ما بیشتر شاهد شرکتهای بزرگ هستیم که در استفاده از بازارها بهعنوان مکانیسمهای برنامهریزی برای به حداکثر رساندن سود کوتاه مدت خود هزینههای طولانی مدت زیادی به جامعه تحمیل میکنند. این هزینههای اجتماعی را میتوان بهعنوان بدهیهایی دانست که ما به نسلهای آینده تحمیل خواهیم کرد تا آن ها پرداخت کنند؛ این بدهیها عبارتند از: بدهیهای اقتصادی، بدهیهای زیست محیطی و بدهیهای سلامتی.
گروه اندیشه: این متن خلاصهای از مصاحبه جان سیمولیدیس با رابرت آلبریتون، نویسنده کتاب “بگذارید آشغال بخورند:چگونه سرمایهداری گرسنگی و چاقی میآفریند” است. محتوای اصلی متن بر این ایده متمرکز است که سیستم سرمایهداری جهانی، به دلیل تمرکز بر سود کوتاهمدت و بیتفاوتی به ارزش مصرفی واقعی، نه تنها منجر به گرسنگی و سوءتغذیه در بخش عظیمی از جمعیت جهان میشود، بلکه باعث تولید غذاهای “آشغال” (پرشکر، پرچربی، پرنمک و کممغذی) شده که سلامت انسان و محیط زیست را به شدت تهدید میکند.
آلبریتون استدلال میکند که این مشکلات ریشه در “ساختارهای عمیق کشاورزی و غذایی” سرمایهداری دارد که به شیوهای غیرمنطقی مدیریت میشوند و با بحرانهای اقتصادی و زیستمحیطی نیز ارتباط تنگاتنگی دارند. این کتاب در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات Arbeiter Ring Press در کانادا و مطبوعات انگلیس منتشر شده است. استدلال مهم در این کتاب «نحوۀ تثبیت سود سرمایه» است؛ و توجه عمیق به سیستم خطرناک و ناپایدار تأمین غذا در سرمایهداری و اینکه این سیستم بهطور کلی در مورد توزیع عادلانه سلامت انسانی و حفظ محیط زیست کاملاً ناتوان است. تجزیه و تحلیل آلبریتون ما را به اعماق و درون سرمایهداری راهنمایی میکند و بهخوبی نشان میدهد که چگونه «ساختارهای عمیق کشاورزی و غذایی ما در سرمایهداری به شیوههایی غیرمنطقی مدیریت میشود.» در ادامه این گفت و گو از نظرتان می گذرد:
ارتباط عمیق بین بحران های اقتصادی و سیستم غذایی جهانی
شما تعدادی کتاب در مورد نظریه مارکسیستی و اقتصاد سیاسی نوشتهاید: چرا کتابی درباره غذا نوشتهاید؟
وقتی پس از ۳۶ سال تدریس نظریه سیاسی و اقتصاد سیاسی در دانشگاه بازنشسته شدم، آنوقت فرصت بیشتری برای تفکر و تحقیق و نوشتن داشتم. قبلاً اکثر کارهای من نظری و تئوریک بودند، اما تصمیم گرفتم که وقت آن رسیده توجه بیشتری به روی زمین و واقعیتها داشته باشم. عوامل بسیاری باعث شد تا توجه من به غذا و کشاورزی هدایت شود، یکی از مهمترین این عوامل تدریس غذا و تغذیه توسط همسرم در دانشگاه RYERSON در شهر تورنتو بود. در حال حاضر بازنشسته هستم و میتوانم اغلب ساعت مفید خودم را به تحقیق و نوشتن درباره سیستم غذایی جهان صرف کنم، موضوعی که خیلی بیشتر از انتظار اولیه من، عمیق و گسترده بود. در واقع هرچه بیشتر در این موضوع تحقیق و بررسی میکردم ارتباط بیشتری بین بحرانهای زیست محیطی و بحرانهای اجتماعی و فیزیکی خودمان میدیدیم، یا بین بحرانهای اقتصادی و سیستم غذایی جهانی ارتباطهای عمیق و جدیای کشف کردم. بیشتر بر تأثیری که سرمایهداری بر سیستم کشاورزی و غذایی جهان دارد تمرکز کردم، این تأثیر منبع ویژهای است برای برقراری ارتباط بین تلاش گسترده برای سوسیالیسم و پایداری زیست محیطی.
تخریب سرمایه داری وقتی وارد سیستم کالاهای غذایی می شود
کتابها و مقالههای مختلفی اخیراً منتشر شدهاند که انتقادهای شرکتهای کنترل کننده مواد غذایی را مطرح میکنند. خوانندگان در کتاب شما چه میتوانند پیدا کنند که نقدهای دیگر فاقد آن است؟
پس از ۴۰ سال مطالعه در سرمایهداری به این اعتقاد و باور رسیدم که هیچ یک از کارها به پیشرفت و درک منطقی و پویایی درونی نمیرسد جز اینکه «سرمایه CAPITAL» کارل مارکس را مطالعه کنیم. این مطالعه من را بیش از هر کار دیگری به اهدافم نزدیک کرد و با این مطالعه دانستم که نظام سرمایهداری چگونه رژیم غذایی ما را شکل میدهد. به این ترتیب اولین تفاوت جدی کتاب من با سایر کتابهایی که درباره غذا نوشته شده در این است که من از چهارچوب نظری صریح و روشنی که سرمایهداری درباره غذا دارد آگاهی یافتم. دومین تفاوت، گسترۀ نظری وسیع مارکس در کتاب سرمایه است. سومین تفاوت به اطلاعات واقعی مارکس درباره غذا در نظام سرمایهداری مربوط میشود. چهارم اینکه این سه ویژگی به نوعی با هم درآمیخته شدهاند که رادیکالترین نقد را در رژیم غذایی سرمایهداری بیان کرده است. این نقد رادیکال به این دلیل است که مارکس میخواست رابطۀ بین بحران غذایی و بحرانهای دیگر سرمایهداری پیشرفته را جستجو کند و نشان دهد که بیتفاوتی سرمایه به ارزش مصرفی، بهویژه وقتیکه سرمایهداری وارد سیستم کالاهای غذایی میشود مخرب است.
نوشابه آشغالی مهربان است
برخی از اکتشافهای جالب و شگفتی که در طول تحقیق و نوشتن این کتاب با آن روبه رو شدید چه بود؟
من از بسیاری چیزها شوکه شدم. چند نمونه از آن را میگویم. اولاً بسیار تحت تأثیر قدرت عظیم صنعت قند و شکر قرار گرفتم. شکر یکی از ارزانترین، اعتیادآورترین و سودآورترین مواد غذایی است. بهعنوان یک نتیجه بیشتر باید بگویم که شکر در اکثر مواد غذایی ما فرآوری شده است، هرچند بهعنوان اولین مضمون و متهم که آمار دیابت جهانی را روز به روز افزایش میدهد شناخته شده است. تلاش برای اینکه استفاده از آن در دستورهای غذایی در جهان کاهش یابد متأسفانه اغلب با شکست همراه بوده است؛ علیرغم مبارزه هایی که در مراکز مختلف تحقیقاتی مواد غذایی انجام شده و شعار آنان این است: «نوشابه آشغالی مهربان است»، ولی از مصرف شکر کاسته نشده است. دوم اینکه من به خوبی میدانستم سیستم غلط توزیع غذا در جهان باعث شده که بسیاری از مردم در معرض گرسنگی و سوءتغذیه قرار بگیرند، ولی نمیدانستم که تقریباً نیمی از مردم جهان روزانه ۲ دلار یا کمتر درآمد دارند و حدود یک میلیارد نفر در جهان دچار اختلال ذهنی به دلیل سوءتغذیه هستند. در نهایت سیستم کنونی کشاورزی و غذایی ما سموم را در محیط زیست گسترده و افزایش میدهد، این سیستم غلط کشاورزی نقش اصلی در جنگلزدایی، تخریب منابع آبی و همچنین تخریب خاک و زمین ایفا میکند؛ این سیستم غلط یکی از دلایل اصلی گرمایش جهانی است و به سرعت ذخایری که از سوختهای فسیلی باقی مانده را نابود میکند. بهطور خلاصه این سیستم غلط کشاورزی و غذایی نه تنها سلامت انسان را تضعیف میکند بلکه ما را به سمت فاجعه زیست محیطی نیز میکشاند.
جمله ماری آنتوانت «بگذارید کیک بخورند» مرجع فهم کتاب
برخی از موضوعات اصلی که شما بیشتر به آن توجه کردهاید چیست؟ برخی از شکستهای عمده سیستم کشاورزی / غذای که تحت کنترل ساختارهای عمیق سرمایهداری است چیست؟
جمله ماری آنتوانت باید مرجع خوبی برای ما باشد: «بگذارید کیک بخورند»، شاید او به عمق گفته خود پی نبرده باشد اما بدون درک این جمله نمیتوانیم به درک بسیاری از مطالب کتاب برسیم. در تفسیر من «غذای آشغال» در این مرحله از تاریخ یعنی غذاهایی که سیستم کشاورزی / غذایی سرمایهداری به مردم میدهد، و اغلب غذاهای آن آغشته به قندها، چربیها و نمکهای بسیار است در حالیکه مواد مغذی در آنها بسیار اندک میباشد. کتاب من محدود به مواد «غذایی آشغال» نیست، اما در یک سیستم غذایی که بیشتر برشهای غذایی آن آشغال هستند و بزرگترین شرکتها در ایالات متحده در محور این نوع غذاها کار میکنند و حتا این غذاهای آشغال را به بیرون از خود و سایر کشورهای جهان صادر میکنند نیز مربوط میشود. موضوع اصلی کتاب من عبارت است از نبود سیستم غذایی در پیشبرد سلامت انسانی، سلامت محیطی یا عدالت اجتماعی. و همچنین سعی کردهام ارتباط بین بحران مواد غذایی و بحرانهای بیشمار دیگری را که در جهان روی میدهد و مشخصه اصلی تمامی آن ها سرمایهداری است، نشان بدهم.
باید از خودمان بپرسیم که رفتار عقلانی در سرمایهداری چه نوع رفتاری است؟ رفتار عقلانی در سرمایهداری آن نوع رفتاری است که مسیر تولید را بهطور مداوم از کالاها و خدماتی که سودآور نیستند (و در نهایت آن ها را به ورشکستگی میرساند) دوری کنند و تولید را به کالاها و خدماتی معطوف کنند که برای آن ها سودآور است. رقابت در سرمایهداری، سرمایهدار را مجبور میکند که نگاه کوتاه مدت داشته و سود را هم در همین کوتاه مدت بهدست آورد، از این جهت است که در کالاهایی که به شیوه سرمایهداری تولید میشود، کمیت بسیار مهمتر از کیفیت است.
برای تولید به شیوۀ سرمایهداری هدف اصلی سود / کمیت است. با یک مثال ساده میتوانیم تئوری بالا را توضیح دهیم: سرمایهداری یاد میگیرد که اگر به غذای کودکان قند بیشتری بیافزاید سود بیشتری خواهد برد؛ چرا؟ چون اول اینکه شکر ارزان قیمت است و سود بسیاری عاید سرمایهدار میکند؛ دوم اینکه باعث میشود کودکان غذای بیشتری را بخورند و این کودک وقتی بزرگتر شد ذائقه او به شکر عادت کرده یا بهعبارت دقیقتر او به شکر اعتیاد یافته است؛ این فرد در بزرگسالی نیز قند بیشتری مصرف میکند، این نوع رفتار برای سرمایهداری بسیار منطقی است چون سودآور است آن هم به مقدار فراوان.
با وجود اینکه مطالعههای بسیاری انجام شده که شکر اعتیادآور است میتوان از همان دوران کودکی غذاهایی به کودکان داد که آن ها را از این اعتیاد و گرفتاری نجات دهد تا در بزرگسالی هم بتوانند سلامت باشند. سرمایهداری برای چاقی و بیماریهای که مردم به آن مبتلا میشوند آن هم بهعلت نوع غذایی که میخورند خود را مسوول نمیداند و نگران این مسأله نیستند. بهطور خلاصه میتوان گفت که سرمایهداری برای اینکه فقط دنبال سود است پس منطقی است که به دنبال کمیت هم باشد، چون کمیت فقط سود میآورد، نه کیفیت در زندگی انسانها (کیفیت مساوی با ارزش است)؛ مگر آنکه کیفیت به راحتی بتواند به سود تبدیل شود.
بههمین ترتیب اگر بازار نفت پالم سودآور باشد پس سادهترین راه این است که برای گسترش تولید نفت باید جنگلهای باقی مانده از جنوب شرقی آسیا را قطع کرد، پس برای سرمایهداری منطقی است که در انجام این کار هیچ تردید و تأملی نکند. در نهایت اگر کشاورزان سرمایهداری از پرداخت دستمزد کم به کارگرانشان سود بیشتری میبرند، پس هر کدام از کشاورزان سرمایهداری این کار را انجام خواهند داد چون آن ها گرفتار رقابت با یکدیگر هستند. متأسفانه روندهای تخریبی سرمایهداری هم در سیستم کشاورزی / غذایی و هم در زیست محیطی به شدت در جریان است.
