از زنی به نام خانم «لیند هورست» هزار متر مربع زمین خریدم و برای ساختن مرغدانی از جنگلبان نیز اجازهی انداختن چند درخت جوان را گرفتم. سپس به کار مشغول شدم. مرغدانی تمیز و گرم و راحتی ساختم تا مرغها در آن برای من تخمهای گنده بگذارند.
برچسب: آدولف هیتلر
آیشمن: با لباس یک شکارچی از اردوگاه گریختم و در جنگل به مرغداری پرداختم/ همه تقصیرات را به حساب من ریختند
در آن ایام برای اینکه چهرهام در استتار بماند و کسی نتواند مرا بشناسد یک ریش «بالبویی» [پرفسوری] گذاشته بودم. اوایل زبری ریش ناراحتم میکرد ولی بعدها به قشنگیاش دل بستم و عادت کردم. تصمیم داشتم لحظهای قبل از فرار آن را بتراشم.
آیشمن: وحشتم از این بود که مبادا روزی پتهام روی آب بیفتد/ خطر بالای سرم به پرواز درآمده بود
خطر بالای سر من به پرواز درآمده بود و دیگر بیش از آن نمیشد برای فرار ثانیهشماری و وقتکشی کرد. اندیشهی فرار دائما در مغز من جولان میداد. فرار از کمپ زحمتی نداشت ولی از کجا میتوانستم موفق به تهیهی لباس شخصی و مقداری پولی و خواربار بشوم؟