ویژگی این برندها سرعت در تولید، پایین آوردن کیفیت، ارزان بودن و بالا بردن فروش است و به همان سرعتی که تولید می شوند به همان سرعت از چرخه تولید خارج شده و بعضا نمونه فیک از مدل های برند اصلی هستند. اگر چه این اصطلاح کاربردی خاص دارد اما به زعم نگارنده هر موضوعی که از اصالت اصلی خود دور شده و در ورطه تکرار، بی حاصلی و بیهودگی، هیجانات مقطعی، تکروزه و یکساعته و... بیفتد به نوعی از پدیده «مد سریع» پیروی می کند.

در جوامع مختلف آنچه در مقوله فرهنگ بیشتر به چشم آمده است، همین سرعت، تنوع و تکثر است. تأثیرات مخرب موضوعات فرهنگی خلق الساعه، یکروزه و سریع بر کسی پوشیده نیست و آن چنان زیانبار است که تا سال ها ممکن است دامنگیر نسل های بعدی شود.

تأثیرات متقابل فرهنگ بر جامعه و بالعکس جامعه بر فرهنگ، به گونه ایست که می تواند برای افراد یک جامعه، امکان پیوند با محیط پیرامون را فراهم آورد و اگر این تأثیر گذاری یکسویه باشد و مخصوصاً با ضد ارزش ها  نیز عجین شده باشد نه تنها تعامل اجتماعی را رقم نمی زند که می تواند «هویت فرهنگی» را در یک جامعه دچار بحران کند.

رسانه ها نمونه خوبی از این تعامل هستند. رسانه ها با انتقال اطلاعات از نسل حاضر به نسل آینده در فرهنگ سازی نقش کاملا جدی و مؤثری را ایفا می کنند. حال اگر رسانه ها در یک جامعه، بدون رقیب، محدود و بسته باشند به همان میزان در رکود فرهنگی و ایجاد بحران نقش جدی تری خواهند داشت. بنابر این فرهنگ سازی و آموزش دو رکن اصلی ارتباط بین نسلی بوده که باعث شکل گیری هویت فردی و اجتماعی برای نسل حاضر و آینده است.

متاسفانه متولیان امور فرهنگی در کشور ما با نادیده گرفتن این امر در برهه های مختلف، هر کدام به تولید ایدئولوژی و قرائت خاص خود از فرهنگ مشغولند. هر گروه یا دسته ای که سکاندار فرهنگ می شود  فراموش می کند که ترویج فرهنگ برای همه افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند باید یکسان، فراگیر و عمومی بوده و  بدون جهت دهی و اعمال سلیقه و با در نظر گرفتن اولویت های شاخص فرهنگی آحاد جامعه باشد.

ظهور و بروز مقطعی جشنواره هایی که بدون هیچ گونه تأثیر گذاری، در یک دوره باب شده و در دوره بعد به فراموشی سپرده می شوند،  ایجاد ساختارهای اداری موازی در حوزه فرهنگ، فضا سازی های شهری که در بر گیرنده یک نوع سلیقه خاص ِ یک گروه خاص است و... همه نمونه هایی از «فست فشن های فرهنگی» هستند که نه تنها گره ای از مشکلات فرهنگی باز نکرده بلکه هزینه های گزافی را به لحاظ مادی و معنوی به جامعه تحمیل می کنند.

در کشور ما کم نیستند نهادها و دستگاه هایی که در حوزه فرهنگ فعالیت می کنند؛ دستگاه هایی نظیر: آموزش و پرورش، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری ها و غیره  اما به جرأت می توان گفت شاید حلقه مفقوده همه این ارگان ها،  «فرهنگ سازی صحیح» و « آموزش اصولی» است.

فرهنگ سازی ریشه در آموزش دارد و آموزش بایستی از کودکی و  پلکانی صورت گیرد. حال سؤال اینجاست:

·         آیا مدارس در این زمینه موفق بوده اند؟!

·         آیا صدا و سیما به عنوان مهمترین رسانه و ابزار فرهنگ ساز توانسته مقبولیت عمومی را جلب کند؟!

·         آیا شهرداری ها در حوزه آموزش های شهروندی تأثیر گذاری لازم را داشته اند؟!

·         آیا وزارت فرهنگ که یک نهاد فرهنگی است نه خدماتی، به وظیفه ذاتی خود ـ که ریل گذاری و مسیر یابی فرهنگی است ـ خوب عمل کرده است یا همچنان در حال «خدمات رسانی فرهنگی» است؟!

در مقوله فرهنگ اگر دست از ایده پردازی، خلاقیت و نوآوری برداریم حتماً راه را برای آنچه که « ابتذال فرهنگی» می نامیم هموار می کنیم. فرهنگ سازی و آموزش، دو روی یک سکه اند که باید تداوم و استمرار داشته باشند. باید مخاطبان آن و نیازهایشان مشخص باشد اما مشکل از آنجا ناشی می شود که هر کسی می خواهد سلیقه و نگاه خاص خود را به دیگر افراد جامعه  تحمیل و تعمیم دهد.

به اعتقاد من «مولانا» جامعه شناس ترین شاعر فارسی زبان است و بیراه نیست اگر بگوییم او در چند قرن پیش، حال و روز فرهنگ را در عصر حاضر چنین فریاد زده است:

«من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بد حالان و خوش حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من»"/>

«فَست فشنِ» فرهنگی و جمعیتی که نالان است!

