***

جامعه شناسی ادبیات در ایران

وضعیت جامعه‌شناسی ادبیات در ایران چگونه است؟ جامعه‌شناسی ادبیات حوزه بسیار کاربردی و مهمی است و همیشه برایم سوال بوده که چرا جامعه‌شناسان ایرانی که می‌توانند در تمامی حوزه‌ها در جهان سخنی برای گفتن داشته باشند این‌گونه در حوزه جامعه شناسی ادبیات منفعل بوده و کمترین فعالیت را داشته‌اند. در هر صورت در این حوزه در ایران بسیار کم کار شده و تقریباً آثار اندکی به چاپ رسیده است. این در حالی است که ادبیات هر جامعه‌ای آینه آن جامعه است پس حتماً باید از دیدگاه جامعه‌شناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.

چرا جامعه شناسان ایرانی به این رشته کمتر روی آورده اند؟ شاید دلیل خاصی داشته باشد که جامعه‌شناسان ایرانی کمتر به ادبیات روی آورده اند: ابتدا تجزیه و تحلیل ادبیات کاری ساده و روشن و روتینی نیست. شخصیت‌ها، و جوامعی که در ادبیات ساخته می‌شود مخلوطی از ذهن نویسنده و آن جامعه است. در ادبیات، جامعه‌شناس همه ابعاد نظم شخصی و اجتماعی، و سیاسی را مورد بررسی قرار می دهد به همین دلیل جامعه‌شناسی ادبیات، حوزه‌ای چندجانبه و چندرشته‌ای است. سپس به خوانندگان و مخاطبان ادبیات مربوط می‌شود. معتقدم که یک جامعه‌شناس نمی‌تواند تمامی ابعاد این حوزه را به تنهایی استخراج کند. بلکه برای شناخت تمامی ابعاد جامعه‌شناسی ادبیات نیاز به کار گروهی داریم که چندین نفر از ابعادی گوناگون به آن بپردازند. روند کار گروهی در ایران هنوز به معنای نهادینه شده اش شکل نگرفته است.

از مهمترین تعاریف

با این نکاتی که گفتید آیا امکانش هست از مهمترین تعاریف مورد نظر اندیشمندان حوزه جامعه شناسی ادبیات را مطرح بفرمایید؟ به‌سختی می‌توان برای جامعه شناسی ادبیات تعریف دقیقی ارائه کرد. زیرا منتقدان و محققان مختلف از افلاطون تا عصر حاضر، ادبیات را به‌گونه‌ای متفاوت تعریف کرده‌اند. این دیدگاه‌های گوناگون، نظریه‌های متفاوتی از ادبیات را بیان می‌کنند. والک و وارن در نظریه ادبیات تلاش می‌کنند تا راه‌های متعددی را برای تعریف ادبیات متمرکز کنند و در نهایت به این نتیجه می‌رسند که ماهیت ادبیات را می‌توان از طریق استفاده خاص از زبان ادبی یا معنایی درک کرد. آنها ادبیات را بازتولید زندگی تعریف می‌کنند. آنها ضمن تعریف ماهیت ادبیات خاطرنشان می‌کنند: «ادبیات یک نهاد اجتماعی است که به‌عنوان زبان واسطه خود، یک آفرینش اجتماعی است... ادبیات نشان دهنده زندگی است و «زندگی» تا حد زیادی یک واقعیت اجتماعی است، هر چند جهان طبیعی و دنیای درونی یا ذهنی فرد نیز مورد تقلید ادبی بوده است».

جریان اصلی فهم جامعه شناسانه ادبیات اشاره کردید که جامعه شناسی به نظم های اجتماعی و فردی در حوزه های مختلف می پردازد، بفرمایید در باره تبیین مفهوم کانونی جامعه شناسی ادبیات، برخی اندیشمندان مهم این رشته بیشتر به چه ابعادی نظر داشته اند؟

همانطور که گفتم جامعه‌شناسی علم شناخت روابط اجتماعی است و موضوع آن را از منابع مختلف می‌گیرد که ادبیات یکی از آنهاست. جامعه‌شناسانی مانند ام. سی. آلبرشت M. C. Albrecht، رنه والک Rene Wellek و دیگران با این استدلال موافقند که ادبیات یک نهاد و جامعه‌شناسی نیز علم مطالعه این نهاد است. بنابراین، ادبیات به‌عنوان بیان یا بازنمایی زندگی انسان از طریق آفرینش اجتماعی تلقی می‌شود. به گفته هادسون، در کتاب معروفش: «ادبیات ثبت حیاتی است از آنچه انسان‌ها در زندگی دیده‌اند، آنچه از آن تجربه کرده‌اند، آنچه در مورد جنبه‌هایی از آن فکر و احساس کرده‌اند که فوری‌ترین و پایدارترین علاقه ما را برای همه دارد. بنابراین اساساً بیان زندگی از طریق زبان است».

اما برای پاسخ به سوال شما مایلم به جاناتان هردر اشاره بکنم. هردر مفهوم کانونی خود را در باره ادبیات بر ارتباط بین ادبیات و فرهنگ، نژاد، آداب و رسوم و نهادهای اجتماعی قرار می دهد. مادام دو استال نویسنده فرانسوی - سوئیسی و از مدافعان اولیه حقوق زنان، به‌عنوان اولین زن در طرح ایده‌ها و روش‌های جدید در ادبیات فرانسه مطرح می شود. او مانند هردر ادبیات را به اقلیم، جغرافیا و نهادهای اجتماعی مرتبط می‌کند. هیپولیت تین برای اولین‌بار سعی کرد فرمول سیستماتیک «نژاد، محیط و لحظه» را برای درک و تحلیل ادبیات در چارچوب جامعه‌شناسی ادبیات ارائه دهد و به‌عنوان پدر جامعه‌شناسی ادبیات معرفی شود. تاریخ ادبیات انگلیسی او (۱۸۷۱) حاوی آگاهی از مشکلات اساسی است که هر جامعه‌شناسی ادبی با آن مواجه خواهد شد. کتاب با این جمله آغاز می‌شود که «یک اثر ادبی صرفاً بازی فردی تخیل نیست، هوس منزوی یک مغز هیجان‌زده نیست، بلکه نسخه‌ای از آداب معاصر، تجلی نوع خاصی از ذهن است».

