در حالیکه تا چند هفته پیش بسیاری از نظر سنجیها از پیروزی کاملا هریس در انتخابات ریاست جمهوری 6 نوامبر 2024 آمریکا حکایت می کرد و بنابراین به نظر می رسید جهان شاهد تداوم سیاستهای آمریکا در قبال موضوعات مختلف از جمله بحرانهای غرب آسیا و جنگ غزه و لبنان خواهد بود، انتخاب مجدد ترامپ در این انتخابات، ورق را تا حد زیادی برگرداند و همه کشورها را به نوعی ناچار به بازنگری در برنامه های سیاست خارجی خود نمود.
بر این اساس، نحوه مواجهه با دوره جدید ترامپیسم و سیاستهای این رئیس جمهور پر مدعا و تاجر پیشه آمریکا در قبال منطقه غرب آسیا و به ویژه ایران به یکی از چالشهای اصلی دستگاه دیپلماسی کشورمان نیز تبدیل شده است.
دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ برای مردم ایران با خاطرات بسیار تلخی همراه است؛ در حالی که نهال نوپای برجام که حاصل تلاشهای دیپلماتیک بسیار ایران و قدرتهای جهانی بود، به تدریج قد می کشید و مردم ایران منتظر ثمرات آن در عرصههای اقتصادی و سیاسی بودند؛ ترامپ با خروج از این پیمان خط بطلانی بر همه این تلاشها و آمالها کشید و به صورت کاملا خودمحورانه سخت ترین تحریمهای اقتصادی را بر علیه کشورمان تصویب کرد. وی همچنین در یک ترور تجاوزکارانه آشکار، سردار محبوب ایرانی، حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند و مردم رنج کشیده ایران را داغ دار نمود. از دیگر اقدامات ایران ستیز ترامپ حمایت همه جانبه از دشمن درجه کشورمان، یعنی رژیم اسرائیل در منطقه بود که از طریق «پیمان ابراهیم» پای این رژیم را به کشورهای همسایه ایران باز کرد و سبب توسعه حضور امنیتی- اطلاعاتی آن در حیات خلوت ایران شد.
به همه این دلایل، روز 6 نوامبر وقتی رسانه ها از پیشتازی و در نهایت پیروزی قطعی ترامپ در انتخابات خبر دادند، نوعی نگرانی در بین تحلیلگران سیاست خارجی کشور ایجاد شد. سؤال اصلی که ذهن همه این تحلیلگران را به خود مشغول داشته این است که آیا سیاست خارجی ترامپ در این دوره جدید نیز تداوم همان سیاستهای خصمانه دوره قبل است و دولت و مردم ایران باز هم باید منتظر تشدید تحریمها، فشارها و توسعه نا امنی در حوزه ژئوپلیتیکی پیرامونی خود باشند؟
با توجه به شناختی که حداقل اکنون از شخصیت و تیپ رفتاری ترامپ داریم، باید گفت پاسخ دقیق به این سؤال چندان آسان نیست. او مثل سیاستمداران کارکشته یک طرحواره و نگرش ثابت و کلی از نظام جهانی و اصول و هنجارهای بین المللی در ذهن ندارد، بلکه راهنمای اصلی وی در سیاست خارجی اولویت دادن به برتری آمریکا از طریق حفظ و ارتقای منافع و امنیت این کشور آن هم به هر قیمتی است. در این مسیر همه کشورها و کنشگران فعال نظام بین الملل باید به گونه ای در زمین بازی آمریکا قرار بگیرند که منافع و اعتبار این کشور تأمین شود و مطالبات متقابل آنها تا جایی برای ترامپ اهمیت دارد و قابل قبول است که به شعار «اول آمریکا»ی وی لطمه نزند.
هر چند این خصوصیات اخلاقی- رفتاری ترامپ، می تواند چالشی بزرگ برای مذاکرات دیپلماتیک باشد؛ اما برخی پتانسیلهای امید بخش نیز در دوره دوم دولت ترامپ نهفته است که انتظار می رود دیپلماتهای ایرانی بتوانند آنها را فعال کرده و از حالت قوه به فعل درآورند و از آنها در راستای تبدیل تهدیدات به فرصت برای کشور استفاده کنند.
نخستین مسأله این است که ترامپ هم اکنون مدعی است شرایط بحرانی منطقه غرب آسیا حاصل سیاستهای غلط دموکراتها بوده که اگر او رئیس جمهور آمریکا بود، اتفاق نمی افتادند و حال نیز او قادر است به حل و فصل آنها بپردازد. هر چند بر اساس سابقه کاری ترامپ این رویکرد می تواند حاوی تهدیداتی برای ایران و دلگرمی هایی برای اسرائیل باشد، اما در عین حال یک پیام مهم را نیز در خود نهفته دارد؛ اینکه ترامپ خواهان پایان جنگ غزه و لبنان و مخالف تشدید تنشها بین ایران و اسرائیل است. این دقیقا همان سیاستی است که جمهوری اسلامی ایران نیز بارها اعلام کرده و دولت تازه کار ایران نیز همواره بر آن تأکید دارد. بنابراین در مقطع کنونی هدف منطقه ای ایران و آمریکا یکی است و ترامپ منفعت گرا مایل نیست در ابتدای شروع به کار دولتش، به نیابت از رژیم اسرائیل وارد یک جنگ پرهزینه با ایران شود. از این رو به نظر می رسد پتانسیلهای بسیاری برای پایان دادن به جنگهای غزه و لبنان و وضعیت آشوبناک منطقه غرب آسیا وجود دارد و لازم است بدون فوت وقت ابتکار عملها، پیشنهادات و راهبردهای متعدد و متنوع برای تحقق این امر طراحی و آماده ارائه شود.
مسأله مهم دیگر وضعیت برجام است؛ دولت ترامپ در دوره نخست ریاست جمهوری خود خواهان تغییر و اصلاح برجام شد و زمانی که با پاسخ منفی ایران و سایر کشورهای امضا کننده مواجه گردید، کشورش را از این پیمان خارج نمود و بدین ترتیب این پیمان بین المللی را بی اثر کرد. در آن زمان برجام تازه تاسیس و به طور نسبی مطلوب ایران بود، در نتیجه مقامات کشورمان حاضر به تغییر آن نگردیدند. حال با گذشت نزدیک به 10 سال از امضای این پیمان، شرایط در بسیاری از حوزه ها تغییر کرده، برخی از تعهدات ایران در این پیمان به سر رسیده و در نتیجه طبق گفته بسیاری از مقامات مسئول، دیگر خود ایران نیز مایل به تداوم آن پیمان به شکل سابق نیست و برای ایجاد تغییراتی در آن و امضای یک پیمان جدید آمادگی دارد. البته طبیعی است که بین تغییراتی که ایران در نظر دارد و تغییراتی که دولت ترامپ فکر می کند باید در این پیمان گنجانده شود، تفاوتهای بسیاری وجود دارد، اما بده- بستان و شکل دادن به مذاکرات برد- برد تخصص دیپلماتهای کارکشته ایرانی است و می توان امیدوار بود در صورتی که عزم جدی برای حل مشکلات کشور وجود داشته باشد، در مذاکرات جدید(با لحاظ کردن مشکلات و کاستی های قبلی برجام) منافع کشور بهتر و جامع تر تأمین شود و سایه بحران، تهدید و تحریم برای همیشه از سر کشور برداشته شود. بر خلاف برخی تصورات از انعطاف ناپذیری ترامپ، اشتیاق ساده لوحانه وی برای به نمایش گذاشتن تصویر یک «ابر قهرمان حلال همه مشکلات» از خود، سبب می شود تا او هم برای رسیدن به توافقی با ایران مشتاق باشد و از دادن برخی امتیازات خودداری نکند.
بنابراین چنانکه دولت جدید ایران در وعده های خود مبنی بر تلاش برای رفع تحریمها و حل مشکلات سیاست خارجی برای ایجاد رفاه و توسعه در ایران صادق است، باید از این بزنگاه پیش آمده استفاده کند و مقامات دستگاه دیپلماسی نیز با فاصله گرفتن از شعارهای غیرواقعبینانه و تند روانه که برخی محافل سیاسی به آنها توصیه می کنند، اما تجربه گذشته نشان داده حاصلی جز نابودی منافع ملی کشور و افزایش تحریم و تهدید برای مردم ایران ندارد؛ از حالت انفعالی و وقت کشی خارج شده و به سرعت برای طراحی یک سیاست خارجی فعال، پویا و مبتکرانه اقدام کند.
لازم است تا زمان تحلیف و آغاز به کار رئیس جمهور جدید آمریکا در 20 ژانویه 2025، دستگاه سیاست خارجی کشور از طریق همفکری و مشورت با نخبگان آگاه و دلسوز از طیفهای مختلف سیاسی، به یک اجماع نظر پیرامون راهبرد حل و فصل مشکلات کشور برسد و سناریوهای متنوعی برای این امور به ویژه در زمینه برجام و رفع تحریمها تدارک ببیند تا بتواند با یک رویکرد منسجم و فعال با دولت جدید آمریکا مواجه شود.