اصل حرف این است که اینبار آیا مردم قرار است بابت رایی که دادهاند، تنبیه شوند یا نه برعکس، قرار است همه برمبنای «وفاق و همدلی» قاطعانه «روند تغییر» را بپذیریم، صادقانه البته. اگر این گزاره را پذیرفته باشیم، تشخیص اولویتها کار دشواری نیست، ابدا.
به گزارش کاویان گلد، این تشخیص، کار استراتژیستهای کشور در «کانونهای تصمیمساز» است نه «کانونهای تصمیمگیر.» ماتریس آیزنهاور به ما چه میگوید؟ «مدیریت وظایف» به موازارت «مدیریت زمان» تکلیف را برای سیاستمداران یک سیستم سیاسی روشن میکند. یک ماتریس بسیار پیچیده و در عین حال، بسیار سهل و ساده.
به گزارش اعتماد، همین ماتریس به ما نشان میدهد که پذیرش FATF و رفع فیلترینگ، در اولویت است یا ابلاغ قانون حجاب و عفاف؟ افزون بر آن، کدام یک، روند تغییر را کلید میزند؟ برای نهادهای بالادستی و تصمیمساز کشور نیز، کدام مهمتر است؟ بدانیم در صورتی که در تشخیص اولویتها دچار خطا شویم، دقیقا از نظر رایدهندگان به مسعود پزشکیان و دولت چهاردهم این خواهد بود که باز هم قرار است پس از تعیین، تکلیف کشور پای صندوقهای رای، «تنبیه» شوند، اتفاقی که مسبوق به سابقه است. با این تفاوت که اینبار، با دفعات پیشین، هرگز یکسان نیست. چرا؟ زیرا «سرمایه اجتماعی» بزرگترین حلقه مفقودهای است که امروزه، همه باید نسبت به آن توجه کنیم، بیتوجهی به این امر، برابر است با خالی کردن زیر پای سیستم و امیدهای اندکی که ایجاد شد. همان ماتریس نیز به ما میآموزد که ما در مدیریت زمان، دچار کمبود هستیم و برای بسیاری از امور حاشیهای نه تنها فرصت نداریم که موارد اصلی هم، با بحران مدیریت زمان مواجه است.