ناسیونالیسم رمانتیک، ناسیونالیسمی بود که رضاشاه مطرح میکرد که یکی از مهمترین وجوه آن باستانگرایی و عظمت و قدرت و… بود. اما در افکار مصدق باستانگرایی در حد طبیعی است و برجستگی چندانی ندارد.
فهیمه نظری: در سالهای اخیر علاوه بر سلطنتطلبان و طرفداران آیتالله کاشانی طیفی تازه به جرگه منتقدان پر و پا قرص دکتر مصدق پیوستهاند، افرادی با اندیشههای نئولیبرالی که مصدق را به اجنبیستیزی، پوپولیسیتی و داشتن اندیشههای افراطی ناسیونالیستی از نوع رمانتیک آن متهم میکنند. شماری از این انتقادها را در گفتوگو با کورش احمدی دیپلمات سابق و پژوهشگر تاریخ معاصر در میان گذاشتیم و پاسخهای ایشان را شنیدیم.
از ملی کردن شروع کنیم، برخی منتقدان مصدق میگویند که قرارداد نفت با یک شرکت خصوصی بود و مصدق زیر قرارداد با یک شرکت خصوصی زد و اموال آن را مصادره کرد.
فعالیت شرکت نفت انگلیس و ایران بر مبنای یک امتیاز انحصاری استعماری برای بهره برداری از منابع طبیعی ایران بود. بعد از اینکه نفت در مسجدسلیمان کشف شد دارسی بخش عمده امتیازش را به شرکت نفت برمه واگذار کرد، و بعد شرکت نفت انگلیس و ایران براساس همان امتیاز ایجاد شد. مسئله این است که آن دوره، دوره غلبه استعمار بود که یک وجه آن از طریق گرفتن امتیازات انحصاری بهرهبرداری از منابع طبیعی کشورها محقق می شد؛ چه کشورها و مناطق تحت استعمار رسمی و چه کشورها و مناطقی که تحت استعمار رسمی نبودند اما کشورهای استعماری روی آنها سلطه و نفوذ بسیار بالایی داشتند. ایران در زمره دسته دوم بود و انگلیس و روسیه بر ایران آن دوره نفوذ و تسلط زیادی داشتند. اعطای امتیاز همراه با انتقال بخشی یا تمام حقوق حاکمیتی به صاحب امتیاز نیز بود. کما اینکه شرکت نفت انگلیسی در مناطق تحت امتیاز دست به اقداماتی میزد که کاملا در عارض با حاکمیت ملی ایران بود.
شرکتهایی که در آن دوران با حمایت قدرت های استعماری این امتیازات را به دست میآوردند، شباهتی به شرکتهایی که ما امروز آنها را به عنوان شرکتهای خصوصی میشناسیم (تمام سهامشان در بورس عرضه میشود، مجمع عمومی دارند و عملکردشان شفاف است) و وارد مشارکت اقتصادی (joint venture) با شرکت های خارجی می شوند، ندارند. آن شرکتها براساس امتیازات انحصاری استعماری ایجاد میشدند، به ایران هم اختصاص نداشت. مثلا کمپانی هایی مانند هند شرقی یا کانال سوئز و … کمپانی هایی بودند که یا خود نیروی مسلح و اطلاعاتی داشتند و یا به نیروی مسلح و اطلاعاتی دولت متروپول متکی و وابسته بودند. امتیازات آنها با حمایت قدرت استعماری متبوعشان دریافت و حفظ میشد. این کمپانیها سلطه تنگاتنگی با قدرت استعماری مربوطه داشتند و در چهارچوب سلطه عمومی استعمار فعالیت میکردند نه اینکه شرکتهای خصوصی باشند که فعالان اقتصادی عادی ایجاد کرده باشند. مثلا انگلیس همین کمپانی هند شرقی را در سال ۱۸۵۷ ملی کرد یا کمپانی کانال سوئز ملی شد. هلندیها در اندونزی از این امتیازات استعماری فراوان داشتند و از منابع کشاورزی مثل تنباکو بهرهبرداری انحصاری میکردند. مقایسه شرکتهایی که بر مبنای امتیاز استعماری انحصاری شکل میگرفتند و رابطه ویژه با دولت های استعماری داشتند، با شرکتهای خصوصی جدید در دنیای امروز یک اشتباه فاحش است.