روزگاری بود که ترجمه و مترجم برای خودش ارج و قرب ویژهای داشت و اصلا شبیه سالیان اخیر نبود که هر کسی تنها به اتکای گذراندن چند ترم کلاس زبان و با یا بی کمک گوگل و هوش مصنوعی و انواع نرمافزارها مدعی ترجمه باشد و راه به راه کتاب منتشر کند و به این وسیله سری میان سرهای جامعه فرهنگی و ادبی دربیاورد.
از روزگار مترجمان حاذق و متعهد و متخصص حرف میزنم؛ روزگاری که بیژن اشتری یکی از آخرین چهرههایش بود. مردی که با آن نثر هوشمند و باوسواس فارسی و با آن پروژههای طاقتفرسا و هدفدارش در ترجمه، به گردن چند نسل حق دارد و آموزگار غیر مستقیم خیلی از ماست.
اشتری را ابتدا با ترجمهها و نوشتههای سینمایی جالب و آموزندهاش به خاطر میآورم. خاصه در مجله فیلم و هفتهنامه سینما. از همانجا تفاوت نگاه و انتخابهای دقیق و مفیدش خبر از آدمی میداد که فقط یک مترجم ساده نیست و میداند دارد چه میکند. هرگز به سراغ رشته تحصیلی خود، یعنی میکروبشناسی، نرفت. دستکم من جایی ندیدم به سراغش رفته باشد یا کتابی در این حوزه ترجمه و منتشر کرده باشد. اما انگار همین میکروبشناسی را در عالم سیاست پی گرفته بود.
بخش عمده ترجمههای سترگ او در باب سیاست و سیاستمداران است و نحوه زیست آنها و روندی که به تمامیتخواهی و استبدادشان ختم شد. گرچه مواضع سیاسی خاص خودش را داشت و گاه در صفحات مجازی و گاه در نشریات از این مواضع هم سخن میگفت، اما تاکیدش انگار روی نوعی بیطرفی و تبارشناسی بود و پروژههای ترجمهاش نیز بر اساس همین موضع شکل میگرفت. چهرههای منتخب او همه چهرههای بغرنج و مسالهدار تاریخ بودند. از هیتلر تا راسپوتین، از چائوشسکو تا انور خوجه، از پوتین تا مائو. انگار در پس ذهنش نوعی دغدغه فوکویی بود که او را به سمت متونی که بیطرفانه زیست و روند رفتار و کردار سیاسی این چهرههای مرموز و مشهور جذب میکرد تا از دل روایتهای گوناگون تاریخی، روایتی را برگزیند که با پیشفرض و خصومت به آنان نپردازد و رازهایی عبرتآموز و مرتبط با روزگار ما را از دل آن بیرون بکشد.
حوصله و وسواس توامان و آشنایی قابل تحسینش به زبان مبدا و مقصد، از او مترجمی خاص و مثالزدنی ساخته بود که گویی با توانی تمامناشدنی پیوسته در حال خواندن و نوشتن و کار کردن است و هر بار اثری به بازار عرضه میکند بهتر و مفیدتر از اثر پیشین. از این منظر است که او را باید با مترجمان مهم نسل پیشین، یعنی امثال دریابندری و بهآذین و حبیبی و سیدحسینی و امثالهم قیاس کرد. با وجود دانش و حضور مداومش در سطح اول فرهنگ، هرگز آدم پرسر و صدا و حاشیهساز و حاشیهداری نبود. انگار تکلیفش با خودش و هدفش در زندگی روشن بود و نیازی نمیدید در آن اعوجاجی پدید بیاورد. کتابهای ارزشمندش که تا همیشه در کنار و یاد ما خواهند بود، اما بعید است به این زودیها کسی پیدا شود که مثل او عشق اول و آخرش ترجمه باشد و پای این عشق با تمام توانش بکوشد.
5959