مادر مهدی زرقانی، هوادار مصدوم پرسپولیس به شرح اتفاق ناگواری که برای پسرش رخ داد پرداخت.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ از ابتدای فصل مشخص بود بازیهای پرسپولیس و تراکتور یکی از حساسترین جدالهای لیگ بیست و چهارم خواهد شد. جدایی سه ستاره پرسپولیس به مقصد تراکتور و حواشی آن، حساسیت این بازی را بیش از قبل کرده بود و حتی ظرفیت محدود در نظر گرفته شده برای تماشاگران در استادیوم آزادی نیز سبب کنترل اوضاع نشد و حدود دو برابر بیشتر از ظرفیت تماشاگر به ورزشگاه آزادی رفت که هنوز به طور کامل پروسه بازسازی آن تکمیل نشده بود.
به گزارش ورزش سه، بازی پرسپولیس و تراکتور با نتیجه دو بر صفر به پایان رسید. همه فریادها، غمها، خوشحالیها بابت گل و حتی فحاشیها در استادیوم کمرنگ میشود و به دست فراموشی سپرده خواهد شد اما حرکات برخی تماشاگران و پرتاب سنگ به سمت سکوهای حریف اثری ماندگار و جبرانناپذیر خواهد داشت. در حالی که نابینا شدن یک چشم محمد جواد عبده، هوادار پرسپولیس، همه را متاثر کرده، مهدی زرقانی هوادار نوجوان پرسپولیس هم وضعیت بدی دارد.
با برخورد سنگ به جمجمه مهدی زرقانی، اتفاقی دردناک و ناگوار برای این هوادار ۱۷ ساله رخ داده است. مادر این هوادار مصدوم که به تازگی از آی.سی.یو و ملاقات فرزندش آمده بود، درحالی که سعی داشت بغض خود را کنترل کند به شرح اتفاقاتی که برای پسرش رخ داده پرداخت. این مصاحبه را میخوانید:
مادر هوادار مصدوم درباره شرایط پسرش گفت: دکترش میگوید ۶ ماه دیگر باید دوباره عمل بشود. جمجمهاش را برداشتند و ۶ ماه بعد سیمان رویش میگذارند. الان هم که اینجا بوده ریههایش مشکل پیدا کرده و وضعیتش مشخص نیست.
او درباره وضعیت هوشیاری پسرش گفت: خدا را شکر به هوش هستند. از همان ضربهای که خورد به هوش بود ولی خیلی اذیت شد. سرش خیلی ورم کرد و تب ۴۳ درجه داشت.
مادر زرقانی حادثه را اینطور شرح داد: آن روز قرار بود از مدرسه با دوستانش به استادیوم برود. ساعت ۱ تا ۳ برق رفته بود و اصلا نمیتوانستم با اون تماس بگیرم. ساعت ۴ به او زنگ زدم و پرسیدم مادر کجایی؟ خوش میگذرد؟ به من گفت مامان اصلا استادیوم نیستم و به سرم سنگ زدند. نیمه اول را دیده بود و نیمه دوم که برق آمد توانستم با او تماس بگیرم. گفت سرم را باندپیچی کردند و از استادیوم من را بیرون فرستادند، اورژانس نمیآید و من حال ندارم. ۳ ساعت طول کشید تا من اورژانس را پیش مهدی بفرستم. ۸ شب به بیمارستان رسیدم و دیدم تمام سر و صورت بچهام غرق خون است. حالم عجیب بد شد.
او ادامه داد: هیچکس نیامد و پیگیری نکرد. نه انتقالش دادند و نه تا الان کسی پیش مهدی آمده است. در آن اوضاع بچه من را بخیه زدند و گفتند عمل نمیخواهد! بعد از ۳ روز اندازه سرش ۳ برابر شده بود و تب ۴۳ درجه داشت. با ناراحتی به پرستاران گفتم بچه من را به کشتن میدهید کاری برایش کنید و بعد ۳ روز بردند عمل کردند. الان چهار روزی میشود که در ICU است. ریهاش آب آورده و ۶ ماه بعد هم باید عمل کند.
او درباره درگیریای که باعث این اتفاق ناگوار شد توضیح داد: پسرم میگوید من طبقه پایین نشسته بودم و اصلا متوجه نشدم، سنگ از بالا آمد و به سرم خورد. از بالا به سرش سنگ انداختند. مهدی الان نزدیک ۱۸ سالش است. پسرم میخواست به ارتش برود و کارهایش را انجام داده بودیم که ارتش ثبتنام کند ولی جمجمهاش اینجوری شد و فکر نکنم بتواند برود. ۸ روز است از درس و مشقش هم مانده، او میخواست دیپلم بگیرد ولی سر کلاس نرفته تا به خانه بیاید هم باید ۳ یا ۴ هفته خانه استراحت کند.
او درباره پیگیری باشگاه پرسپولیس گفت: چند نفر با من تماس گرفتند. آقای درویش امروز تماس گرفتند. چند نفر از هواداران هم زنگ زدند. کسی از نزدیک احوال بچه من را نگرفت هیچ کس تا الان ملاقات نیامده با اینکه خودم هزار بار زنگ زدم و گفتم فکری به حال بچه من بکنید اینجا بیمارستانش خوب نیست و انتقالش بدهید. وقتی بچه من قرار است عمل بشود چرا انقدر زجر بکشد چرا بعد از ۳ روز بخاطر ورم سرش پیگیری کنند که باید عملش کنند، سرش عفونت کرده است.
مادر این هوادار پرسپولیس درباره شرایط و هزینههای عمل گفت: همان اول که آمدیم ۲۰ میلیون هزینه گرفتند و همه داروها را باید از بیرون تهیه کنیم و رفت و آمد داریم. وسیله شخصی هم نیست و با آژانس رفت و آمد میکنیم. پدرش کارگر ساختمانی است و در این چند روز سرکار نرفته است، مردی که سرکار نرود وضعیت خوبی ندارد خودتان درک میکنید.
او خطاب به مسئولان و هواداران پرسپولیس گفت: من از اول تا الان خیلی بیشتر از این توقع داشتم که لااقل یک سر به بچه من بزنند و یک کورسوی امید به این بچه بدهند که از این وضعیت بیرون بیاید خیلی روحیهاش را از دست داده مخصوصا که از دیروز فهمید دوباره ۶ ماه دیگر عمل دارد.
او با بغض و گریه ادامه داد: پسرم همهاش ناراحت است و مدام میگوید چرا زندگیام اینطور شد، چه گناهی کرده بودم، من یک ساعت رفتم تفریح سالم بکنم. بخدا آزار این بچه به مورچه هم نمیرسد. همه میدانند بچه من از خانه بیرون نمیآید. طفلی خواست یک ساعت حال و هوایش عوض بشود و آن هم اینطور شد.
مادر مهدی خطاب به هوادارانی که این عاقبت را برای پسرش رقم زدند گفت: فقط میخواهم بگویم خودشان را جای من بگذارند همین. خانوادهشان را جای من تصور کنند. گناه بچه من چی بود که سنگ را از آن بالا پرتاب کردید روی سر بچه من.
او بعد از کمی مکث درباره بخشیدن مقصران این اتفاق گفت: من آنها را به خدا واگذار میکنم همین. از خدا خواستم که خودش درستش کند.
مادر مهدی درباره روند زندگی پسرش پس از این اتفاق ناگوار گفت: میخواست برود ارتش، پروندههایش در خانه هست. میگفت پیمانکاری دوست ندارم و درجهداری میروم. از مدرسه بپرسید که درسهایش چقدر پیشرفت کرده بود. همه نمراتش ۲۰ بود نمراتش را بالا برده بود بتواند برود درجهداری و آن هم که خدا نخواست.
او ادامه داد: اصالتا مشهدی و اهل سبزوار هستیم و شهریار، خادم آباد زندگی میکنیم. الان بیمارستان فیاض بخش شماره ۲ هستیم و مسیرمان دور است.
او درباره پیگیری هوادار متمول پرسپولیس گفت: من شناختی از کسی ندارم ولی از طرف هوادار متمول به ما زنگ زدند. این وسط هم ببخشید ولی آدمهایی با من تماس گرفتند که فقط به فکر منافع خودشان بودند! بماند. ولش کنید. دوست ندارم در موردش صحبت کنم.
او خطاب به مسئولین گفت: از مسئولین میخواهم و خواهش میکنم حال و آینده بچه من با هم خراب است، یک فکر به حال بچه من بکنند. هم آیندهاش خراب شد و هم روحیهاش را باخته است. ریهاش آب آورده و تمام مدت سرگیجه و حالت تهوع دارد. این بچه ضربه خورده و هیچ کس سراغش نیامده! اگر یک نفر میآمد و یک سر به بچه من میزد شاید الان وضعیتش خیلی بهتر بود. ۸ روز از این ماجرا گذشته و همه به زندگی خودشان برگشتند و دنبال کار خودشان رفتهاند، من ماندم و یک پدر کارگر بالا سر پسرم کنج یک بیمارستان. هر روز باید بیایم و ۳ صبح به خانه برگردم و دوباره صبح بیایم. به بچه من رسیدگی کنید.
او با گلگی از رسیدگی نکردن اورژانس داخل استادیوم گفت: خدا شاهد است من ۳ ساعت به اورژانس زنگ میزدم و آنها میگفتند توضیح و شرح حال بده دوباره من توضیح میدادم و قطع میکردند ۵ دقیقه بعد دوباره زنگ میزدم. گلوی من تا ۵ روز درد میکرد که بتوانم یک اورژانس بعد از ۳ ساعت به بچهام برسانم. پسرم از استادیوم بیرون آمده بود و او را با آن وضعیت سر و صورت خونی به این سمت و آن سمت میکشاندند و دنبال اورژانس بود.
258 258