"فوکو"، با تکیه بر مقاله‌ی بیکن شرح می‌دهد که فتنه و شورش را نباید پدیده‌ای خارق عادت، بلکه باید امری یکسره طبیعی و عادی تلقی کرد. آشوب، همچون طوفانی است که نامنتظره در می‌گیرد. زمانی رخ می‌دهد که انتظارش را نداریم. یعنی در زمانی که ظاهرا آرامش و سکون پا برجاست. "در لحظات تعادل و آرامش هیچ بعید نیست که چیزی در حال تکوین باشد یا در کار زاده شدن باشد". در نظر بیکن، گرچه جامعه به صورت پنهانی ملتهب می‌شود، اما می‌توان نشانه‌هایی از التهاب را از امواج خاموش جامعه استخراج کرد.

نشانه های شورش

نشانه‌های شورش از نظر بیکن، عبارت است از:

۱. رواج شایعات افترا و سخنانی علیه دولت و حکمرانان ۲. واژگونی ارزش‌ها به مثابه‌ی راهنمای عمل ۳. واژگونی ارزیابی‌ها. به این معنا که حتی کارهای ستودنی و ارزشمند حکومت بد تعبیر می‌شود. ۴. لحن ضعیف فرامین حکمرانان. گویی در بیان فرامین "خجول " هستند. ۵. تفسیر دلبخواهانه‌ی فرامین حکومت از سوی مجریان. شخص دریافت‌کننده‌ی فرمان به جای اجرای فرمان، آن را تفسیر می‌کند و تفسیر خودش را ملاک عمل قرار می‌دهد. ۶. نخبگان و اصحاب قدرت، صاحب منصبان و حتی نزدیکان حاکم، یعنی کسانی که حول حاکم گرد آمده‌اند آشکارا نشان می‌دهند از فرامین حاکم اطاعت نمی‌کنند، بلکه تابع منافع خویش هستند. ۷. و آخرین نشانه این است که حاکم به جای مصلحت کلیت حکومت و جمهوریت، جانب یک حزب و یا گروه را می‌گیرد و از منافع آنها در برابر دیگران دفاع می‌کند. به سخن دیگر، مصلحت یک گروه و یا حزب را بر مصلحت حاکمیت ترجیح می‌دهد.

دلایل رخدادن فتنه و شورش

چرا فتنه و شورش رخ می‌دهد؟ گرچه علل شورش متعدد و مختلف است اما بیکن بر دو علت اصلی تاکید می‌کند:

۱. ماده و علت اصلی شورش‌ها، "نخست فقر است، یا دست کم فقر مفرط. یعنی سطحی از فقر که دیگر قابل تحمل نیست". به گفته‌ی بیکن این گونه قیام‌ها برآمده از شکم است که از همه‌ی قیام‌های دیگر بدتر است. زیرا حکومت با "لشگر گرسنگان"، روبرو می‌شود.

۲ علت دوم شورش‌ها، نارضایتی است. از نظر بیکن این علت مربوط است به عقیده و ادراک جامعه از وضیعیت خود و نسبتی که حاکمان با آنان برقرار می‌کند. گرچه میان فقر و نارضایتی نسبت مستقیم برقرار است، به این معنا که فقر، سبب نارضایتی می‌شود، اما این گونه نیست که هر نارضایتی به علت فقر باشد. ممکن است کسی فقیر نباشد اما از وضعیت خود، جامعه و یا شیوه‌ی حکمرانی ناراضی باشد. (نارضایتی، خودش علل متعدد دارد)

در نظر بیکن، "گرسنگی و عقیده"، "شکم و سر"، دو ماده‌ی قابل اشتعال‌اند که می‌تواند سبب کنش خشم‌گینانه و گاه آتشین مردمان شود. اما چه وقت این فقر و نارضایتی به کنش عملی و بعضا قهرآمیز تبدیل می‌شود؟ به تعبیر دیگر، وقتی جامعه آماده‌ شعله‌ور شدن است، چه چیزی آن را به آتش می‌کشد؟

دو اتفاق نشان دهنده جامعه آماده شورش

برای آن که جامعه‌ی آماده‌ی شورش به کنش مقابله و تخاصم برسد دو اتفاق باید رخ دهد:

۱. اولا، چیزی مانند تغییر در رژیم مالیاتی، افزایش قیمت‌ها، کمیابی مایحتاج مردم، به قدرت رساندن و یا به منصب نشاندن افراد فرومایه و دگرگونی در توزیع منافع امتیازات و امکان‌ها رخ دهد. این دسته از امور به تعبیر بیکن، معترضین را به وحدت می‌رساند و شکل واحدی از ناخرسندی را سبب می‌شوند.

۲. ثانیا این که نخبگان و مردم به اتحاد و ائتلاف برسند. از نظر بیکن، نخبگان و سرآمدان جامعه، مسئله‌ی اصلی حاکمان نیستد، زیرا همواره حکومت می‌تواند با آن‌ها به توافق برسد. یا آنها را می‌خرند یا اعدام می‌کنند. "فرد نخبه سرش قطع می‌شود یا به رسالت خود خیانت می‌کند". مشکل اصلی حکومت، ناخرسندی مردم است.

راه حل

راه حل چیست؟ بیکن دو راه پیش پای می‌گذارد:

۱. "ترتیبی اتخاذ گردد ناخرسندی مردم هرگز به نقطه‌ای نرسد که تنها راه خروجی، انقلاب و شورش باشد"

۲. راه دوم، قطع رابطه‌ی مردم و نخبگان است. به نحوی که مردم بی‌رمق و ناخرسند، نتوانند از میان نخبگان، رهبری برای خود پیدا کنند. زیرا "قیام بی‌سر"، حتی اگر رخ دادنی باشد، ادامه دادنی نیست، خاموش می‌شود و راه به جایی نخواهد برد.

بیشتر بخوانید خودتخریبی در نظام های سیاسی وقت شمردن جوجه های آخر پاییزه فرمان به نقض حریم شخصی نه به تحقیر تغییرات اجتماعی پس از انقلاب حجاب قانونی یا حجاب اجباری؟

216216"/>

نشانه‌ها و علل شورش 

از نظر بیکن، نخبگان و سرآمدان جامعه، مسئله‌ی اصلی حاکمان نیستد، زیرا همواره حکومت می‌تواند با آن‌ها به توافق برسد. یا آنها را می‌خرند یا اعدام می‌کنند. مشکل اصلی حکومت، ناخرسندی مردم است.

نشانه‌ها و علل شورش 

“میشل فوکو” در درس‌گفتار “امنیت، قلمرو، جمعیت”، در جلسه‌ی دهم با به میان آوردن مقاله‌ای از “فرانسیس بیکن”(فیلسوف انگلیسی، ۱۵۶۱ – ۱۶۲۶م)، با عنوان “در باب فتنه و آشوب”، نکات چشم‌گیری را توضیح می‌دهد. منجمله از نشانه‌ها و علل شورش یاد می‌کند.

“فوکو”، با تکیه بر مقاله‌ی بیکن شرح می‌دهد که فتنه و شورش را نباید پدیده‌ای خارق عادت، بلکه باید امری یکسره طبیعی و عادی تلقی کرد. آشوب، همچون طوفانی است که نامنتظره در می‌گیرد. زمانی رخ می‌دهد که انتظارش را نداریم. یعنی در زمانی که ظاهرا آرامش و سکون پا برجاست. “در لحظات تعادل و آرامش هیچ بعید نیست که چیزی در حال تکوین باشد یا در کار زاده شدن باشد”. در نظر بیکن، گرچه جامعه به صورت پنهانی ملتهب می‌شود، اما می‌توان نشانه‌هایی از التهاب را از امواج خاموش جامعه استخراج کرد.

نشانه های شورش

نشانه‌های شورش از نظر بیکن، عبارت است از:

۱. رواج شایعات افترا و سخنانی علیه دولت و حکمرانان ۲. واژگونی ارزش‌ها به مثابه‌ی راهنمای عمل ۳. واژگونی ارزیابی‌ها. به این معنا که حتی کارهای ستودنی و ارزشمند حکومت بد تعبیر می‌شود. ۴. لحن ضعیف فرامین حکمرانان. گویی در بیان فرامین “خجول ” هستند. ۵. تفسیر دلبخواهانه‌ی فرامین حکومت از سوی مجریان. شخص دریافت‌کننده‌ی فرمان به جای اجرای فرمان، آن را تفسیر می‌کند و تفسیر خودش را ملاک عمل قرار می‌دهد. ۶. نخبگان و اصحاب قدرت، صاحب منصبان و حتی نزدیکان حاکم، یعنی کسانی که حول حاکم گرد آمده‌اند آشکارا نشان می‌دهند از فرامین حاکم اطاعت نمی‌کنند، بلکه تابع منافع خویش هستند. ۷. و آخرین نشانه این است که حاکم به جای مصلحت کلیت حکومت و جمهوریت، جانب یک حزب و یا گروه را می‌گیرد و از منافع آنها در برابر دیگران دفاع می‌کند. به سخن دیگر، مصلحت یک گروه و یا حزب را بر مصلحت حاکمیت ترجیح می‌دهد.

دلایل رخدادن فتنه و شورش

چرا فتنه و شورش رخ می‌دهد؟ گرچه علل شورش متعدد و مختلف است اما بیکن بر دو علت اصلی تاکید می‌کند:

۱. ماده و علت اصلی شورش‌ها، “نخست فقر است، یا دست کم فقر مفرط. یعنی سطحی از فقر که دیگر قابل تحمل نیست”. به گفته‌ی بیکن این گونه قیام‌ها برآمده از شکم است که از همه‌ی قیام‌های دیگر بدتر است. زیرا حکومت با “لشگر گرسنگان”، روبرو می‌شود.

۲ علت دوم شورش‌ها، نارضایتی است. از نظر بیکن این علت مربوط است به عقیده و ادراک جامعه از وضیعیت خود و نسبتی که حاکمان با آنان برقرار می‌کند. گرچه میان فقر و نارضایتی نسبت مستقیم برقرار است، به این معنا که فقر، سبب نارضایتی می‌شود، اما این گونه نیست که هر نارضایتی به علت فقر باشد. ممکن است کسی فقیر نباشد اما از وضعیت خود، جامعه و یا شیوه‌ی حکمرانی ناراضی باشد. (نارضایتی، خودش علل متعدد دارد)

در نظر بیکن، “گرسنگی و عقیده“، “شکم و سر“، دو ماده‌ی قابل اشتعال‌اند که می‌تواند سبب کنش خشم‌گینانه و گاه آتشین مردمان شود. اما چه وقت این فقر و نارضایتی به کنش عملی و بعضا قهرآمیز تبدیل می‌شود؟ به تعبیر دیگر، وقتی جامعه آماده‌ شعله‌ور شدن است، چه چیزی آن را به آتش می‌کشد؟

دو اتفاق نشان دهنده جامعه آماده شورش

برای آن که جامعه‌ی آماده‌ی شورش به کنش مقابله و تخاصم برسد دو اتفاق باید رخ دهد:

۱. اولا، چیزی مانند تغییر در رژیم مالیاتی، افزایش قیمت‌ها، کمیابی مایحتاج مردم، به قدرت رساندن و یا به منصب نشاندن افراد فرومایه و دگرگونی در توزیع منافع امتیازات و امکان‌ها رخ دهد. این دسته از امور به تعبیر بیکن، معترضین را به وحدت می‌رساند و شکل واحدی از ناخرسندی را سبب می‌شوند.

۲. ثانیا این که نخبگان و مردم به اتحاد و ائتلاف برسند. از نظر بیکن، نخبگان و سرآمدان جامعه، مسئله‌ی اصلی حاکمان نیستد، زیرا همواره حکومت می‌تواند با آن‌ها به توافق برسد. یا آنها را می‌خرند یا اعدام می‌کنند. “فرد نخبه سرش قطع می‌شود یا به رسالت خود خیانت می‌کند”. مشکل اصلی حکومت، ناخرسندی مردم است.

راه حل

راه حل چیست؟ بیکن دو راه پیش پای می‌گذارد:

۱. “ترتیبی اتخاذ گردد ناخرسندی مردم هرگز به نقطه‌ای نرسد که تنها راه خروجی، انقلاب و شورش باشد”

۲. راه دوم، قطع رابطه‌ی مردم و نخبگان است. به نحوی که مردم بی‌رمق و ناخرسند، نتوانند از میان نخبگان، رهبری برای خود پیدا کنند. زیرا “قیام بی‌سر”، حتی اگر رخ دادنی باشد، ادامه دادنی نیست، خاموش می‌شود و راه به جایی نخواهد برد.

بیشتر بخوانید خودتخریبی در نظام های سیاسی وقت شمردن جوجه های آخر پاییزه فرمان به نقض حریم شخصی نه به تحقیر تغییرات اجتماعی پس از انقلاب حجاب قانونی یا حجاب اجباری؟

216216

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *