اسلام «آزادی عقیده» در انسان را به صراحت تأیید و تصدیق می کند. از این رو خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: در قبول دین اکراهی نیست، زیرا راه درست از راه انحرافی، روشن شده است.
به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، پاسخهای استاد شیخ حسین انصاریان را به پرسشهای مطرح از سوی جوانان میخوانید:
گفتگو پیرامون این آیه شریفه راه گشای ما در رفع بسیاری از ابهامات، اجرای احکام اسلام میباشد. و میتواند به عنوان یک اصل راهبردی و درخشان در سر لوحه نظام مترقی اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پیروان دیگر ادیان معرفی گردد.
لااکراه فی الدین قد تبیّن الرشدُ مِن الغَیّ فَمَن یکفر بالطاغُوتِ وَ یُومِن بالله فقد استمسک بالعروة الوُثقی لاانفصامِ لها و اللهسمیعٌ علیم (بقره/ ۲۵۶)
در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آوَرَد، به یقین، به دستاویزی استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنوایِ داناست.
گفتگو پیرامون این آیه شریفه راه گشای ما در رفع بسیاری از ابهامات، اجرای احکام اسلام میباشد. و میتواند به عنوان یک اصل راهبردی و درخشان در سر لوحه نظام مترقی اسلام، در هنگام گفتگو و تعامل با پیروان دیگر ادیان معرفی گردد.
به همین منظور نخست، به فضای نزول آیه و شأن نزول آن، به عنوان مصداق بارز و نمونه آشکار چگونگی رفتار و تعامل با دیگران، اشاره میشود؛ سپس به پاسخ برخی پرسشها درباره چگونگی رفتار در مجموعه نظام اسلامی و چگونگی رفتار با پیروان دیگر ادیان وفرهنگها، به طور مختصر میپردازیم.
فضای نزول و شأن نزول آیه شریفه
آیه شریفه فوق الذکر، در سوره بقره میباشد. و نزول آیات سوره بقره بدون تردید پس از هجرت به مدینه آغاز گردیده است. و چندین سال به طول انجامیده است. (ر.ک: معرفت، هادی، تلخیص التمهید، ص ۱۰۱) یعنی درزمانی که نظام اسلامی در حال شکل گیری و استحکام بوده است.
درباره هنگام نزول آیه شریفه فوق، چندین داستان، نقل شده است؛ (ر.ک؛ تفسیر المیزان، نمونه، مجمع البیان، ابن کثیر، روح المعانی و… ذیل آیه شریفه)؛ از آن جمله:
ـ داستان مردی از مسلمانان انصار، به نام «حصین» می باشد. که دو فرزند او به آئین مسیحیت گرویده بودند و او میخواست، آنان را با اجبار به سوی اسلام دعوت کنند. وقتی موضوع با پیامبر(ص) درمیان گذاشته شد. آیه شریفه «لااکراه فی الدین… نازل گردید.
با توجه به شأن نزول آیه و ظهور آیات دیگر در قرآن مجید، آشکارترین مراد آیه شریفه آن است که «پذیرش دین اسلام اجباری نیست»؛ و این اصل کلی برای همگان میباشد. و پیروان ادیان دیگر و کافران، را شامل می شود و کسی حق ندارد به زور و اجبار، شریعت اسلام رابر آنان تحمیل کند. چنان که در آیه دیگر می خوانیم: و قل الحَقَّ مِن ربکم فمَن شاء فلیؤمن و من شاء فلیَکْفُر (کهف(۱۸):۲۹) ـ بگو: حق از پروردگارتان [رسیده [است.پس هر که بخواهد، بگرود و هر که بخواهد انکار کند.
علاوه بر اینکه اجبار در پذیرش دین و ایمان به خداوند مخالف آزمایش و امتحان بندگان و مخالف مقتضی حکمت خداوند در دنیا میباشد. که آدمی را مختار و آزاد قرار داده است.
به همین جهت خداوند متعال، پیامبر اسلام(ص) را از اجبار مردم برای ایمان بخداوند، بازداشته است، چنان که در قرآن مجید میخوانیم:
و لو شاءَ ربُّکَ لأَمنَ مَن فِی الارضِ کلُّهُم جمیعا اَفاَنتَ تُکْرِه الناسَ حتی یکونوا مؤمنینَ (یونس (۱۰): ۹۹ ـ ر.ک: المیزان، ج۱۰، ص ۱۲۰ ط عربی) ـ و اگر پروردگار تو میخواست، قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان میآوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که بگروند؟!
ـ اضافه بر اینکه، اعتقاد به دین و التزام به آن، از امور قلبی و باطنی است، که اجبار و اکراه در آن ثمربخش نیست. بنابراین عبارت لااکراه فی الدین یا یک جمله خبری و بیانگر حال حقیقی انسان و مقتضی تکوینی اوست؛ و یا بیانگر یکحکم تشریعی به منظور نهی از اجبار در پذیرش دین میباشد. که این نهی تشریعی متکی بر آن حقیقت تکوینی و مقتضای وجودی آدمی میباشد. (ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۳۴۷، ط عربی بیروت ـ ر.ک مجمع البیان، ج ۱ـ۲،ص ۶۳۱)
بنابر آنچه گفته شد، انسان «بخودی خود»، در پذیرش دین و چگونگی راه و روش زندگی خود، مختار و آزاد است، اگر چه درباره چگونگی حضور او در اجتماع و تأثیرگذاری او بر دیگر افراد، قوانینی در نظام اسلامی وضع شده است. و خداوند متعال فرجام مؤمنان و کافران رابه او گوشزد نموده است. و آدمی را برای بهره مندی از اعتقادات صحیح و روش زندگی شایسته راهنمایی فرموده است. چنان که در آیه شریفه مورد نظر و آیات قبل و بعد آن به خوبی این حقیقت آشکار میباشد.
بنابراین «عقیده» قابل تحمیل نیست؛ ولی این محدوده غیر از محدوده احکام است. توضیح این که: کلیه نظام های فکری، برای خود نظامی اجتماعی را نیز طراحی میکنند. در نظام های اجتماعی، اکراه و اجبار از ابزارهای پیشبینی شده در کلیه نظامها است؛ یعنی، در هر نظام در مقولههای اجتماعی و حقوقی آن، جبر قانونی وجود دارد و بدون آن، جامعه قابل اداره و کنترل نیست. نظامهای قضایی و نیروهای انتظامی در همه نظام ها، امری مقبول و معقول هستند. بنابراین بایستی محدوده عقیده را از محدوده عمل و حقوق جدا کرد.
در حیطه «عقیده» اجبارراهی ندارد؛ ولی در حیطه عمل، جبر و اکراه هم لازم است و هم قابل قبول است، چنان که در تمامی جوامع قوانین و مقرراتی وضع میشود و همگان ملزم به رعایت آن میباشند. با این تفاوت که در برخی جوامع تنها به رفاه عمومی و آسایش جسمی افراد جامعه توجه دارند و هرچه که اختلال در آسایش بدنی باشد، خلاف قانون شمرده می شود ولی در جامعه اسلامی علاوه بر آسایش بدنی به حفظ ارزشهای معنوی نیز توجه شده است و آنچه تأثیر سوء بر معنویت افراد جامعه دارد، خلاف قانون شمرده میشود. البته تعیین حیطه و محدوده قوانین باید با کارشناسی وآگاهی کامل بر دستورات دینی انجام شود و از سلیقههای شخصی و برداشتهای افراطی یا تفریطی از دین جلوگیری کرد.