در حالیکه شهرداریها در کشورهای توسعه یافته میکوشند تا با ایجاد فضاهای عمومی در خیابانها و پارکها امکان مواجهه و گفتوگوی میان شهروندان را هر چه بیشتر فراهم آورند شهرداری تهران تنها چراغ هماندیشی اصحاب علوم انسانی کشور را خاموش کرده است. شهردار کنونی که پیش از این در مصاحبهای از رساندن تهران به افقهای بیسابقه سخن گفته بود آیا تعطیلی این خانه را هم به لیست دستاوردهای خود خواهد افزود؟!
گروه اندیشه: آیا دولت پزشکیان می تواند از تعطیلی خانه اندیشمندان علوم انسانی جلوگیری کند؟ آیا شهردار تهران می داند که تعطیلی این خانه چه آسیب های جدی را به دنبال دارد؟ ایران که زمانی مهد علم و فلسفه بود، اکنون به مهد ضد علم ارتقاء مقام یافته است. از افول رنکینگ علمی دانشگاه های ایران در میان دانشگاه های جهان که بگذریم، تهران که یکی از بهترین دانشگاه های خاورمیانه یعنی دانشگاه تهران در آن تاسیس شده، اکنون شهرداری اش به قافله ضد علم پیوسته و علاوه بر پلمپ انجمن جامعه شناسی ایران در خیابان کارگر بالاخره موفق شد که از دیوان عدالت اداری، رای لازم را برای تخلیه خانه اندیشمندان علوم انسانی نیز کسب کند. تعطیلی این خانه ضایعه ای است بر ساحت علم و اندیشه. در این باره دکتر مهران صولتی مقاله ای در کانال خود نوشته که در زیر از نظرتان می گذرد:
****
اپیزود اول: حدود پانصد سال از ایجاد کالجی در پایتخت فرانسه که به نماد آزاداندیشی و خردورزی در غرب معروف شده است میگذرد. کلژ دو فرانس در این پنج قرن خانه اندیشمندانی در تراز جهانی مانند فوکو، بوردیو، بارت، و لوی اشتراوس بوده است. اپیزود_دوم: حدود سیزده سال پیش خانه اندیشمندان علوم انسانی با هدف فراهم آوردن امکانی برای گردهمآیی اندیشمندان حوزههای مختلف علوم انسانی تاسیس و طی این مدت توانست به مکانی برای گفتوگوی اصحاب اندیشه تبدیل شود. این خانه اخیرا و با رای دیوان عدالت اداری به تملک شهرداری تهران درآمد. از کالجی پانصد ساله که همچنان فعال است تا خانهای سیزده ساله که تعطیل شده چقدر فاصله وجود دارد؟ شاید این مثال بهترین اشاره به دو مفهوم جامعه بلندمدت و جامعه کوتاهمدت مورد اشاره همایون کاتوزیان باشد. اما چرا شهرداری تهران نتوانست خانه اندیشمندان را تحمل کند؟ چتر گسترده سیاست: در کشوری که حکومت هیچ حوزه مستقلی را به رسمیت نشناخته و سیاست هیمنه خود را بر عرصههای اقتصاد، فرهنگ، دین و خانواده افکنده است بدیهی است که اندیشمندان هم خود را خانه خراب احساس کنند. در چنین سیستمی سیاست می کوشد که منطق خود (قدرت) را بر منطق حوزه فرهنگ (گفتوگو) تحمیل نموده و آنرا کنترلپذیر و تحت انقیاد خود در آورد. مخالفت با علوم انسانی: عداوت با علوم انسانی و اجتماعی وجهی هدفمند و سیستماتیک یافته است. بخشی از نظام سیاسی مایل نیست شاهد بالندگی دانشهایی باشد که نه تنها شناخت مردم از نارساییهای حکمرانی را تعمیق میبخشند بلکه واجد نگاه انتقادی به رابطه حکومت با جامعه هستند. تعطیلی خانه اندیشمندان نیز از چنین رویکردی پیروی میکند. بیاعتنایی نسبت به تحولات اجتماعی: جامعه ایران در روزگار تکثر رسانهها و تنوع سلیقهها به چنان سطحی از رشد آگاهیها رسیده است که اقداماتی از ایندست فقط موجبات انزجار هر چه بیشتر از عاملان را فراهم میآورد. بیاثر شدن پدیده فیلترینگ، مطالبات انباشته، ناکارآمدی حکومت، جامعه جنبشی، و ریزش چشمگیر هواداران از جمله واقعیتهایی هستند که اصحاب قدرت همچنان مایل به دیدن آنها نیستند. نکته پایانی: در حالیکه شهرداریها در کشورهای توسعه یافته میکوشند تا با ایجاد فضاهای عمومی در خیابانها و پارکها امکان مواجهه و گفتوگوی میان شهروندان را هر چه بیشتر فراهم آورند شهرداری تهران تنها چراغ هماندیشی اصحاب علوم انسانی کشور را خاموش کرده است. شهردار کنونی که پیش از این در مصاحبهای از رساندن تهران به افقهای بیسابقه سخن گفته بود آیا تعطیلی این خانه را هم به لیست دستاوردهای خود خواهد افزود؟!
216216