جهانیسازی اول موجب برتری غرب شد، در حالی که جهانیسازی دوم صعود آسیا را رقم زد. نابرابری بین کشورها در دوره اول افزایش و در دوره دوم کاهش یافت اما نابرابری درونکشوری در هر دو دوره افزایش پیدا کرد. اکنون، با سیاستهای جدید، جهان به سمت بلوکهای اقتصادی منطقهای حرکت میکند و دوران جهانیسازی به شکل پیشین آن رو به پایان است.
گروه اندیشه: جهانی سازی،مقوله ای بسیار مهم در حوزه توسعه است. مقاله زیر نشان می دهد که مبارزات جهانی علیه استعمار هنوز راه اصلی را درنیافته اند، و گمان می کنند جهان با نظامی گری آزاد می شود. سرنوشت این نگاه فارغ از وضعیت فرآیندهای توسعه اقتصادی طی شده در یک قرن گذشته روشن است؛ شکست. نویسنده مقاله زیر از برانکو میلانویچ، که در سایت jacobin منتشر و توسط کانال «حلقه مطالعات توسعه» ترجمه و بازنشر شده، به مقایسه دو دوره اصلی جهانیسازی میپردازد و تأثیر احتمالی بازگشت دونالد ترامپ به قدرت بر روند فعلی را بررسی میکند. او بیشتر به خاطر کارش در زمینه توزیع درآمد و نابرابری شناخته شده است.در سال 2019، او به عنوان کرسی افتخاری مدیسون در دانشگاه گرونینگن منصوب شد. مقاله زیر به خوبی بیانگر آن است که همه هراس آمریکا و قدرت گیری سرمایه داری رادیکال در این کشور، ناشی رشد قطب های توسعه در جهان است که به نحوی می تواند هژمونی این کشور را به چالش بکشد. از این رو است که دولت گرایی جدید آمریکا علیه ریشه های خود یعنی لیبرالیسم کلاسیک و نئوکلایسک شوریده و خود با دستان خود جهان گرایی لیبرالیسم شامل دست پنهان آدام اسمیت را دفن می کند. از نظر میلانویچ جهانیسازی اول (۱۸۷۰-۱۹۱۴) با سلطه بریتانیا همراه بود و منجر به رشد سریع درآمد در کشورهای توسعهیافته و رکود در سایر نقاط جهان شد، نابرابری جهانی در این دوره افزایش یافت.جهانیسازی دوم (۱۹۸۹-۲۰۲۰) شاهد رشد کشورهای ثروتمند بود اما رشد آسیا از آنها پیشی گرفت. نابرابری بینکشوری کاهش یافت اما نابرابری درونکشوری در سطح جهانی افزایش یافت و قدرت اقتصادی از غرب به آسیا منتقل شد. این دوره با ائتلاف نخبگان غربی و کارگران جنوب جهانی به ضرر طبقه متوسط غرب همراه بود. میلانویچ در این مقاله بر تمایز بین نئولیبرالیسم داخلی (کاهش نقش دولت) و نئولیبرالیسم بینالمللی (آزادسازی تجارت) تاکید و اشاره میکند که چین تنها بخش بینالمللی آن را پذیرفت. او می افزاید که با بازگشت ترامپ، سیاستهای حمایتگرایانه و نئو-مرکانتیلیستی تشدید شده و جهان از جهانیسازی فاصله میگیرد. هدف آمریکا کاهش رشد چین است، در حالی که سیاستهای نئولیبرالی داخلی احتمالاً حفظ خواهند شد. در نهایت، مقاله نتیجه میگیرد که جهانیسازی اول باعث برتری غرب و جهانیسازی دوم باعث صعود آسیا شد. اکنون، جهان به سمت بلوکهای اقتصادی منطقهای حرکت میکند و دوران جهانیسازی به شکل سابق رو به پایان است. به عبارت دیگر این مقاله به دنبال درک الگوهای تغییر در طول دو دوره اصلی جهانیسازی و پیشبینی تأثیر بازگشت ترامپ بر این روندها است. نویسنده استدلال میکند که هر دوره از جهانیسازی پیامدهای متفاوتی برای نابرابری جهانی و جابهجایی قدرت اقتصادی داشته است و سیاستهای ترامپ نشاندهنده تغییر جهت از جهانیسازی به سمت نوعی نظام اقتصادی ملیگرایانه و منطقهای است. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
****
جهانیسازی اول (۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴)
جهانیسازی اول با استعمار و سلطه بریتانیا همراه بود و به رشد سریع درآمد سرانه در کشورهای توسعهیافته منجر شد اما در سایر نقاط جهان رکود یا کاهش درآمد را به دنبال داشت. در این دوره، نابرابری جهانی افزایش یافت؛ کشورهای ثروتمند سریعتر رشد کردند و مناطق فقیر، مانند چین و آفریقا، عقب ماندند. در کشورهای توسعهیافته نیز نابرابری درونکشوری رشد کرد، هرچند در بریتانیا برخی اصلاحات اجتماعی از شدت آن کاست.
جهانیسازی دوم (۱۹۸۹ تا ۲۰۲۰)
در این دوره، کشورهای ثروتمند رشد داشتند اما نه به سرعت آسیا. آمریکا و بریتانیا رشد نسبتاً کندی را تجربه کردند در حالی که چین، هند، ویتنام و تایلند با نرخهای بالاتری رشد کردند. برخلاف جهانیسازی اول، نابرابری بینکشوری کاهش یافت؛ زیرا کشورهای فقیر سریعتر از کشورهای ثروتمند رشد کردند. علی رغم این، نابرابری درونکشوری در سراسر جهان افزایش یافت، بهویژه در چین و هند. این تغییرات جابهجایی قدرت اقتصادی از غرب به آسیا را به دنبال داشت.
ائتلاف غیرمنتظره بین نخبگان غربی و کارگران جنوب جهانی
جهانیسازی دوم منافع طبقه ثروتمند در کشورهای توسعهیافته و کارگران کشورهای در حال توسعه را همسو کرد. سرمایهداران غربی با انتقال تولید به کشورهای ارزانتر سود بردند و کارگران جنوبِ جهانی از فرصتهای شغلی جدید بهرهمند شدند. در مقابل، طبقه متوسط غرب تحت فشار قرار گرفت و بخشهایی از آن دچار افول شد که زمینه را برای رشد سیاستهای پوپولیستی فراهم کرد.
نئولیبرالیسم داخلی در برابر نئولیبرالیسم بینالمللی
تمایز میان سیاستهای نئولیبرالی داخلی (کاهش مالیات، خصوصیسازی و کاهش نقش دولت) و سیاستهای نئولیبرالی بینالمللی (آزادسازی تجارت، گردش سرمایه و فناوری) کلیدی است. چین برخلاف کشورهای غربی، تنها بخش بینالمللی نئولیبرالیسم را پذیرفت و نقش دولت را در اقتصاد داخلی حفظ کرد. این ترکیب منحصربهفرد به موفقیت چین در جهانیسازی کمک کرد.
ترامپ و پایان جهانیسازی دوم
با بازگشت ترامپ به قدرت، سیاستهای حمایتگرایانه، افزایش تعرفهها، محدودیتهای تجاری، تحریمها و سیاستهای صنعتی ملیگرا تشدید شده است. در نتیجه، جهان از اقتصاد جهانیشده فاصله میگیرد و به سوی نوعی «نئو-مرکانتیلیسم» حرکت میکند. هدف اصلی آمریکا، کاهش رشد اقتصادی چین و جلوگیری از پیشرفت فناوری آن است. اما در داخل، ترامپ احتمالاً سیاستهای نئولیبرالی سنتی را حفظ خواهد کرد. جهانیسازی اول موجب برتری غرب شد، در حالی که جهانیسازی دوم صعود آسیا را رقم زد. نابرابری بین کشورها در دوره اول افزایش و در دوره دوم کاهش یافت اما نابرابری درونکشوری در هر دو دوره افزایش پیدا کرد. اکنون، با سیاستهای جدید، جهان به سمت بلوکهای اقتصادی منطقهای حرکت میکند و دوران جهانیسازی به شکل پیشین آن رو به پایان است.
216216