سیاست "تعلیق تصمیمگیری"، به نحو سمبلیک، همان بازی موش و گربه است. یعنی فرآیند طولانیکردن یا نمایشی شدن بحرانها، بدون حل ریشهای آنها است. با این تفاوت که در بازی موش و گربه، بازی هیچگاه به پایان قطعی نمیرسد. اما در "سیاست تعلیق"، تصمیمگیری، حکومت و بحران در یک چرخهٔ بیپایان قرار میگیرند. به نحوی که بحران فقط به تعویق میافتد، اما حل نمیشود و دوباره سر باز میزند.
گروه اندیشه: مطلب زیر که در کانال نویسنده آن یعنی دکتر علی زمانیان منتشر شده ، به بررسی مفهوم “سیاست تعلیق” و تأثیر آن بر نظامهای سیاسی میپردازد. نویسنده با استناد به نظریات ساموئل هانتینگتون، معتقد است که نظامهای سیاسی کارآمد، توانایی مدیریت و حل منازعات داخلی و بینالمللی را در زمان مناسب دارند. اما نظامهایی که دچار ضعف نهادینگی، کاهش مشارکت سیاسی، فقدان آزادی و سرکوب نهادهای مدنی هستند، به “سیاست تعلیق” روی میآورند. این سیاست، به معنای تأخیر، انحراف توجه و اقدامات موقتی برای حل مشکلات است که در نهایت منجر به انباشت نارضایتی، فرسایش اعتماد عمومی و تشدید خشونت میشود. نویسنده با اشاره به مثالهایی از سیاست خارجی، تأکید میکند که “سیاست تعلیق” در بلندمدت ناکارآمد است و میتواند به فروپاشی نظامهای سیاسی منجر شود. زمانیان محورها و معیارهای اصلی توانایی حاکمیت ها را از نگاه ساموئل هانتینگتون، در توانمندی و سرعت در مدیریت و مشارکت سیاسی و حل منازعات داخلی، و تنش ها و خصومات بین المللی، مختصات نظام های سیاسی دچار سیاست تعلیق را ضعف نهادینه شدن سیاست، کاهش مشارکت سیاسی شهروندان، فقدان آزادی و سرکوب نهادهای مدنی، و کاهش عقلانیت سیاسی، پیامدهای سیاست تعلیق را انباشت مشکلات حل نشده و نارضایتی، فرسایش اعتماد عمومی، تشدید خشونت، و نقد سیاست تعلیق با تاکید بر حل ریشه ای مشکلات مانند ناکارآمدی سیاست تعلیق در بلند مدت، و لزوم تصمیم گیری به موقع و موثر برای جلوگیری از تخریب بیشتر مطرح می کند. این مطلب در زیر از نظرتان می گذرد:
****
ساموئل هانتینگتون در کتاب “سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی” به موضوع کارآمدی حکومتها و توانایی آنها در مدیریت تنشهای داخلی و بینالمللی پرداخته است.
معیارهای اصلی کارآمدی یک نظام سیاسی:
الف)توانایی در مدیریت مشارکت سیاسی و حل منازعات داخلی است. او بهویژه بر این نکته تأکید دارد که حکومتهای کارآمد باید بتوانند تنشها را قبل از آنکه به بحران تبدیل شوند، حل کنند. ب) سرعت حل و فصل تنشها و خصومات بینالمللی. برای همهی نظام سیاسی در تمامی ادوار تاریخی، همواره تنشها و مسئلههای داخلی و خارجی ایجاد میشود. اما مهم این است که حاکمانِ در قدرت، در چه مدت زمانی میتوانند تنش را کاهش دهند، مسئله را حل کنند و اجازه ندهند مسئله، به مشکل و سپس به بحران تبدیل شود. در واقع، معیاری را که هانتینگتون برای سنجش کارآمدی نظامهای سیاسی معرفی میکند، این است که مناقشات داخلی و تنشهای بینالمللی، در چه بازهی زمانی رفع و حل میشود. او معتقد است که زمانبندی و ظرفیت پاسخگویی حکومتها به بحرانها، تعیینکننده ثبات یا فروپاشی آنهاست. از نظر او، حکومتهای با نهادهای ضعیف، معمولاً واکنشهای دیرهنگام یا نامتناسبی به چالشها نشان میدهند، درحالیکه نظامهای سیاسی نهادینهشده میتوانند بحرانها را بهموقع و به نحو مؤثر مدیریت کنند. آن چه سبب میشود که حکومت رو به “تعلیق مسئلههایش” بیاورد، این است که پیش از این، سیاست به محاق رفته و در تعلیق بوده است.
مختصات مشترک
مختصات مشترک این دسته از نظامها عبارت است از: ۱-ضعف نهادینهشدن سیاست، ۲-کاهش مشارکت سیاسی شهروندان، ۳-فقدان آزادی ۴-سرکوب نهادهای مدنی، ۵-کاهش عقلانیت سیاسی این عوامل در نهایت به کاهش ظرفیت حکمرانی در توانایی حل مناقشات میانجامد. و هنگامی نظام سیاسی، تواناییاش را در حل و فصل تنشها از دست میدهد و نمیتواند در زمان مطلوب، تصمیم کارآمدی را اتخاذ کند، آن گاه رو به تعلیق مسئله ها میبرد. در این دیدگاه، ثبات سیاسی، وابسته به میزان نهادینهشدن ساختارهای حکومتی است. نظامهایی که نهادهای سیاسی قوی ندارند (مانند احزاب ضعیف، بوروکراسی ناکارآمد، یا قوه قضائیه وابسته) معمولا: ۱-در مدیریت بحرانها کند عمل میکنند. ۲-در برابر تغییرات اجتماعی انعطافناپذیرند. ۳-تصمیمگیریهای شان بیشتر واکنشی است تا پیشگیرانه. در نتیجه، چنین نظامهایی مجبور میشوند رو به سیاست تعلیق ببرند. “سیاست تعلیق”، همان “سیاست خرید زمان” است. تاکتیکی که در آن حکومتها یا بازیگران سیاسی بهجای حل ریشهای مشکلات، از تأخیر، انحراف توجه، یا اقدامات موقتی استفاده میکنند. اما هنگامی که تاکتیک خرید زمان و محول کردن حل مسئله به آیندهی نامعلوم، به یک استراتژی مبنایی تبدیل میشود، آنگاه سیاست به مثابه کنش عقلانی فرو میریزد و به جای آن، تاخیر، تعلل و نادیده گرفتن امور مینشیند.
عدم تصمیم گیری به موقع
عدم تصمیمگیریِ به موقع، در نهایت: ۱. به انباشت مشکلات حل نشده و انباشت نارضایتی منتهی میشود. ۲. اعتماد عمومی دچار فرسایش شدید میشود. ۳. و سبب تشدید خشونت میگردد. زیرا وقتی معترضان دریابند که حکومت قصد واقعی برای تغییر ندارد، ممکن است به اشکال رادیکالتری از کنش روی بیاورند. سیاست “تعلیق تصمیمگیری”، به نحو سمبلیک، همان بازی موش و گربه است. یعنی فرآیند طولانیکردن یا نمایشی شدن بحرانها، بدون حل ریشهای آنها است. با این تفاوت که در بازی موش و گربه، بازی هیچگاه به پایان قطعی نمیرسد. اما در “سیاست تعلیق”، تصمیمگیری، حکومت و بحران در یک چرخهٔ بیپایان قرار میگیرند. به نحوی که بحران فقط به تعویق میافتد، اما حل نمیشود و دوباره سر باز میزند. نوعی نمایش جنگ و گریز، در میانه ی آری و نه گفتن. چیزی شبیه آن چه در فرهنگ ایرانی به آن “کجدار و مریز” میگویند. بازی موش و گربه بیپایان است، اما در واقعیت سیاسی، بحرانهای انباشتهشده سرانجام در قالب انقلابها یا فروپاشی نظام مستقر به نمایش درمیآید و پایان غمانگیزی را رقم میزند. “سیاست تعلیق” یا انجماد موقت موقعیت و فقدان تصمیمگیری موًثر و کارآمد، ممکن است به صورت مقطعی، موردی و کوتاه مدت به کار آید، اما وقتی از این تاکتیک، به منزلهی یک استراتژی دراز مدت در مقابل همهی مسئلهها استفاده میشود، به ضد خودش تبدیل شده، نظام را در بدترین شرایط و سختترین موقعیتها قرار میدهد. به نحوی که جز کرنش و شکست در برابر واقعیتی که از آن میگریخت، راهی نمیماند. (تفاوت ترامپ با روسای پیشین امریکا در مواجههی با ایران، این است که ترامپ، “سیاست ضد تعلیق” را در پیشگرفته است، به همین علت است که نظام به مشکل لاینحل برخورده است)
۲۱۶۲۱۶