کارخانجات تولید غذا در جهان مسئول یک سوم گرمایش جهانی
چگونه بحران سیستم غذا به بحران اقتصادی و زیست محیطی گسترده امروز که در فاز کنونی سرمایهداری نئولیبرالی اتفاق افتاده است، مربوط میشود؟ تاثیرات آن در سراسر جهان چگونه احساس و توزیع میشود؟
بحران غذا موجب بحرانهای دیگری میشود که آن بحرانهای دیگر نیز بهنوبهخود بر روی تغذیه تأثیر میگذارند. سیستم غذای آمریکایی خیلی وابسته به سوختهای فسیلی است و برآورد شده که تمامی ذخایر شناخته شده سوخت فسیلی در به زودی در تمام جهان از بین خواهد رفت و این برای نظام ایالات متحده بسیار نگران کننده است. در واقع تولید غذا در جهان حدوداً مسوول یک سوم گرمایش جهانی نسبت به سایر تولیدهای اقتصادی است. در عین حال گرمایش شدید جهانی باعث میشود که تولید محصولهای غذایی کمتر شود.
علاوه بر این، دو عامل مهم دیگری وجود دارد که باعث آلودگیهای زیست محیطی میشود: یکی ورود مواد شیمیایی به غذا از طریق سمومی که به محصولهای کشاورزی زده میشود و دوم آلودگی آبهای شیرین توسط عملیات منحصر به تغذیه حیوانها (confined animal feeding operations) که مخفف آن (CAFOs) است. سیستم غذایی که به شیوۀ سرمایهداری تولید میشود یکی از مهمترین نوع سمها را به زیست محیط وارد میکند که در حال حاضر به سطح هشدار دهنده رسیده است.
در نهایت قیمت غذا وابسته به قیمت نفت است؛ و با افزایش قیمت نفت قیمت غذا هم افزایش مییابد و از طرفی دیگر استفاده از زمینهای کشاورزی برای تولید بیشتر اتانول (الکل) باعث افزایش مجدد قیمت مواد غذایی میشود. باز هم قیمت مواد غذایی افزایش خواهد یافت که به گرمایش جهانی زمین مربوط است و باعث افزایش قیمت غذا در جهان میشود. در حال حاضر و البته به شدت با تأسف باید گفت که این افزایش برای برخی از مردمان جهان به ۴۰% خواهد رسید و آنها روزانه ۲ دلار بیشتر برای خرید غذا باید پرداخت کنند که این بسیار فاجعه بار است.
کالری زیاد و مواد مغذی کم رمز چاق های گرسنه
پاسخ شما این است که سرمایهداری چگونه گرسنگی ایجاد میکند. آیا میتوانید توضیح دهید که چطور در همان زمان چاقی ایجاد میکند؟
تولید کنندگان مواد غذایی آشغال سعی میکنند از سادهترین و راحتترین راه محصول خود را تولید و به بازار ارایه کنند، اما مردم بهطور شگفتانگیزی با همین تولیدهای کشاورزی به شکر، چربی و نمک معتاد میشوند، و با همین تولیدهای کشاورزی مصرف کنندگان کالری زیادی را دریافت میکنند، اما در مقابل مقدار کمی مواد مغذی را جذب خود میکنند. مصرف و خرید مواد غذایی آشغال ارزان است ولی متأسفانه برای دریافت و تأمین مواد مغذی مردم نیاز به درآمد بیشتری دارند و با مصرف مواد غذایی آشغال مردم کالری زیادی دریافت میکنند اما مواد مغذی کافی در این مواد غذایی موجود نیست.
این یک دستور غذایی برای چاق شدن است، این دستور غذایی سیستم ایمنی بدن انسان را ضعیف میکند و در نهایت انسان بیمار و سپس میمیرد. گزارش منتشر شدهای توسط انجمن پزشکی آمریکا ادعا میکند که اگر شیوههای فعلی ادامه یابد یک سوم کودکان آمریکایی که در سال ۲۰۰۰ متولد شدهاند دچار بیماری دیابت خواهند شد. حتی خیلی جدیتر از آن چیزی که برخی آن را «همهگیری چاقی» خواندهاند، گرسنگی و سوءتغذیه است که بیش از یک میلیارد نفر در جهان از آن رنج میبرند.
نظریه به ما کمک میکند تا اهمیت واقعیتها را درک کنیم
شاید بخش چالشبرانگیز کتاب شما برای خوانندگانی که با کتاب «سرمایۀ» کارل مارکس آشنا نیستند و رویکرد یونیستی (اتحادیهگری) که کار تئوریک شما را آشکار میکند به دو بخش از بخش دوم کتاب شما مربوط میشود؛ و در آنجا شما طرحی از «سرمایهداری بهطور خلاصه و کلی» و «مصرفگرایی» بهعنوان یک مرحله از سرمایهداری معرفی کردهاید. آیا میتوانید بهطور مختصر توضیح دهید که چرا برای درک شکستهای جهانی و محلی سیستم کشاورزی / غذایی این نوع از کار نظری لازم است؟
سطح انتزاعی تحلیل، ویژگیهای اساسی سرمایهداری کاملاً توسعه یافته را روشن میکند: نشان دادن چگونگی روابط اجتماعی که در حال تعمیق و گسترش است. پویایی انتزاعی سرمایه در تاریخ به اندازه سرمایهداری وجود دارد. در عین حال سرمایهها محدودیت دارند و یا توسط سازههای تاریخی خاص و سازمانهایی که آن را تشکیل میدهند، پشتیبانی میشوند. سطح انتزاعی تجزیه و تحلیل به ما اجازه میدهد به این نتیجه برسیم که سرمایهداری حتی در بهترین حالت رقابتی خود و در مدیریت سیستم کشاورزی / غذایی با شیوۀ تولید سرمایهداری احتمالاً تضادهای غیرقابل انکاری دارد.
سطح متوسطی از تحلیل من نشانگر این است که این بیمنطقیها پس از جنگ جهانی دوم در مصرفگرایی ایجاد شده است. در نهایت این دو سطح تجزیه و تحلیل به ما کمک میکند تا در طول ۲۰ سال گذشته سیستم غذایی که در حال رشد است را درک کنیم. بهراحتی میتوانید تعداد زیادی از حقایق هشدار دهنده در مورد گرایشهای فعلی مرتبط با سیستم غذای سرمایهداری را فهرست کنید، اما نظریه به ما کمک میکند تا اهمیت واقعیتها را درک کنیم، ارتباط بین آنها را درک کنیم، و همچنین مهمترین نیروهایی که سیستم غذایی سرمایهداری را شکل میدهند را درک کنیم. بهتر است درک کنیم که این سیستم کنونی چگونه عمل میکند و استراتژیهای موثرتری را برای تغییر دادن این سیستم به کار بگیریم.
صنایع غذایی همیشه بر انتخاب مصرف کننده مدرن تاکید بسیاری دارد، اما این یک توهم است
شما فاز کنونی اقتصاد سرمایهداری را فرماندهی سرمایهداری توصیف میکنید. آیا شما میتوانید بهطور خلاصه توضیح دهید که این به چه معناست و چگونه مسائل را که در فصل پایانی کتابتان در مورد «مبارزه برای دموکراسی، عدالت اجتماعی، سلامت و پایداری» مطرح میکنید، مسدود میکند؟
صنایع غذایی همیشه بر انتخاب مصرف کننده مدرن تاکید بسیاری دارد، اما این یک توهم است. اول از همه به این دلیل که اکثر مردم جهان بیش از حد فقیر هستند و آن ها تمایل به خرید ارزانترین مواد غذایی را دارند. دوم، کسانیکه پول دارند با مجموعهای گسترده از غذاهای فرآوری شده که عمدتاً بازسازی سویا، ذرت، چربی، شکر و نمک است، مواجه هستند. اگر شما به سویا حساسیت دارید، باید از اکثریت غذاهای فرآوری شده اجتناب کنید زیرا بسیاری از آن ها حاوی محصولات جانبی سویا و خود سویا هستند و نیازی به برچسب زدن برای GMO (نشان محصولات تراریخته) وجود ندارد. سوم، تلقین غذایی امروزه بسیار گسترده و قدرتمند به کار خود ادامه میدهد، غذاهای آشغال توسط تکنیکهای خاص بازاریابی و تبلیغاتی حتی به دروغ آن را دارای بهترین کیفیت غذایی میکنند و به مردم تلقین میشود. چهارم: تقریباً تمام غذاها در سوپرمارکتهای معمولی محصول چند شرکت بزرگ هستند (مثلا نستله و کرافت).