فست فشن «fast fashion» یا مد سریع، اصطلاحی است که در صنعت مد و لباس کاربرد دارد و به آن دسته از برندها در صنعت لباس گفته می شود که سریع مد می شوند و سریع هم از مد می افتند.

«فَست فشنِ» فرهنگی و جمعیتی که نالان است!

ویژگی این برندها سرعت در تولید، پایین آوردن کیفیت، ارزان بودن و بالا بردن فروش است و به همان سرعتی که تولید می شوند به همان سرعت از چرخه تولید خارج شده و بعضا نمونه فیک از مدل های برند اصلی هستند. اگر چه این اصطلاح کاربردی خاص دارد اما به زعم نگارنده هر موضوعی که از اصالت اصلی خود دور شده و در ورطه تکرار، بی حاصلی و بیهودگی، هیجانات مقطعی، تکروزه و یکساعته و… بیفتد به نوعی از پدیده «مد سریع» پیروی می کند.

در جوامع مختلف آنچه در مقوله فرهنگ بیشتر به چشم آمده است، همین سرعت، تنوع و تکثر است. تأثیرات مخرب موضوعات فرهنگی خلق الساعه، یکروزه و سریع بر کسی پوشیده نیست و آن چنان زیانبار است که تا سال ها ممکن است دامنگیر نسل های بعدی شود.

تأثیرات متقابل فرهنگ بر جامعه و بالعکس جامعه بر فرهنگ، به گونه ایست که می تواند برای افراد یک جامعه، امکان پیوند با محیط پیرامون را فراهم آورد و اگر این تأثیر گذاری یکسویه باشد و مخصوصاً با ضد ارزش ها  نیز عجین شده باشد نه تنها تعامل اجتماعی را رقم نمی زند که می تواند «هویت فرهنگی» را در یک جامعه دچار بحران کند.

رسانه ها نمونه خوبی از این تعامل هستند. رسانه ها با انتقال اطلاعات از نسل حاضر به نسل آینده در فرهنگ سازی نقش کاملا جدی و مؤثری را ایفا می کنند. حال اگر رسانه ها در یک جامعه، بدون رقیب، محدود و بسته باشند به همان میزان در رکود فرهنگی و ایجاد بحران نقش جدی تری خواهند داشت. بنابر این فرهنگ سازی و آموزش دو رکن اصلی ارتباط بین نسلی بوده که باعث شکل گیری هویت فردی و اجتماعی برای نسل حاضر و آینده است.

متاسفانه متولیان امور فرهنگی در کشور ما با نادیده گرفتن این امر در برهه های مختلف، هر کدام به تولید ایدئولوژی و قرائت خاص خود از فرهنگ مشغولند. هر گروه یا دسته ای که سکاندار فرهنگ می شود  فراموش می کند که ترویج فرهنگ برای همه افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند باید یکسان، فراگیر و عمومی بوده و  بدون جهت دهی و اعمال سلیقه و با در نظر گرفتن اولویت های شاخص فرهنگی آحاد جامعه باشد.

ظهور و بروز مقطعی جشنواره هایی که بدون هیچ گونه تأثیر گذاری، در یک دوره باب شده و در دوره بعد به فراموشی سپرده می شوند،  ایجاد ساختارهای اداری موازی در حوزه فرهنگ، فضا سازی های شهری که در بر گیرنده یک نوع سلیقه خاص ِ یک گروه خاص است و… همه نمونه هایی از «فست فشن های فرهنگی» هستند که نه تنها گره ای از مشکلات فرهنگی باز نکرده بلکه هزینه های گزافی را به لحاظ مادی و معنوی به جامعه تحمیل می کنند.

در کشور ما کم نیستند نهادها و دستگاه هایی که در حوزه فرهنگ فعالیت می کنند؛ دستگاه هایی نظیر: آموزش و پرورش، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری ها و غیره  اما به جرأت می توان گفت شاید حلقه مفقوده همه این ارگان ها،  «فرهنگ سازی صحیح» و « آموزش اصولی» است.

فرهنگ سازی ریشه در آموزش دارد و آموزش بایستی از کودکی و  پلکانی صورت گیرد. حال سؤال اینجاست:

·         آیا مدارس در این زمینه موفق بوده اند؟!

·         آیا صدا و سیما به عنوان مهمترین رسانه و ابزار فرهنگ ساز توانسته مقبولیت عمومی را جلب کند؟!

·         آیا شهرداری ها در حوزه آموزش های شهروندی تأثیر گذاری لازم را داشته اند؟!

·         آیا وزارت فرهنگ که یک نهاد فرهنگی است نه خدماتی، به وظیفه ذاتی خود ـ که ریل گذاری و مسیر یابی فرهنگی است ـ خوب عمل کرده است یا همچنان در حال «خدمات رسانی فرهنگی» است؟!

در مقوله فرهنگ اگر دست از ایده پردازی، خلاقیت و نوآوری برداریم حتماً راه را برای آنچه که « ابتذال فرهنگی» می نامیم هموار می کنیم. فرهنگ سازی و آموزش، دو روی یک سکه اند که باید تداوم و استمرار داشته باشند. باید مخاطبان آن و نیازهایشان مشخص باشد اما مشکل از آنجا ناشی می شود که هر کسی می خواهد سلیقه و نگاه خاص خود را به دیگر افراد جامعه  تحمیل و تعمیم دهد.

به اعتقاد من «مولانا» جامعه شناس ترین شاعر فارسی زبان است و بیراه نیست اگر بگوییم او در چند قرن پیش، حال و روز فرهنگ را در عصر حاضر چنین فریاد زده است:

«من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بد حالان و خوش حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من»

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *