).
4-تحمل، پاسخگویی و قرار گرفتن در معرض دیدگاههای متفاوت: گشایش فضای گفتمان میتواند به جلوگیری از قطبی شدن افراطی در نگرشهای سیاسی کمک کند، که به طور بالقوه دموکراسی را حفظ میکند و سازش را ترویج میدهد (همان۱۱).
5-زمینه مشترک آگونیستی[۵]: ایجاد یک “زمینه مشترک آگونیستی” که در آن تفاوتهای ایدئولوژیک پذیرفته میشوند اما اثرات مضر آنها کاهش مییابد، میتواند به حفظ یک فرهنگ دموکراتیک پایدار کمک کند. آگونیسم، برخلاف سیاستهای خصومت خام و پساسیاستهای اجماع، به وجود گزینههای واقعی و حتی فاصله ایدئولوژیک ارزش قائل است، اما هدف آن تصعید اثرات زیانبار آنهاست. با این حال، یک نتیجه آگونیستی همیشه نتیجه یک عمل متعادلسازی ظریف بین گرایشهای الیگارشی (حکومت اقلیت) و پوپولیستی است که منجر به قطبی گرایی می شود. (همان ۶). [۶]
6-تنوع موضوعات: قطبی شدن حزبی تأثیر منفی بر رضایت مردم از دموکراسی دارد، اما در سطوح بالای تنوع مسائل، اثر منفی قطبی شدن به حداقل میرسد، که شرایط مطلوبتری را برای شکلگیری اراده جمعی و سطوح بالاتر رضایت ترویج میکند. در سطوح بالاتر تنوع مسائل، رقابت و درگیری میتوانند در طیف وسیعی از مسائل پخش شوند، که شرایط مطلوبتری را برای شکلگیری اراده جمعی و در نهایت سطوح بالاتر رضایت از دموکراسی فراهم میکند. (۱۵).
7-عوامل روانشناختی: فرآیندهای روانشناختی مانند بیانسانیت و متا ادراکات منفی (اعتقادات در مورد نحوه مشاهده گروه بیرون توسط گروه درون) به قطبی شدن سمی کمک میکنند. رسیدگی به این عوامل روانشناختی برای کاهش خصومت ضروری است (۱۶).
8-خویشتن داری و برخورد کارشناسی: قطبی شدن زیانبار، زمانی پدید میآید که بازیگران سیاسی از استراتژیهای قطبیکننده، مانند بسیج رایدهندگان با گفتمان تفرقهافکنانه و اهریمنیسازی و سوءاستفاده از نارضایتیهای موجود، استفاده کنند و نخبگان سیاسی مخالف با تاکتیکهای به طور مشابه قطبیکننده مقابله به مثل کنند. که به دموکراسی آسیب میزند و نیازمند واکنشهای غیرقطبیکننده مؤثر است(۱۷).
9-پذیرش ماهیت کثرت گرای ملت: تعاریف گسترده تر از هویت ملی و توجه به تنوع و انعطاف پذیری در تعریف هویت ملی می تواند مانع گسترش قطبی گری گردد. (18)
10-اصلاح ساختار پلتفرم های رسانه های اجتماعی: پلتفرم ها اغلب با مقاصد اقتصادی اقدام به استفاده از الگوریتمهایی که محتواهای مشابه را به کاربران ارائه می دهد، می کنند درخواست از آنها که مسئولانه تر در طراحی عمل کند می تواند اثرات زیانبار قطبی گری راکاهش دهد (19)
منابع :
Polarization and Conflict: Theoretical and Empirical Issues, J. Esteban, G. Schneider · Mar ۱, ۲۰۰۸.
۲. A multidisciplinary understanding of polarization, Jiin Jung, P. Grim, Daniel J. Singer · Apr ۱, ۲۰۱۹.
۳. The dynamics of political polarizationوS. Levin, Helen V. Milner, Charles Perrings · Dec ۶, ۲۰۲۱
۴. Political sectarianism in America, E. Finkel, C. Bail, M. Cikara, · Oct ۳۰, ۲۰۲۰.
۵. Polarization in the contemporary political and media landscape, Anne E Wilson, V. Parker, M. Feinberg · Aug ۱, ۲۰۲۰.
۶. Paradoxes of Polarization: Democracy’s Inherent Division and the (Anti-) Populist Challenge,Y. Stavrakakis · Jan ۱, ۲۰۱۸.
۷. Toward a Theory of Pernicious Polarization and How It Harms Democracies: Comparative Evidence and Possible Remedies, Jennifer McCoy, Murat Somer · Jan ۱, ۲۰۱۹.
۸. National Identity and Partisan Polarization, E. Uslaner · Oct ۲۰, ۲۰۲۲.
۹. Polarization and the Global Crisis of Democracy: Common Patterns, Dynamics, and Pernicious Consequences for Democratic Polities, Jennifer McCoy, Tahmina Rahman, Murat Somer · Jan ۱, ۲۰۱۸.
۱۰. Transformations through Polarizations and Global Threats to Democracy,Murat Somer, Jennifer McCoy · Jan ۱, ۲۰۱۹
۱۱. Sources of resistance to democratic decline: Indonesian civil society and its trials, M. Mietzner · Jul ۲۴, ۲۰۲۰.
۱۲. Preventing extreme polarization of political attitudes, R. Axelrod, Joshua J. Daymude, S. Forrest · Mar ۱۱, ۲۰۲۱.
۱۳. “I Disrespectfully Agree”: The Differential Effects of Partisan Sorting on Social and Issue Polarization, Lilliana Mason · ۲۰۱۵.
۱۴.Ideological extremism, perceived party system polarization, and support for democracy, Mariano Torcal, Pedro C. Magalhães · Mar ۴, ۲۰۲۲
۱۵. Unity in diversity? Polarization, issue diversity and satisfaction with democracy, Julian M. oerner, S. Hobolt · Dec ۲۸, ۲۰۱۹
۱۶. The prime psychological suspects of toxic political polarization, Samantha L. Moore-Berg, Boaz Hameiri, Emile G. Bruneau · Aug ۱, ۲۰۲۰.
۱۷. Political polarization ,A. Dixit, J. Weibull · May ۱, ۲۰۰۷.
۱۸. A Critique of Agonistic Politics, Murat Ince · Feb ۱۷, ۲۰۱۶.
۱۹. Why agonistic planning? Questioning Chantal Mouffe’s thesis of the ontological primacy of the political, Arata D Yamamoto · Nov ۱, ۲۰۱۷.
[۱] نظریه آلترئیسم متقابل: چارچوبی برای درک رفتارهای کمکرسانی، نظریه آلترئیسم متقابل، چارچوبی نظری در علوم اجتماعی و رفتاری است که تلاش میکند تا پدیده پیچیده کمکرسانی داوطلبانه انسانها را تبیین کند. این نظریه بر اساس این اصل استوار است که افراد تمایل دارند به دیگران کمک کنند با این انتظار که در آینده خود یا دیگران به آنها کمک شود.