در طول «جنگ سرد»، اقتصاددانان غربی بهشدت با «اقتصادهای توتالیتاری (تمامیتخواهی)» که مشخصۀ بلوک کمونیستی یا شرق اروپا بود، که در مقابل «اقتصادهای بازار آزاد» که مشخصۀ بلوک سرمایهداری بود، کاملاً مخالف بودند. امروز، اقتصاد سرمایهداری جهانی باید بهعنوان «اقتصاد شرکتی» نامگذاری شود، چرا که شرکتهای بزرگ توسط نخبگان کوچک اداره میشوند، قدرت بیش از حد و غیرقابل قبولی برای فرار از آینده بشریت دارند. بازارها در حال حاضر عمدتاً برنامهریزی شده توسط این شرکتها برای ایجاد انحصار در عرضه و تقاضا هستند. سود بزرگ زمانی ایجاد میشود که هزینههای اجتماعی بسیار بزرگ (اثرات خارجی در قیمتهای بازار وارد نمیشود) توسط مالیات دهندگان و نسلهای آینده پرداخت شود.
در حالیکه در واقعیت بازارها هرگز بهعنوان ایده بهینهای که بسیاری از اقتصاددانان پیشبینی کردهاند، کار خود را انجام ندادهاند، در حال حاضر این ایده بسیار محکم است و میتواند برای توجیه «بازارهای آزاد» استفاده شود، اما در واقع ما بیشتر شاهد شرکتهای بزرگ هستیم که در استفاده از بازارها بهعنوان مکانیسمهای برنامهریزی برای به حداکثر رساندن سود کوتاه مدت خود هزینههای طولانی مدت زیادی به جامعه تحمیل میکنند. این هزینههای اجتماعی را میتوان بهعنوان بدهیهایی دانست که ما به نسلهای آینده تحمیل خواهیم کرد تا آن ها پرداخت کنند؛ این بدهیها عبارتند از: بدهیهای اقتصادی، بدهیهای زیست محیطی و بدهیهای سلامتی.
ما نیاز داریم که در اطرافمان گردش کنیم و بدانیم که تا به امروز چه بلاهایی بر سر زمین آمده است و باید این کار را به سرعت انجام دهیم. این امر نیاز به پاکسازی ذهن ما از اسطورۀ بازار آزاد دارد تا بتوانیم آگاهانه از بازارها بهعنوان مکانیسمهای برنامهریزی دموکراتیک برای پیشبرد رفاه انسان و محیط زیست بهره ببریم. علاوه بر بازارهای دموکراتیزه شده، ما همچنین نیاز به دموکراتیزه کردن شرکتها بزرگ تجاری و دولتها داریم. شرکتهای دموکراتیک به این معنی است که تصمیمگیریشان را شفاف سازند تا بتوانند پاسخگوی مردم باشند. گام نخست در دموکراتیزه کردن دولتها یافتن راههایی برای جلوگیری از اینکه شرکتهای بزرگ تجاری آن ها را به گرو نگرفته باشند.
در شرایط کنونی، مهم است که به دموکراتیزه کردن «بازار کار» هم بپردازیم. همیشه نیازهای اجتماعی ناخوشایند وجود دارد و بنابراین همیشه باید برای پاسخگویی به این نیازها مشاغلی ایجاد شود. بازار کار موجود، روشهای بسیار بیاثر برای بسیج انرژیهای انسانی برای رفع نیازهای انسانی دارد. تکنولوژی کامپیوتر میتواند برای پیدا کردن راههای جدید اولویتبندی نیازهای اجتماعی و بسیج هوش انسانی و ثروت مادی برای بکارگیری آن ها مورد استفاده قرار گیرد. هرکس که بخواهد و بتواند کار کند، هرگز نباید بیکار باشد، مگر اینکه مهارتهای مورد نیاز برای برآورده شدن نیازهای خاص را بهدست آورد، و در اینجاست که آموزش باید سوبسید (یارانه) بگیرد.
در نهایت، شاید هم این کار دشوار باشد که ما باید راههایی برای توزیع ثروت در سطح جهانی برای پیشبرد برابری و عدالت اجتماعی که برای رسیدن به دموکراسی و آزادی به هر معنایی ضروری است، پیدا کنیم. بازارهای مالی، شرکتها و دولتهای دموکراتیک، بهنظر من، یک «راه متوسط» نیستند که به نئولیبرالیسم نفوذ میکنند، بلکه این راه بهترین راه پیش رو است که میتوانم آن را در نظر بگیرم – این راه، راه خروج درست و انسانی از هزاران بحرانی است که گرفتار آن شده ایم.
۲۱۶۲۱۶