«فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟»

او در ایل قشقایی و به هنگام کوچ به‌ دنیا آمد. با این‌که در تهران درس خواند و مدتی هم در آمریکا آموزش دید، اما حال و هوای شهر و کار اداری با روحیاتش سازگار نبود. او بعد از اتمام تحصیلات، به ایل بازگشت و تمام توانش را صرف راه‌اندازی مدارس عشایری کرد.

«فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟»

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، «بچه شهری که به ایل می‌آید، می‌ترسد و آب می‌شود و سگ زرد را شغال می‌بیند». حق با [محمد] بهمن‌بیگی بود؛ تحمل دشواری‌های زندگی ایلی، کاری نبود که از توان درس‌خوانده‌های نازپرورده شهری برآید. از همین رو بود که بهمن‌بیگی نمی‌توانست معطل تصمیم‌های دولتی بماند و آن‌قدر بردبار باشد تا آموزش دیده‌های شهری، راه و شیوه کار با کودکان ایلی را بیاموزند.

او خود از ایلیاتی‌ها کسانی را برگزید که دست‌کم خط و حساب بدانند و با راه و روش درس دادن به بچه‌ها، بیگانه نباشند. دستمزدی هم برای آن‌ها درنظر گرفت. با این همه، خود او در کنارشان ماند و تک‌تک دانش‌آموزان را آزمایش کرد تا از درستی کارها مطمئن باشد. این‌ها برمی‌گشت به سال‌ها پیش؛ یعنی روزگاری که بهمن‌بیگی همه جا رفته بود و روسای ریز و درشت را دیده بود تا آن‌ها را راضی کند که بپذیرند به بچه‌های کوچ رو ایل هم می‌توان آموزش داد و باسوادشان کرد. اما هر بار به او گفته بودند که «مدرسه‌های سیار، خواب و خیال است. ابتدا باید ایل یکجانشین شود.»

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *