در سوگ فقدان مهدی مسعودشاهی

بسم الله الرحمن الرحیم
در سوگ فقدان مهدی مسعودشاهی

چه ضرور است کشی رنج وداعم بیدل!
می‌روم من به مقامی که تو هم می‌آیی
اگرچه همگان از آن خداییم و مسافران مسیر خدا؛
اگرچه هر لحظه و آن، به انحاء و الحان گوناگون، جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها؛
اما دو عارضه هست که سفر شیرین مسافر را به کام بازماندگان تلخ می‌کند.

در سوگ فقدان مهدی مسعودشاهی

یکی فراق و هجران است که هیچ غمی در جهان با آن برابری نمی‌کند و دیگری تاریکی و سردی و ظلمتی است که با فقدان یک نور روشنگر و گرمابخش حاکم می‌شود و حسرت و خسران و حرمانی که از دست رفتن یک سرمایه کلان و گنج گران پدید می‌آورد.

اواخر سال ۵۷ و اوایل سال ۵۸ که من هیجده-نوزده ساله بودم و مهدی مسعودشاهی بیست و هفت-هشت ساله، در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان به هم رسیدیم و با هم دست رفاقت دادیم و در طول چهل-پنجاه سال رفاقت و همدلی و همکاری، همچنان سایه برادری و بزرگتری‌اش بر سر من و ما بود و لبخند نجیبانه و متواضعانه‌اش، رخصتی برای پر کردن فاصله‌هایی از جنس سن و سال.

آرامش و متانتی که در دهه‌های پنجاه و شصت زندگی در سیمایش می‌دیدی، نه محصول گذشت سالیان که برخاسته از ذات ارجمندی بود که از جوانی در چهره‌اش رخ می‌نمود.

دغدغه هنر متعهد و فرهنگ متعالی و سینمای سالم سبب می‌شد که در هر جایگاه و منزلتی لباس خدمت بپوشد و شانه زیر بار کار دهد.

در تب و تاب اجرای سوئیت‌سمفونی «رسول عشق و امید» چه من که نویسنده و کارگردان بودم و چه لوریس چکناوریان که آهنگ‌ساز و رهبر ارکستر، هر دو به وجد می‌آمدیم از حضور و همراهی گرم و مؤثر و صمیمانه و مشفقانه مهدی مسعودشاهی در کنار کار و بیش از ما، عوامل اجرا و عناصر صحنه، دچار اعجاب و شگفتی می‌شدند وقتی که می‌فهمیدند کسی که دوشادوش آن‌ها شانه زیر بار کار داده و پا به پای آن‌ها می‌دود و کار را پیش می‌برد رئیس بنیاد رودکی است. با همان لطف و صفا و وسواس و تواضعی که در اتاق نور و صدا به من مشورت می‌داد، پا به پای کارگردان صحنه و عوامل اجرا کار می‌کرد و عرق می‌ریخت و لبخند می‌زد.

مهدی مسعودشاهی پدیده‌ای ستودنی و اعجاب‌برانگیز بود. به جرأت می‌توانم بگویم که طی چهل و اندی سال رفاقت و همکاری، جز راستی و درستی و سلامت و اخلاص و خیرخواهی از او ندیدم. صداقت و شفقت با ذاتش پیوند خورده بود و صبوری و نجابت با جانش عجین شده بود. 

می‌توان گفت که مهدی مسعودشاهی نماد یک مدیر فرهنگ فهیم و سلیم و دلسوز و کاردان بود؛ بی‌هیچ ادعا و توقع.

خداوند منّان همه تلاش‌های مخلصانه‌اش را مأجور بدارد و او را در بهشت رضوان خویش سکنی دهد و به خانواده مهربان و همدلش و همه بازماندگان و دوستداران داغ‌دیده‌اش صبر و آرامش مرحمت فرماید.

سید مهدی شجاعی اسفند ۱۴۰۳

245245

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *