ادامهی جنگ نظر ما را نسبت به ادامهی تبعید یهودیان تغییر داد. به سال ۱۹۴۱ پیشوا شخصا یهودیان را دشمن نژاد آریایی معرفی کرد و دستور نابودی آنان را صادر نمود.
دسته: تاریخ جهان
یکی از فرماندههای مرا بهعلت کتکزدن چهار پنج یهودی بیرون کردند
من و سایر «اساس»های همکارم دست به خشونتهای ناروا میزدیم، کنیسههای یهودیان را آتش میزدیم، مغازههای یهودیها را غارت میکردیم و در خیابانها و اماکن عمومی یهودیان را مورد تحقیر و توهین قرار میدادیم. در برابر ما هیچگونه مقاومتی ابراز نمیشد.
اگر من یهودی بودم بدون شک یک صهیونیست افراطی از آب درمیآمدم/ راستی راستی دوآتیشهترین یهودی ممکن میشدم
روزی فهمیدم آشپز مخصوص و خوشگل هیتلر که نهتنها به خاطر حفظ رژیم او غذاهای مخصوص میپخت بلکه نقش معشوقهاش را هم بازی میکرد سیودو درصدش یهودی است. فوری گزارش این موضوع را تهیه کرده به دست رئیس دیگرم گروپن فوهرر (هانریش مولر) دادم.
آیشمن: هنگام فرار مثل این بود که دست غیبی همهی موانع را از سر راه من برمیداشت
کافهای که اقامت داشتم شبی مورد محاصرهی پلیس قرار گرفت. زن کافهچی که خود یکی از رابطها بود به موقع خبردار شد و مرا لابهلای (خرت و خورت)های انبار مخفی کرد… یک هفتهی تمام در آنجا ماندم تا بالاخره یکی از مشتریان کافه مرا همراه خودش از مرز گذرانید.
روایت های رجال سیاسی و نظامی وقت ایران درباره آغاز جنگ تحمیلی/ جمله مهمی که امام درباره صدام به هاشمی گفت/ شهید صیاد شیرازی چه نظری دارد؟
آیتالله خامنهای: «… بحث شد که این مسائل را چگونه به مردم اطلاع دهیم و چطور به آنان توضیح دهیم در مقابل جنگی قرار گرفتهاند که ابعاد و زمان آن مشخص نیست؟ بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که من ـ به عنوان نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع…. مطلب را با مردم در… ادامه خواندن روایت های رجال سیاسی و نظامی وقت ایران درباره آغاز جنگ تحمیلی/ جمله مهمی که امام درباره صدام به هاشمی گفت/ شهید صیاد شیرازی چه نظری دارد؟
آیشمن: شبی ۱۵۰ جوجه را برای اینکه از سرما تلف نشوند تا صبح در اتاق خوابم نگه داشتم/ ژنرالها و وزرای آلمانی در دادگاه نورنبرگ هرگز مردانگی نداشتند
از زنی به نام خانم «لیند هورست» هزار متر مربع زمین خریدم و برای ساختن مرغدانی از جنگلبان نیز اجازهی انداختن چند درخت جوان را گرفتم. سپس به کار مشغول شدم. مرغدانی تمیز و گرم و راحتی ساختم تا مرغها در آن برای من تخمهای گنده بگذارند.
آیشمن: با لباس یک شکارچی از اردوگاه گریختم و در جنگل به مرغداری پرداختم/ همه تقصیرات را به حساب من ریختند
در آن ایام برای اینکه چهرهام در استتار بماند و کسی نتواند مرا بشناسد یک ریش «بالبویی» [پرفسوری] گذاشته بودم. اوایل زبری ریش ناراحتم میکرد ولی بعدها به قشنگیاش دل بستم و عادت کردم. تصمیم داشتم لحظهای قبل از فرار آن را بتراشم.
نخستین کارگردان زن ایرانی: تصمیم گرفتم در یک لحظه خودم و فیلمم را آتش بزنم
پخشکنندگان فیلم حاضر نیستند پولی برای بقیهی کارها و اتمام فیلم بدهند. استودیوها سالن در اختیارم نمیگذارند. به آهنگساز نیاز دارم، تهیهکننده بیش از این پول نمیدهد و خلاصه آنکه پس از مرارت زیاد فیلم حدود یک سال است بلاتکلیف مانده.
آیشمن: وحشتم از این بود که مبادا روزی پتهام روی آب بیفتد/ خطر بالای سرم به پرواز درآمده بود
خطر بالای سر من به پرواز درآمده بود و دیگر بیش از آن نمیشد برای فرار ثانیهشماری و وقتکشی کرد. اندیشهی فرار دائما در مغز من جولان میداد. فرار از کمپ زحمتی نداشت ولی از کجا میتوانستم موفق به تهیهی لباس شخصی و مقداری پولی و خواربار بشوم؟
اختراع خواننده «سلطان قلبها» برای جلوگیری از تصادف کامیونها / اختراع من جنبهی انسانی دارد
خیلیها پیشنهاد کردهاند که به آمریکا بروم و این اختراع را به نام خودم به ثبت برسانم و از آن استفادهی مادی کنم. در حالی که من قصد استفادهی مادی از این کار را ندارم و توسط مجلهی جوانان این اختراع را به مردم وطن خود و سایر نقاط دنیا هدیه میکنم.