به گزارش کاویان گلد به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ادعای اسرائیل درباره سرزمین‌های اشغالی اغلب بر این استدلال استوار است که مردم یهود پیوندی باستانی با این سرزمین دارند که به پادشاهی‌های اسرائیل و یهودا (حدود ۱۰۰۰ تا ۵۸۶ پیش از میلاد) بازمی‌گردد. این روایت ادعا می‌کند که حضور یهودیان در این منطقه، ازجمله مناطقی که اکنون کرانه باختری (که اسرائیل آن را یهودا و سامره می‌نامد) را تشکیل می‌دهند، حقی تاریخی برای حاکمیت ایجاد می‌کند. حامیان این دیدگاه به شواهد باستان‌شناختی، متون مذهبی و دلبستگی مداوم فرهنگی یهودیان به این سرزمین، علی‌رغم دوره‌های تبعید، به‌ویژه پس از تخریب معبد دوم توسط رومیان در سال ۷۰ میلادی، اشاره می‌کنند. جنبش صهیونیستی مدرن، که در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت، به دنبال احیای دولت یهودی در این سرزمین اجدادی بود که درنهایت به تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ منجر شد.

با این حال، این روایت توسط مورخانی مورد چالش قرار گرفته است که استدلال می‌کنند پیوندهای تاریخی، هرچند از نظر فرهنگی مهم هستند، حق مالکیت قانونی یا سیاسی مدرن را به‌ویژه در برابر حقوق جمعیت بومی فلسطینی اعطا نمی‌کنند. علاوه بر این، اشغال کرانه باختری، بیت‌المقدس شرقی و نوار غزه پس از جنگ ۱۹۶۷ به عنوان پدیده‌ای مدرن تلقی می‌شود که نتیجه فتح نظامی و با حمایت پویایی‌های قدرت بین‌المللی است، نه حق تاریخی.

زمینه تاریخی: دوره عثمانی و قیمومیت بریتانیا

برای درک نقد ادعای اسرائیل، لازم است مناقشه مدرن در زمینه تاریخی آن بررسی شود. از قرن شانزدهم تا سال ۱۹۱۷، فلسطین بخشی از امپراتوری عثمانی بود و جمعیتی عمدتا عرب و اقلیتی کوچک یهودی داشت. این منطقه یک دولت مستقل نبود، بلکه منطقه‌ای در یک نظام امپراتوری گسترده بود. پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، بریتانیا تحت قیمومیت جامعه ملل در سال ۱۹۲۲ زمام فلسطین را به دست گرفت، لحظه‌ای تعیین‌کننده که مسیر مناقشه اسرائیل و فلسطین را شکل داد.

دوره قیمومیت بریتانیا (۱۹۲۲–۱۹۴۸) با آرمان‌های ملی‌گرایانه رقیب مشخص شد: صهیونیسم، که خواستار میهن یهودی بود و ناسیونالیسم عرب فلسطینی، که به دنبال استقلال بود. اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷، که در آن بریتانیا حمایت خود را از یک «میهن ملی برای مردم یهود» در فلسطین اعلام کرد، اغلب به عنوان مداخله‌ای کلیدی توسط یک قدرت بزرگ تلقی می‌شود که مهاجرت یهودیان و کسب زمین را تسهیل کرد.

رشید خالدی، استاد مطالعات مدرن عرب استدلال می‌کند که اعلامیه بالفور و سیاست‌های بعدی بریتانیا زمینه‌ساز سلب مالکیت فلسطینیان شد. خالدی معتقد است که حمایت بریتانیا از صهیونیسم نه براساس مالکیت تاریخی یهودیان، بلکه براساس منافع استراتژیک امپریالیستی، ازجمله تامین نفوذ در خاورمیانه در میان رقابت‌های جنگ جهانی اول بود. او می‌نویسد: «اعلامیه بالفور سندی استعماری بود که توسط یک قدرت بزرگ بدون توجه به خواسته‌های جمعیت بومی صادر شد و زمینه را برای آوارگی فلسطینیان فراهم کرد.»

"/>

مالکیت صهیونیسم بر سرزمین‌های اشغالی؛ افسانه یا واقعیت؟/ نظر مورخان غربی چیست؟

محققانی مانند رشید خالدی، ایلان پاپه، آوی شلایم، نورمن فینکلشتاین، بنی موریس، لورنزو کامل، نوام چامسکی و خوان کول استدلال می‌کنند ادعای مالکیت اسرائیل بر سرزمین‌های اشغالی نتیجه جنگ‌های قرن بیستم و حمایت قدرت‌های بزرگ است، نه یک واقعیت تاریخی.

مالکیت صهیونیسم بر سرزمین‌های اشغالی؛ افسانه یا واقعیت؟/ نظر مورخان غربی چیست؟

به گزارش کاویان گلد به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ادعای اسرائیل درباره سرزمین‌های اشغالی اغلب بر این استدلال استوار است که مردم یهود پیوندی باستانی با این سرزمین دارند که به پادشاهی‌های اسرائیل و یهودا (حدود ۱۰۰۰ تا ۵۸۶ پیش از میلاد) بازمی‌گردد. این روایت ادعا می‌کند که حضور یهودیان در این منطقه، ازجمله مناطقی که اکنون کرانه باختری (که اسرائیل آن را یهودا و سامره می‌نامد) را تشکیل می‌دهند، حقی تاریخی برای حاکمیت ایجاد می‌کند. حامیان این دیدگاه به شواهد باستان‌شناختی، متون مذهبی و دلبستگی مداوم فرهنگی یهودیان به این سرزمین، علی‌رغم دوره‌های تبعید، به‌ویژه پس از تخریب معبد دوم توسط رومیان در سال ۷۰ میلادی، اشاره می‌کنند. جنبش صهیونیستی مدرن، که در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت، به دنبال احیای دولت یهودی در این سرزمین اجدادی بود که درنهایت به تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ منجر شد.

با این حال، این روایت توسط مورخانی مورد چالش قرار گرفته است که استدلال می‌کنند پیوندهای تاریخی، هرچند از نظر فرهنگی مهم هستند، حق مالکیت قانونی یا سیاسی مدرن را به‌ویژه در برابر حقوق جمعیت بومی فلسطینی اعطا نمی‌کنند. علاوه بر این، اشغال کرانه باختری، بیت‌المقدس شرقی و نوار غزه پس از جنگ ۱۹۶۷ به عنوان پدیده‌ای مدرن تلقی می‌شود که نتیجه فتح نظامی و با حمایت پویایی‌های قدرت بین‌المللی است، نه حق تاریخی.

زمینه تاریخی: دوره عثمانی و قیمومیت بریتانیا

برای درک نقد ادعای اسرائیل، لازم است مناقشه مدرن در زمینه تاریخی آن بررسی شود. از قرن شانزدهم تا سال ۱۹۱۷، فلسطین بخشی از امپراتوری عثمانی بود و جمعیتی عمدتا عرب و اقلیتی کوچک یهودی داشت. این منطقه یک دولت مستقل نبود، بلکه منطقه‌ای در یک نظام امپراتوری گسترده بود. پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، بریتانیا تحت قیمومیت جامعه ملل در سال ۱۹۲۲ زمام فلسطین را به دست گرفت، لحظه‌ای تعیین‌کننده که مسیر مناقشه اسرائیل و فلسطین را شکل داد.

دوره قیمومیت بریتانیا (۱۹۲۲–۱۹۴۸) با آرمان‌های ملی‌گرایانه رقیب مشخص شد: صهیونیسم، که خواستار میهن یهودی بود و ناسیونالیسم عرب فلسطینی، که به دنبال استقلال بود. اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷، که در آن بریتانیا حمایت خود را از یک «میهن ملی برای مردم یهود» در فلسطین اعلام کرد، اغلب به عنوان مداخله‌ای کلیدی توسط یک قدرت بزرگ تلقی می‌شود که مهاجرت یهودیان و کسب زمین را تسهیل کرد.

رشید خالدی، استاد مطالعات مدرن عرب استدلال می‌کند که اعلامیه بالفور و سیاست‌های بعدی بریتانیا زمینه‌ساز سلب مالکیت فلسطینیان شد. خالدی معتقد است که حمایت بریتانیا از صهیونیسم نه براساس مالکیت تاریخی یهودیان، بلکه براساس منافع استراتژیک امپریالیستی، ازجمله تامین نفوذ در خاورمیانه در میان رقابت‌های جنگ جهانی اول بود. او می‌نویسد: «اعلامیه بالفور سندی استعماری بود که توسط یک قدرت بزرگ بدون توجه به خواسته‌های جمعیت بومی صادر شد و زمینه را برای آوارگی فلسطینیان فراهم کرد.»

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *