بمانیم و بسازیم؛ همین یک ایران را داریم

به راستی «مهاجرت» با همه زرق و برق‌های ظاهری‌اش، درد پیچیده و عجیبی است که تا کنون هیچ سیاستمداری آنقدر شم درمانگری نداشته که بتواند ابعاد و لایه‌های متعدد و تو در توی آن را بشکافد و برایش نسخه‌ای درخور بپیچد.

بمانیم و بسازیم؛ همین یک ایران را داریم

گروه اندیشه: لبخند توام با آرامش یک مادر، نماد توسعه یک جامعه به شمار می رود. به عبارت دیگر، اگر توسعه منتهی به آن شود که فرزندان در والدین، همسر، و فرزندان خود به سر ببرد، شادی، و خرمی توام با امنیت و آرامش جامعه را فرا می گیرد. اما مهاجرت ناشی از توسعه نیافتگی، حسرت یک نگاه چشم در چشم، در آخرین لحظات زندگی، به همه زندگی بازماندگان معنا و رنگ دیگری می بخشد، تصویری که حکایت رنج دائمی، در دوری و فراق رخ می دهد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دکتر علی نصری در یادداشتی کوتاه این فراق و توام با درد را در یادداشتی کوتاه به تصویر کشیده است. او در ابتدای مطلب خود ، به سفره هفت سین در سنت جشن نوروز اشاره می کند و می نویسد:

«لحظاتی پس از تحویل سال، در کنار سفره هفت‌سین، میلیون‌ها مادربزرگ و پدربزرگ ایرانی، از پشت صفحه «تبلت»هایشان، که با سختی و پشتکار فراوان استفاده از آن را آموختند، با فرزندان و نوه‌هایشان در آن سوی آب «ویدئو کال» می‌کنند.

با ظاهر شدن اولین تصویر، از هر دو سوی این پنجره سرد، هر دو طرف همزمان برای پنهان کردن بغض گلو و پوشاندن لرزش صدایشان، با خنده‌ها و جیغ‌ و دادهای اغراق‌آمیز، تند تند برای هم دست تکان می دهند.

سپس، فرزندان پس از احوالپرسی کوتاه و توصیف عمدتاً دروغین حال و روزشان‌ در غربت، و پدرها و مادرها با تکرار چندباره «نگران ما نباشید!» و تظاهر به سلامتی کامل جسم و روان‌شان، نوه‌ها را با جملاتی مخلوط از زبان مادری و زبان کشور میزبان صدا میزنند تا آن‌ها نیز چند لحظه‌ای جلوی دوربین در این «بزم خانوادگی» حاضر شوند، دستی تکان دهند و بوسه‌ای به آن سوی قاره‌ها و اقیانوس‌ها پرتاب کنند.

و بعد، تبلت‌ها، در خانه‌های میلیون‌ها ایرانی، تقریباً همزمان یا با اندکی فاصله خاموش می‌شوند. سکوت‌ همه جا را می‌گیرد. تا شاید «ویکند»ی دیگر، «عید»ی دیگر، «تولد»ی دیگر، همین بازی تکرار شود، تا سالیان سال، تا یک سکوت بزرگتر، تا یک خاموشی همیشگی، و زخم حسرتی که تا ابد بر دل می ماند.

و این وضعیتی‌ست که امروز پدیده «مهاجرت» برای میلیون‌ها خانواده ایرانی ایجاد کرده است.

مهاجرت یکی از اصلی‌ترین دردهای ایران در این مقطع از تاریخ کشورمان است. دردی که صحبت کردن درباره‌اش بسیار دشوار است، چرا که توأم با احساسات متضاد و متناقض است؛ احساس ناامنی و بی‌ثباتی نسبت به آینده فرزندان، احساس گناه از ترک پدران و مادران، تشویق جوانان به رفتن از سوی والدین، احساس دلتنگی از همان لحظه خداحافظی و بازگشت از مسیر فرودگاه، احساس شوق برای ساختن آینده‌ای بهتر، احساس سرخوردگی از «واقعیت» زندگی در غربت، تلاش برای پذیرفته شدن در جامعه و فرهنگی جدید، ترس از کمرنگ شدن و محو هویت خود و فرزندان، احساس «فرار» از مشکلات وطن، حس تلخ اعتراف به «شکست» در زیر نگاه‌های ترحم‌آمیز آشنایان و بستگان در صورت تصمیم به بازگشت…

به راستی «مهاجرت» با همه زرق و برق‌های ظاهری‌اش، درد پیچیده و عجیبی است که تا کنون هیچ سیاستمداری آنقدر شم درمانگری نداشته که بتواند ابعاد و لایه‌های متعدد و تو در توی آن را بشکافد و برایش نسخه‌ای درخور بپیچد.

اما امروز دکتر پزشکیان – که از قضا متخصص قلب است و با دردهای دل‌ خوب آشناست – بیت شعری از فریدون مشیری خواند، که اگر در ذهن و جان ایرانیان بنشیند و زمزمه زبان آن‌ها در فراز و پستی‌های روزگار بشود، نوش‌داروی برگرفته از تاریخ و فرهنگ و ادب این سرزمین، برای درمان این درد است. نوش‌دارویی که به ما قوتی می‌بخشد تا از بستر رنج‌هایمان برخیزیم، گَرد و غبارهای یأس را از روی سینه‌ها و شانه‌های‌مان بتکانیم، عزم کنیم که «بمانیم و بسازیم» که همین «یک ایران» را داریم. و بخوانیم که ما «ریشه در خاکان‌ایم»‌

من اینجا ریشه در خاکم من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم

من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینج ا روزی آخر از سِتیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم و می دانم تو روزی باز خواهی گشت»

بیشتر بخوانید:

نامزد اختصاصی بدون «نسخه اختصاصی»؟ از اسپری فلفل فروشی، تا گُل‌فروشی و چماق‌فروشی علی نصری: اگر تحریم نبودیم اقتصادمان با عربستان برابری می‌کرد مسئول وضعیت آینده جز خودت کسی نیست الگوی انتخاب ترامپ چه جرایمی را افزایش داد؟ شکستن «حباب» خودویرانگری جامعه و ضرورت احیای «میانه‌روی»

216216

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *