افسر عراقی باز به سراغ من آمد و دو نفر دست من را گرفتند و چنان با پوتین دست من را شکاند که هنوز صدای آن را بیاد دارم. در نهایت انبردست آورد و دندان های جلوی من را شکاند و پرسید فرمانده تان کیست و من با دست به همان دره اشاره کردم.
افسر عراقی باز به سراغ من آمد و دو نفر دست من را گرفتند و چنان با پوتین دست من را شکاند که هنوز صدای آن را بیاد دارم. در نهایت انبردست آورد و دندان های جلوی من را شکاند و پرسید فرمانده تان کیست و من با دست به همان دره اشاره کردم.