نوروز، نام دیگر انسان است؛ نوروز و کرامت انسان در آینه‌ ادبیات فارسی

نوروز از راه می‌رسد، شاخه‌ها حروف روشن‌تری می‌نویسند، و خاک که تا همین دیروز خاموش بود نفس تازه‌ای می‌کشد. این آغاز، همیشه چیزی بیش از یک تقویمِ ورق‌خورده بوده. بازگشت است. یادآوری است.

نوروز، نام دیگر انسان است؛ نوروز و کرامت انسان در آینه‌ ادبیات فارسی

در روزهایی که زندگی، گاهی به اندازه‌ی یک‌ بند ساعت تکراری‌ست، نوروز با خودش سؤال‌هایی می‌آورد. مثل این‌که: انسان، هنوز می‌تواند نو بشود؟ آیا هنوز جایی برای تازه‌شدن هست—در این جهان شلوغ، در دلِ آدمی که میان هزار خواستنِ کوچک و بزرگ، چیزی از خودش را فراموش کرده؟

ادبیات فارسی، بی‌آن‌که موعظه کند یا ادعا داشته باشد، همیشه پاسخی برای این پرسش‌ها داشته. در شعرهایی که از نو شدن می‌گویند، از رفتنِ کهنه و آمدنِ روزی که هنوز نیامده، اما باید بیاید. در حکایاتی که آدمی را به یاد قدر و قیمت خودش می‌اندازند. و در استعاره‌هایی که میان شکفتن یک گل و بیداری یک دل، نسبتی برقرار می‌کنند.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *