یکم) از میان نامههایی که در تاریخ از فرصت به تهدید تبدیل شد؛ شاخصترینش. «نامه چنگیزخان مغول» به ملک محمد خوارزمشاهی بود. نامهای با زبان دیپلماسی و با هدف دوستی برای توسعه تجارت و بازرگانی آن عهد. نامهای که به فرجام بدی انجامید؛ بسیار بد. آموزهها و یا همان تجربهها – چه تاریخی چه معاصر – درسهای خاص خودشان را دارند. با این تفاوت که در هر شرایطی، همان تجربه، البته میتواند درس متفاوتی را گوشزد کند. از قضا، به همین دلیل دیری است تجربهها را استاتیک و ایستا قلمداد نمیکنند و داینامیک و سیال میدانند؛ به دلیل همان درسهای متفاوتش.
دوم) ما بد بدرقه بودهایم در مذاکره و نیز، در «پذیرش نامهها و سفیران صلح» و دوستی، بیتقصیر هم خیلی نبودهایم؛ یک ایران بوده است و وجوه مختلف قدرت و شکوه تمدنی. همینها و دیگر عوامل، شاید باعث میشده تا از موضعمان سخت و دشوار دست میکشیدیم تا جایی که در پاره کردن نامههای دیگر سران و پادشاهان کشورها، سابقه داریم.
زبان امروز نامههای دیپلماسی اما، «زبان فرصت» است تا «زبان تهدید». لااقل از سطرهای نانوشته این دست نامهها، بیش از آن که تفسیر به تهدید کرد؛ میشود با ابتکار عمل، از آن فرصت ساخت؛ هنر دیپلماسی مگر جز این است؟