اول. یک پرسش: چرا ترامپ و تیم همکار او رسانهها را در هر مذاکرهای دور میز مذاکره میبییند تا غایب میز مذاکره؟ برای پاسخ به این پرسش باید برویم سراغ تئوری «فضای عمومی هابرماس».
او معتقد است رسانهها، فضای عمومی را میسازند؛ اما نه صرفا هر رسانهای، بلکه «رسانه جریانساز».
ویلبر شرام هم که خیلی پیشتر از تئوری «پاداش مخاطبان» و «عرفیسازی ارتباطات» در دوره پیش از وب سخن گفت، عملا تلاش داشت این نکته را گوشزد کند که رسانه با دو عنصر «محتوا و مخاطب» سنجیده میشود و بس. این نوع نگاه -از ویلبر شرام تا هابرماس- چه درسی را به ما گوشزد میکند؟ اینکه بپذیریم رسانه با پاداشی به نام محتوا شناخته میشود، نه صرفا با ضلع سیاست رسانه. محتوایی که در ژورنالیسم و فرمهای وابسته به آن، ابتدا صیقل میخورد و سرانجام در اختیار مخاطبان قرار میگیرد و فصای عمومی را میسازد.
این یعنی تقدم «مطالعات روزنامهنگاری» بر «مطالعات رسانه». به همین دلیل، شاهدیم که امروز رئیسجمهور آمریکا بر این باور است که رسانههای جریانساز قادر هستند چهبسا بیش از دیپلماتها دور میز مذاکره ایفای نقش کنند. چه نفشی؟ «نقش جریانساز».
دوم. عمومیشدن ارتباطات از ویلبر شرام تا هابرماس، درس دیگری را هم به ما میدهد: «تمرکز بر نگاه غیررسمی تا نگاه رسمی و حکومتی». روزنامهنگار در جای رسمی ننشسته است که صرفا نگاه رسمی و مواضع وزارت خارجه و دیپلماتها را بازتاب دهد. از رسانههای این روزهای آمریکایی تا اروپایی بیاموزیم که عملا بازوی غیررسمی دیپلماتهای خودشان هستند. چگونه؟ با «تمرکز بر سوژههای غیررسمی» اما «محتمل» و قابل پیشبینی. چه ایرادی دارد که رسانههای ما نیز -با شرط نگاه کارشناسی و قدرتمند- جریانساز باشند و دست دیپلماتهای ما را دور میز مذاکره بازتر کنند. این امر زمانی شدنی است که نگاه حاکمیتی به رسانههای ایران از «منعکسکننده خبری» به «پیگیری تحلیلی خبر» تغییر کند.
سوم. پرسش دیگر اینکه چرا ژانر روزنامهنگاری تحلیلی همچنان یک ژانر مسلط در جهان رسانهای امروز است؟ پاسخ روشن اما قدری پیچیده است. مدتهاست مخاطبان دیروز و کاربران امروز در جهان واقعی و جهان سایبری از مرز چیستی عبور کردهاند و بر عناصر داینامیک روزنامهنگاری -یعنی چگونگی و چرایی رویدادها- متمرکز شدهاند.
این وجه روشن پاسخ به این پرسش است.
وجه پیچیده پاسخ، لزوم نگاه «کارشناسی و تحلیلی» است که با ظهور «روزنامهنگاری رباتیک»، پرچالشتر خواهد شد، اما همچنان خواهد درخشید. با اینهمه، بدون نگاه دقیق و تخصصی نمیتوان مدعی روزنامهنگاری تحلیلی در هر حوزهای شد. این هم وجه دوم پاسخ این پرسش.
نتیجه نهایی اینکه روزنامهنگاران از قضا موظف هستند با تکیه بر روزنامهنگاری تحلیلی، پای همه سوژهها و موارد عینی در حال وقوع یا بهاصطلاح «محتمل» را به میان بکشند و درباره آن جریانسازی مثبت کنند تا مفهوم واقعی رسانه جریانساز -با تکیه بر ژانر روزنامهنگاری تحلیلی- جلوهگر شود. آخر. تیم یا جناح سرمایهگذاری ترامپ در کاخ سفید در برابر نئوکانهای جنگطلب، از قضا رسانهها را «سرمایه» قلمداد میکنند تا مزاحم و موی دماغ.
همین نگاه را در ایران باید متناسب با شرایط کشور ایجاد و ترویج کرد. نگاهی که رسانه تحلیلی و جریانساز را «مستقل اما سرمایه» بپندارد تا رسانه «تابع و منفعل». تردید نکنیم این نگاه منتهی میشود به رسانه حاضر در دور میز مذاکره و نه غایب.
مجید رضاییان/استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورنالیسم
منبع: روزنامه شرق
۵۷۵۷