با گسترش اندیشه‌های کارل مارکس و فردریک انگلس، رویکرد جامعه‌شناختی به روش علمی تفسیر ادبی به تبیین ساختار اجتماعی گرایش یافت. آنها بیشتر به‌عوامل صرفاً اقتصادی و نقشی که طبقه اجتماعی ایفا می‌کند، توجه داشتند و معتقد بودند ماهیت، ذات و کارکرد هنر و ادبیات را می‌توان با ربط دادن آن به شرایط اجتماعی حاکم و با تحلیل نظام اجتماعی به‌عنوان یک کل درک کرد. گئورگ پلخانف به‌شدت تحت تأثیر تصور انگلس از آینه اجتماعی و مفهوم نوع بود. او ادبیات را مقید به ابزار تولید و مالکیت می‌داند، اما در عین‌حال به کارکرد زیبایی‌شناختی ادبیات واقف است. او در هنر و زندگی اجتماعی خود (۱۹۱۲) مدام ادبیات را به‌عنوان بازتاب زندگی اجتماعی با غریزه زیبایی‌شناختی غیراجتماعی خود تکرار می‌کند. او استدلال می‌کند: «هنر تنها زمانی اهمیت دارد که اعمال، عواطف و رویدادهایی را که برای جامعه اهمیت دارند، به تصویر بکشد یا برانگیزد یا منتقل کند». ادبیات نزد پلخانف بازتاب مبارزه طبقاتی است.»

برجسته‌ترین نظریه‌پرداز مارکسیست ادبیات پس از پلخانف، جورج لوکاچ است. او مفهوم پلخانف از ادبیات را به‌عنوان بازتاب مبارزه طبقاتی می‌پذیرد. لوکاچ از اثری ادبی انتقاد می‌کند که دیدگاه سوسیالیستی را نفی می‌کند، به‌گفته او نویسنده‌ای که سوسیالیسم را رد می‌کند، چشمان خود را به روی آینده می‌بندد، از هر فرصتی برای ارزیابی درست حال صرف‌نظر می‌کند و توانایی خلق آثار هنری صرفاً ایستا را از دست می‌دهد. این از دست دادن سوسیالیسم / اومانیسم ادبیات را به‌دیدگاه سوبژکتیویستی سوق می‌دهد که در آن انسان به‌صورت بیگانه، منزوی و اساساً بیمارگونه ترسیم می‌شود که هیچ رابطه معناداری با جهان اجتماعی ندارد.

در سهم لوسین گلدمن در باره تاریخ جامعه‌شناسی ادبیات و معرفی ماتریالیسم دیالکتیکی، روش پیچیده پیوند هنر و جامعه نهفته است. او مفاهیم «کلیت» و «جهان‌بینی» را از مارکسیست‌ها به‌ویژه از لوکاچ به عاریت گرفت و استدلال کرد که همه آثار بزرگ فلسفی و ادبی این مفاهیم را در بر می‌گیرند. اصطلاح «کلیت» به کل فرآیند اجتماعی - تاریخی اشاره دارد و سطح انتقادی از تفسیر را با توجه به دیدگاه‌های ایدئولوژیک موضوعات متکثر ارائه می‌کند. از سوی دیگر، «جهان‌بینی» طرح یک گروه خاص از این کلیت را به‌عنوان تلاشی برای پاسخگویی به مشکلاتی که توسط گروه‌های دیگر و محیط طبیعی برای آن ایجاد می‌شود، توصیف می‌کند. لئو لونتال یک جامعه‌شناس آلمانی – یهودی بود که با مکتب فرانکفورت ارتباط داشت. او پس از پیوستن به مؤسسه تحقیقات اجتماعی در سال ۱۹۲۶ به یکی از کارشناسان برجسته جامعه‌شناسی ادبیات و فرهنگ توده تبدیل شد. او در مقدمه‌ی ادبیات و تصویر انسان می‌نویسد: ادبیات خلاق سطوح مختلفی از معنا را منتقل می‌کند، برخی از آنها مورد نظر نویسنده و برخی کاملاً غیرعمدی هستند. یک هنرمند به‌دنبال اختراع یک طرح، برای توصیف کنش، به تصویر کشیدن روابط متقابل شخصیت‌ها، برای تأکید بر ارزش‌های خاص است. رابرت اسکارپیت رابرت اسکارپیت نویسنده‌ای مشهور، استاد ادبیات تطبیقی، مورخ ادبی و یک متخصص نشر بود. عمده آثار انتقادی او در مورد جامعه‌شناسی ادبیات قابل توجه است. او در مقاله معروف خود «قانون نشر: انتشار و آفرینش» به سیستم انتشاراتی که آثار ادبی را انتخاب، چاپ و توزیع می‌کند، برای پاداش تلاش نویسنده بسیار ضروری می داند.

نظم مساله اصلی جامعه شناسی ادبیات

جامعه‌شناسی ادبیات چگونه پدیده‌ها، انسان‌ها و رابطه پدیده‌ها و انسان‌ها را مطالعه می‌کند؟ برای جامعه شناسی، در حوزه نظم، و تغییرات و مساله های آن بسیار اهمیت دارد. هر جامعه‌ای ساختار مشخصه خود را دارد که دارای هنجارهای رفتاری، ارزش‌ها، ایده‌ها و مشکلات است. این هنجارها ایده‌ها، مضامین، نمادها، تصاویر و دیگر جنبه‌های ادبیات را ارائه می‌دهند. بنابراین، اثر ادبی یک کشور با آثار دیگر کشورها متفاوت است. علت اصلی این تفاوت، تأثیر ساختار اجتماعی خاص آن جامعه است. شکل و سبک ادبیات با تغییر خلق‌وخوی عصر و جامعه تغییر می‌کند. بنابراین ادبیات به‌عنوان بیان ویژگی‌های جامعه تلقی می‌شود. رابطه ادبیات و جامعه دو سویه است. ادبیات جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و تحت تأثیر جامعه هم قرار می‌گیرد. جامعه مواد خام را در اختیار نویسندگان قرار می‌دهد، اما مواد خام، همان نوع آثار ادبی را تولید نمی‌کند. در واقع ماهیت فرم و سبک ادبی به جهان‌بینی و خلاقیت نویسنده بستگی دارد.

ضمن این که در این باره محیط جغرافیایی و تحولات علمی نیز به‌نوعی بر ادبیات تأثیر گذاشته و شکل و منش آن را تعیین می‌کند. محیط جغرافیایی تصاویری و اختراعات علمی مدرن که به‌شدت کل ساختار اجتماعی را تغییر داده در ساختار ادبیات روز در رمان ها، اشعار و ... منعکس می شوند. به‌عنوان مثال، جنبش رنسانس روند انسان‌گرایانه را در ادبیات پدیدار ، یا انقلاب صنعتی در عصر مدرن، ادبیات را بیشتر به سمت ماتریالیسم متمایل کرد. از آنجایی‌که اثر ادبی حاصل کل ساختار اجتماعی و نیروهای اجتماعی است، نمی‌توان آن را از جامعه حذف کرد. بنابراین، هرگونه تلاش برای تحلیل و تفسیر ادبیات به دور از جامعه و زندگی، نگاهی دقیق نخواهد بود.

آیا ادبیات هم نوعی جامعه شناسی است؟

آیا می‌توان نتیجه گرفت که خوانندگان و مخاطبان داستان‌ها یا رمان‌ها، و اشعار و .... به‌نوعی حتی غیرمستقیم در حال خواندن جامعه‌شناسی هستند؟ آیا عکس این هم صادق است یعنی خوانندگان جامعه‌شناسی در حال مطالعه ادبیات جامعه‌شان هستند؟

از یک دیدگاهی پاسخ به پرسش شما بله است. حتی وقتی ما ادبیات (منظورم از ادبیات شامل تمامی نوشته‌هایی است که به‌صورت داستان یا رمان یا نثر و یا نظم باشد) تنهایی هم می‌خوانیم باز جامعه‌شناسی می‌خوانیم. به‌طور کلی معتقدم که یک نویسنده باید و حتماً (تأکید بسیار دارم) جامعه‌شناسی را خوب بداند. اصلاً باید جامعه‌شناس باشد البته نه لزوماً آکادمیک. منظورم برخورداری از روحیه جامعه‌شناسی است. پس هر وقت نویسنده‌ای روحیه جامعه‌شناختی داشته باشد پس مسلماً متن او نیز متن جامعه‌شناختی است. منِ انسان چه تنها زندگی کنم و چه با دیگران در جامعه زندگی می‌کنم. حتی ادبیات تنهایی از انسان در رابطه با جامعه و انسان‌های دیگر می‌گوید. این یعنی جامعه‌شناسی. یاد رمان «یادداشت‌‎های زیرزمینی» فیودار داستایِفسکی افتادم. این رمان داستایفسکی رمانی خاص و ویژه است. شاید نمونه این رمان در جهان به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. یک رمان بی‌نظیر و درجه یک. یک آفرینش ادبی استادانه. در این رمان شما با نکات بسیار ارزشمند فلسفی، سیاسی و جامعه‌شناختی آشنا می‌‎شوید. برخی از مفسران آثار داستایفسکی معتقدند که نام این رمان «مرد زیرزمینی» است. پس شما هر نوع ادبیاتی را مطالعه کنید به‌نوعی متن جامعه‌شناختی را مطالعه می‌کنید؛ همینطور هر وقت متنی جامعه‌شناختی را مطالعه کنید یعنی نوعی ادبیات با بیانی دیگر مطالعه می‌کنید. به‌عنوان مثال کتاب «ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی» نوشته جوئل شارون ترجمه مرحوم منوچهر صبوری که انتشارات نی آن را چاپ کرده است. لوکاچ، مارکس و دوس پاسوس بیاییم به رابطه ادبیات در حوزه دیگر بپردازیم مثل تاریخ و اقتصاد، در این زمینه چه آثار برجسته ای وجود دارد؟ مسلماً این ارتباط وجود دارد. لوکاچ رمان تاریخی را بسیار دقیق و استادانه بررسی و موشکافی کرده است. این کتاب یکی از نمونه‌های مهم جامعه‌شناسی ادبیات است. نویسنده گئورگ لوکاچ در مقدمه می‌نویسد «اهداف من از ماهیتی نظری برخوردارند. آنچه من در نظر داشتم، تبیین نظری تعامل میان روح تاریخی و ژانرهای بزرگ ادبیات بود که کلیت تاریخ را مجسم می‌کنند و بعد فقط از این دیدگاه بود که خواستم به ادبیات بورزاویی بنگرم.» همینطور رمان ملکه اسیر نوشته آلیسون وبر. این رمان براساس حقایق تاریخی نوشته شده است. بسیار آموزنده است. فایده‌ی رمان تاریخی بر مبنای شخصیتی حقیقی چیست. اگر نویسنده تا سرحد امکان آن‌را موثق و معتبر ارائه ندهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کار بسیار سختی است. رمان تاریخی باید دقیق باشد اما باید عناصر داستانی را نیز رعایت کند. شاید به‌نوعی از کار مورخ سخت‌تر باشد. خواننده هم توقع داستان دارد و هم توقع حقایق تاریخی. از این نموننه‌ها بسیار هستند. رمان ستوده‌شدۀ غروب فرشتگان تأییدکننده حق دفاع و احترامی است که اقلیت‌های نژادی یا مذهبی هر کشور برای حفظ هویت یا اعتقادات خویش قائل هستند.

رمان سه جلدی یو.اس.آی هم رمانی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی از جامعه آمریکا در سه دوره تاریخی است: دوس پاسوس نویسنده این رمان در دوران مترقی خود، یعنی پیش از جنگ داخلی اسپانیا (زیرا پس از این جنگ مرتجع شد)، آزمایش‌گرترین نویسنده آمریکا بود. در رمان بزرگ او، یو. اس. ای. و منطقه کلمبیا و منهتن ترنسفر، قهرمان داستان فرد معینی نیست، بلکه خود جامعه آمریکاست. نویسنده در توصیف و زنده ساختن صحنه‌ای اجتماعی همان‌قدر تلاش می‌کند که رمان‌نویسان دیگر به پروراندن سیرت قهرمانان خود می‌پردازند. بنابراین باید محیط را زنده و در حال حرکت ترسیم کند. تکه‌هایی از ترانه‌های روز، نطق‌های سیاسی، تیترهای روزنامه‌ها، بیوگرافی اشخاص واقعی و «تاریخی» ــــ که زندگی‌شان با زندگی آدم‌های داستان درآمیخته است‌ــــ لای داستان بُر می‌خورد. دید «دوربینی» و «امپرسیونیستی»، و حتی «فیلم خبری»، همه مواد کار دوس پاسوس را تشکیل می‌دهند. این وارستگی از قیدوبندهای متداول رمان‌نویسی، این خطر کردن، این آمادگی یا دست‌کم این داوطلب شدن برای طبع‌آزمایی در انواع شیوه‌ها، در یک کلام این «مدرنیسم»، درسی است که دوس پاسوس از جویس آموخته است.

تحول نقش و جایگاه نویسندگان در حوزه ادبیات در رویکردهای نظری جامعه‌شناسی ادبیات دغدغه اصلی متفکران چیست؟ در پاسخ به سوال شما به دو رویکرد کلی اشاره می کنم: اولین و رایج‌ترین رویکرد به رابطه ادبیات و جامعه «مطالعه آثار ادبی به‌عنوان اسناد اجتماعی، به‌عنوان تصویر فرضی واقعیت اجتماعی» است. ادبیات به‌عنوان یک سند اجتماعی، می‌تواند برای ارائه خطوط کلی تاریخ اجتماعی ساخته شود. این رویکرد تصویر آینه‌ای، سابقه طولانی و برجسته‌ای دارد. منتقدانی مانند مادام دو استال، دی بونالد، اچ. ای. تین، ریچارد هوگارد و مارکسیست‌های اولیه از این جنبه مستند ادبیات، دفاع کردند و استدلال کردند که از طریق مطالعه دقیق ادبیات هر ملتی می‌توان هویت آن ملت را تشخیص داد. این رویکرد بیان می‌کند که ادبیات بازتاب مستقیم وجوه مختلف ساختار اجتماعی است. مفهوم ادبیات به‌عنوان آینه جامعه، تصویر نسبتاً دقیقی از روندهای فزاینده مانند صنعتی شدن، مارکسیسم، سرمایه‌داری، جهانی شدن و تجاری‌سازی ارائه می‌دهد. همچنین ارزش‌ها، معیارهای رفتار، نگرش نسبت به طبقات کارگری و متوسط و آرزوهای مردم را منعکس می‌کند. دومین رویکرد عمل‌گرایانه به جامعه‌شناسی ادبیات به رابطه‌ی نویسندگان فردی با شرایط اجتماعی- فرهنگی عصری که در آن زندگی می‌کنند و می‌نویسند و شرایط خلق و تولید ادبیات می‌پردازد. این رویکرد بر جهان‌بینی و خلاقیت نویسندگان و نقش دروازه‌بانان در خلق و موفقیت ادبیات تأکید دارد. به‌عنوان مثال، رابرت اسکارپیت، جامعه‌شناسی ادبیات (۱۹۷۰) توضیح می‌دهد که تولید و مصرف ادبی بر شکل و محتوای آثار ادبی تأثیر می‌گذارد. جایگاه اجتماعی و نقش نویسندگان در گذشته بر اساس نظام حمایت و پاداش بود. اما این سیستم حمایتی اکنون با ناشران و توزیع کنندگان جایگزین شده است. رشد خوانندگان طبقه متوسط نیز موقعیت نویسنده را از حالت وابستگی به یک حرفه تغییر داده است.

ادبیات جامعه شناسی و ادبیات مدرن

آخرین سوال این که مهمترین نقص مطالعات انجام شده حول ادبیات معاصر را چه می دانید؟ ادبیات معاصر بیشتر خواننده محور شده و در آن بر شرایط اقتصادی، مادی و محیطی انسان تأکید می‌شود. پیش از این اعتقاد بر این بود که آموزه‌های فلسفی مطالبی را برای ادبیات عرضه می‌کنند، اما در عصر جدید گزارشی از تغییرات ساختار اجتماعی ناشی از صنعت‌گرایی، سرمایه‌داری، کمونیسم و توتالیتاریسم اهمیت یافته اند. بر اساس این رویکرد، ادبیات مادی‌گرایانه‌تر شده و کنش‌های انسان را در زمینه عوامل اقتصادی به‌ویژه در شیوه تولید آشکار می‌کند. همچنین محیط اطراف در ذهن انسان را آزمایش می‌کند. ادبیات اولیه بر اخلاق تأکید داشت و به نیازهای اصلاح جامعه اعتقاد داشت، اما با گسترش اندیشه‌های جدید علمی، با اهمیت دادن به انسان و محیط پیرامونش، شکل ادبیات تغییر کرده است. در نتیجه نظم اجتماعی در مرکز ادبیات مدرن قرار دارد. بنابراین نمی‌توان اهمیت آن را در داوری ادبیات نادیده گرفت. جامعه شناسی و ادبیات حوزه‌های تحقیقاتی کاملاً متمایز هستند. با این‌حال، در ابتدایی‌ترین سطح، در سطح محتوا، آنها دیدگاه‌های مشابهی دارند در جامعه‌شناسی، تحلیل توصیفی و علمی کل ساختار اجتماعی به‌دست می‌آید. ادبیات به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از جامعه، نه تنها جامعه را تحلیل می‌کند، بلکه راه‌هایی را نشان می‌دهد که مردان و زنان جامعه را احساس، و تجربه می‌کنند. بنابراین، رمان را می‌توان به‌عنوان اصلی‌ترین ژانر ادبی جامعه صنعتی تلاشی وفادارانه برای بازآفرینی دنیای اجتماعی رابطه انسان با خانواده، با سیاست و دولت دانست. همچنین نقش‌های مرد در خانواده و سایر نهادها، تضادها و تنش‌های بین گروه‌ها و طبقات اجتماعی را مشخص می‌کند. سوینگ‌وود ضمن تبیین رابطه متقابل بین ادبیات و جامعه، از هاگارد چنین نقل می‌کند: «بدون شاهد ادبی کامل، دانش‌آموزان جامعه نسبت به کامل بودن یک جامعه کور خواهند شد». این دیدگاه هوگارد نشان می‌دهد که ادبیات و جامعه‌شناسی مکمل یکدیگر هستند. جامعه‌شناسی ادبیات از طریق این رابطه مکمل بین ادبیات و جامعه پدیدار شد. منتقدان ادبی و متفکران اجتماعی این رابطه مکمل را در آثار انتقادی خود متمرکز کرده‌اند.

بیشتر بخوانید: وضعیت جامعه شناسی در ایران ادبیات مستقل، رویای دست نیافتنی؟! سخنان کمتر شنیده شده محقق داماد و پورجوادی در باره زبان فارسی / معنی جدیدی از «مسلمان» بودن

۲۱۶۲۱۶"/>

عجایب و اسرار زندگی گذشتگان مساله اصلی علم امروز / جامعه شناسی ادبیات، راهی به فهم قوانین تمدن کهن

بدون شاهد ادبی کامل، دانش‌آموزان جامعه نسبت به کامل بودن یک جامعه کور خواهند شد». این دیدگاه هوگارد نشان می‌دهد که ادبیات و جامعه‌شناسی مکمل یکدیگر هستند. جامعه‌شناسی ادبیات از طریق این رابطه مکمل بین ادبیات و جامعه پدیدار شد. منتقدان ادبی و متفکران اجتماعی این رابطه مکمل را در آثار انتقادی خود متمرکز کرده‌اند

عجایب و اسرار زندگی گذشتگان مساله اصلی علم امروز / جامعه شناسی ادبیات، راهی به فهم قوانین تمدن کهن

گروه اندیشه: ساختارها و نهادهای اجتماعی، و روند تغییر آن ها، از موضوعاتی هستند، که جامعه شناسی ادبیات تلاش می کند، قواعد و نظم حاکم بر آنان را از خلال آثار به جامانده از ادیبان، چه شعر، چه نثر، و … دریابد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وحید اسلام زاده جامعه شناس با ترجمه و انتشار کتاب «جامعه شناسی ادبیات» نوشته آرنولد هاوزر و داگلاس کلنر، توسط نشر اندیشه احسان تلاش کرده، با جمع بندی نظریه های موجود در این زمینه، ابعاد مهم این رشته حیاتی را روشن سازد. این رشته به ویژه از این نظر حیاتی است که می تواند دماسنجی برای تغییرات و تحولات سیاسی در لابلای متون ادبی حاضر باشد که نمادها و نشانگان آن در ادبیات جاری هر کشوری در جریان است. از نظر اسلام زاده، جامعه‌شناسی ادبیات نشان می‌دهد که وجود یک آفرینش ادبی دارای موقعیت‌های اجتماعی تعیین شده‌ای است. از آنجایی‌که یک رابطه‌ی متقابل بین یک پدیده ادبی و ساختار اجتماعی وجود دارد، مطالعه جامعه‌شناختی ادبیات برای درک موقعیت‌های اجتماعی- اقتصادی، مسائل سیاسی، جهان‌بینی و خلاقیت نویسندگان، نظام سازمان‌های اجتماعی و سیاسی، روابط بین برخی از افکار و پیکربندی‌های فرهنگی بسیار مفید است. در گفت و گوی حاضر سعی بر آن است که مقدمات نظری جامعه‌شناسی ادبیات و این که این مقدمات نظری، تا چه اندازه محقق را در کشف قواعد حاکم بر روابط مناسبات فردی و اجتماعی در میدان اجتماعی یاری می دهد مورد بحث قرار گرفته است. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:

***

جامعه شناسی ادبیات در ایران

وضعیت جامعه‌شناسی ادبیات در ایران چگونه است؟ جامعه‌شناسی ادبیات حوزه بسیار کاربردی و مهمی است و همیشه برایم سوال بوده که چرا جامعه‌شناسان ایرانی که می‌توانند در تمامی حوزه‌ها در جهان سخنی برای گفتن داشته باشند این‌گونه در حوزه جامعه شناسی ادبیات منفعل بوده و کمترین فعالیت را داشته‌اند. در هر صورت در این حوزه در ایران بسیار کم کار شده و تقریباً آثار اندکی به چاپ رسیده است. این در حالی است که ادبیات هر جامعه‌ای آینه آن جامعه است پس حتماً باید از دیدگاه جامعه‌شناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.

چرا جامعه شناسان ایرانی به این رشته کمتر روی آورده اند؟ شاید دلیل خاصی داشته باشد که جامعه‌شناسان ایرانی کمتر به ادبیات روی آورده اند: ابتدا تجزیه و تحلیل ادبیات کاری ساده و روشن و روتینی نیست. شخصیت‌ها، و جوامعی که در ادبیات ساخته می‌شود مخلوطی از ذهن نویسنده و آن جامعه است. در ادبیات، جامعه‌شناس همه ابعاد نظم شخصی و اجتماعی، و سیاسی را مورد بررسی قرار می دهد به همین دلیل جامعه‌شناسی ادبیات، حوزه‌ای چندجانبه و چندرشته‌ای است. سپس به خوانندگان و مخاطبان ادبیات مربوط می‌شود. معتقدم که یک جامعه‌شناس نمی‌تواند تمامی ابعاد این حوزه را به تنهایی استخراج کند. بلکه برای شناخت تمامی ابعاد جامعه‌شناسی ادبیات نیاز به کار گروهی داریم که چندین نفر از ابعادی گوناگون به آن بپردازند. روند کار گروهی در ایران هنوز به معنای نهادینه شده اش شکل نگرفته است.

از مهمترین تعاریف

با این نکاتی که گفتید آیا امکانش هست از مهمترین تعاریف مورد نظر اندیشمندان حوزه جامعه شناسی ادبیات را مطرح بفرمایید؟ به‌سختی می‌توان برای جامعه شناسی ادبیات تعریف دقیقی ارائه کرد. زیرا منتقدان و محققان مختلف از افلاطون تا عصر حاضر، ادبیات را به‌گونه‌ای متفاوت تعریف کرده‌اند. این دیدگاه‌های گوناگون، نظریه‌های متفاوتی از ادبیات را بیان می‌کنند. والک و وارن در نظریه ادبیات تلاش می‌کنند تا راه‌های متعددی را برای تعریف ادبیات متمرکز کنند و در نهایت به این نتیجه می‌رسند که ماهیت ادبیات را می‌توان از طریق استفاده خاص از زبان ادبی یا معنایی درک کرد. آنها ادبیات را بازتولید زندگی تعریف می‌کنند. آنها ضمن تعریف ماهیت ادبیات خاطرنشان می‌کنند: «ادبیات یک نهاد اجتماعی است که به‌عنوان زبان واسطه خود، یک آفرینش اجتماعی است… ادبیات نشان دهنده زندگی است و «زندگی» تا حد زیادی یک واقعیت اجتماعی است، هر چند جهان طبیعی و دنیای درونی یا ذهنی فرد نیز مورد تقلید ادبی بوده است».

جریان اصلی فهم جامعه شناسانه ادبیات اشاره کردید که جامعه شناسی به نظم های اجتماعی و فردی در حوزه های مختلف می پردازد، بفرمایید در باره تبیین مفهوم کانونی جامعه شناسی ادبیات، برخی اندیشمندان مهم این رشته بیشتر به چه ابعادی نظر داشته اند؟

همانطور که گفتم جامعه‌شناسی علم شناخت روابط اجتماعی است و موضوع آن را از منابع مختلف می‌گیرد که ادبیات یکی از آنهاست. جامعه‌شناسانی مانند ام. سی. آلبرشت M. C. Albrecht، رنه والک Rene Wellek و دیگران با این استدلال موافقند که ادبیات یک نهاد و جامعه‌شناسی نیز علم مطالعه این نهاد است. بنابراین، ادبیات به‌عنوان بیان یا بازنمایی زندگی انسان از طریق آفرینش اجتماعی تلقی می‌شود. به گفته هادسون، در کتاب معروفش: «ادبیات ثبت حیاتی است از آنچه انسان‌ها در زندگی دیده‌اند، آنچه از آن تجربه کرده‌اند، آنچه در مورد جنبه‌هایی از آن فکر و احساس کرده‌اند که فوری‌ترین و پایدارترین علاقه ما را برای همه دارد. بنابراین اساساً بیان زندگی از طریق زبان است».

اما برای پاسخ به سوال شما مایلم به جاناتان هردر اشاره بکنم. هردر مفهوم کانونی خود را در باره ادبیات بر ارتباط بین ادبیات و فرهنگ، نژاد، آداب و رسوم و نهادهای اجتماعی قرار می دهد. مادام دو استال نویسنده فرانسوی – سوئیسی و از مدافعان اولیه حقوق زنان، به‌عنوان اولین زن در طرح ایده‌ها و روش‌های جدید در ادبیات فرانسه مطرح می شود. او مانند هردر ادبیات را به اقلیم، جغرافیا و نهادهای اجتماعی مرتبط می‌کند. هیپولیت تین برای اولین‌بار سعی کرد فرمول سیستماتیک «نژاد، محیط و لحظه» را برای درک و تحلیل ادبیات در چارچوب جامعه‌شناسی ادبیات ارائه دهد و به‌عنوان پدر جامعه‌شناسی ادبیات معرفی شود. تاریخ ادبیات انگلیسی او (۱۸۷۱) حاوی آگاهی از مشکلات اساسی است که هر جامعه‌شناسی ادبی با آن مواجه خواهد شد. کتاب با این جمله آغاز می‌شود که «یک اثر ادبی صرفاً بازی فردی تخیل نیست، هوس منزوی یک مغز هیجان‌زده نیست، بلکه نسخه‌ای از آداب معاصر، تجلی نوع خاصی از ذهن است».

با گسترش اندیشه‌های کارل مارکس و فردریک انگلس، رویکرد جامعه‌شناختی به روش علمی تفسیر ادبی به تبیین ساختار اجتماعی گرایش یافت. آنها بیشتر به‌عوامل صرفاً اقتصادی و نقشی که طبقه اجتماعی ایفا می‌کند، توجه داشتند و معتقد بودند ماهیت، ذات و کارکرد هنر و ادبیات را می‌توان با ربط دادن آن به شرایط اجتماعی حاکم و با تحلیل نظام اجتماعی به‌عنوان یک کل درک کرد. گئورگ پلخانف به‌شدت تحت تأثیر تصور انگلس از آینه اجتماعی و مفهوم نوع بود. او ادبیات را مقید به ابزار تولید و مالکیت می‌داند، اما در عین‌حال به کارکرد زیبایی‌شناختی ادبیات واقف است. او در هنر و زندگی اجتماعی خود (۱۹۱۲) مدام ادبیات را به‌عنوان بازتاب زندگی اجتماعی با غریزه زیبایی‌شناختی غیراجتماعی خود تکرار می‌کند. او استدلال می‌کند: «هنر تنها زمانی اهمیت دارد که اعمال، عواطف و رویدادهایی را که برای جامعه اهمیت دارند، به تصویر بکشد یا برانگیزد یا منتقل کند». ادبیات نزد پلخانف بازتاب مبارزه طبقاتی است.»

برجسته‌ترین نظریه‌پرداز مارکسیست ادبیات پس از پلخانف، جورج لوکاچ است. او مفهوم پلخانف از ادبیات را به‌عنوان بازتاب مبارزه طبقاتی می‌پذیرد. لوکاچ از اثری ادبی انتقاد می‌کند که دیدگاه سوسیالیستی را نفی می‌کند، به‌گفته او نویسنده‌ای که سوسیالیسم را رد می‌کند، چشمان خود را به روی آینده می‌بندد، از هر فرصتی برای ارزیابی درست حال صرف‌نظر می‌کند و توانایی خلق آثار هنری صرفاً ایستا را از دست می‌دهد. این از دست دادن سوسیالیسم / اومانیسم ادبیات را به‌دیدگاه سوبژکتیویستی سوق می‌دهد که در آن انسان به‌صورت بیگانه، منزوی و اساساً بیمارگونه ترسیم می‌شود که هیچ رابطه معناداری با جهان اجتماعی ندارد.

در سهم لوسین گلدمن در باره تاریخ جامعه‌شناسی ادبیات و معرفی ماتریالیسم دیالکتیکی، روش پیچیده پیوند هنر و جامعه نهفته است. او مفاهیم «کلیت» و «جهان‌بینی» را از مارکسیست‌ها به‌ویژه از لوکاچ به عاریت گرفت و استدلال کرد که همه آثار بزرگ فلسفی و ادبی این مفاهیم را در بر می‌گیرند. اصطلاح «کلیت» به کل فرآیند اجتماعی – تاریخی اشاره دارد و سطح انتقادی از تفسیر را با توجه به دیدگاه‌های ایدئولوژیک موضوعات متکثر ارائه می‌کند. از سوی دیگر، «جهان‌بینی» طرح یک گروه خاص از این کلیت را به‌عنوان تلاشی برای پاسخگویی به مشکلاتی که توسط گروه‌های دیگر و محیط طبیعی برای آن ایجاد می‌شود، توصیف می‌کند. لئو لونتال یک جامعه‌شناس آلمانی – یهودی بود که با مکتب فرانکفورت ارتباط داشت. او پس از پیوستن به مؤسسه تحقیقات اجتماعی در سال ۱۹۲۶ به یکی از کارشناسان برجسته جامعه‌شناسی ادبیات و فرهنگ توده تبدیل شد. او در مقدمه‌ی ادبیات و تصویر انسان می‌نویسد: ادبیات خلاق سطوح مختلفی از معنا را منتقل می‌کند، برخی از آنها مورد نظر نویسنده و برخی کاملاً غیرعمدی هستند. یک هنرمند به‌دنبال اختراع یک طرح، برای توصیف کنش، به تصویر کشیدن روابط متقابل شخصیت‌ها، برای تأکید بر ارزش‌های خاص است. رابرت اسکارپیت رابرت اسکارپیت نویسنده‌ای مشهور، استاد ادبیات تطبیقی، مورخ ادبی و یک متخصص نشر بود. عمده آثار انتقادی او در مورد جامعه‌شناسی ادبیات قابل توجه است. او در مقاله معروف خود «قانون نشر: انتشار و آفرینش» به سیستم انتشاراتی که آثار ادبی را انتخاب، چاپ و توزیع می‌کند، برای پاداش تلاش نویسنده بسیار ضروری می داند.

نظم مساله اصلی جامعه شناسی ادبیات

جامعه‌شناسی ادبیات چگونه پدیده‌ها، انسان‌ها و رابطه پدیده‌ها و انسان‌ها را مطالعه می‌کند؟ برای جامعه شناسی، در حوزه نظم، و تغییرات و مساله های آن بسیار اهمیت دارد. هر جامعه‌ای ساختار مشخصه خود را دارد که دارای هنجارهای رفتاری، ارزش‌ها، ایده‌ها و مشکلات است. این هنجارها ایده‌ها، مضامین، نمادها، تصاویر و دیگر جنبه‌های ادبیات را ارائه می‌دهند. بنابراین، اثر ادبی یک کشور با آثار دیگر کشورها متفاوت است. علت اصلی این تفاوت، تأثیر ساختار اجتماعی خاص آن جامعه است. شکل و سبک ادبیات با تغییر خلق‌وخوی عصر و جامعه تغییر می‌کند. بنابراین ادبیات به‌عنوان بیان ویژگی‌های جامعه تلقی می‌شود. رابطه ادبیات و جامعه دو سویه است. ادبیات جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و تحت تأثیر جامعه هم قرار می‌گیرد. جامعه مواد خام را در اختیار نویسندگان قرار می‌دهد، اما مواد خام، همان نوع آثار ادبی را تولید نمی‌کند. در واقع ماهیت فرم و سبک ادبی به جهان‌بینی و خلاقیت نویسنده بستگی دارد.

ضمن این که در این باره محیط جغرافیایی و تحولات علمی نیز به‌نوعی بر ادبیات تأثیر گذاشته و شکل و منش آن را تعیین می‌کند. محیط جغرافیایی تصاویری و اختراعات علمی مدرن که به‌شدت کل ساختار اجتماعی را تغییر داده در ساختار ادبیات روز در رمان ها، اشعار و … منعکس می شوند. به‌عنوان مثال، جنبش رنسانس روند انسان‌گرایانه را در ادبیات پدیدار ، یا انقلاب صنعتی در عصر مدرن، ادبیات را بیشتر به سمت ماتریالیسم متمایل کرد. از آنجایی‌که اثر ادبی حاصل کل ساختار اجتماعی و نیروهای اجتماعی است، نمی‌توان آن را از جامعه حذف کرد. بنابراین، هرگونه تلاش برای تحلیل و تفسیر ادبیات به دور از جامعه و زندگی، نگاهی دقیق نخواهد بود.

آیا ادبیات هم نوعی جامعه شناسی است؟

آیا می‌توان نتیجه گرفت که خوانندگان و مخاطبان داستان‌ها یا رمان‌ها، و اشعار و …. به‌نوعی حتی غیرمستقیم در حال خواندن جامعه‌شناسی هستند؟ آیا عکس این هم صادق است یعنی خوانندگان جامعه‌شناسی در حال مطالعه ادبیات جامعه‌شان هستند؟

از یک دیدگاهی پاسخ به پرسش شما بله است. حتی وقتی ما ادبیات (منظورم از ادبیات شامل تمامی نوشته‌هایی است که به‌صورت داستان یا رمان یا نثر و یا نظم باشد) تنهایی هم می‌خوانیم باز جامعه‌شناسی می‌خوانیم. به‌طور کلی معتقدم که یک نویسنده باید و حتماً (تأکید بسیار دارم) جامعه‌شناسی را خوب بداند. اصلاً باید جامعه‌شناس باشد البته نه لزوماً آکادمیک. منظورم برخورداری از روحیه جامعه‌شناسی است. پس هر وقت نویسنده‌ای روحیه جامعه‌شناختی داشته باشد پس مسلماً متن او نیز متن جامعه‌شناختی است. منِ انسان چه تنها زندگی کنم و چه با دیگران در جامعه زندگی می‌کنم. حتی ادبیات تنهایی از انسان در رابطه با جامعه و انسان‌های دیگر می‌گوید. این یعنی جامعه‌شناسی. یاد رمان «یادداشت‌‎های زیرزمینی» فیودار داستایِفسکی افتادم. این رمان داستایفسکی رمانی خاص و ویژه است. شاید نمونه این رمان در جهان به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. یک رمان بی‌نظیر و درجه یک. یک آفرینش ادبی استادانه. در این رمان شما با نکات بسیار ارزشمند فلسفی، سیاسی و جامعه‌شناختی آشنا می‌‎شوید. برخی از مفسران آثار داستایفسکی معتقدند که نام این رمان «مرد زیرزمینی» است. پس شما هر نوع ادبیاتی را مطالعه کنید به‌نوعی متن جامعه‌شناختی را مطالعه می‌کنید؛ همینطور هر وقت متنی جامعه‌شناختی را مطالعه کنید یعنی نوعی ادبیات با بیانی دیگر مطالعه می‌کنید. به‌عنوان مثال کتاب «ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی» نوشته جوئل شارون ترجمه مرحوم منوچهر صبوری که انتشارات نی آن را چاپ کرده است. لوکاچ، مارکس و دوس پاسوس بیاییم به رابطه ادبیات در حوزه دیگر بپردازیم مثل تاریخ و اقتصاد، در این زمینه چه آثار برجسته ای وجود دارد؟ مسلماً این ارتباط وجود دارد. لوکاچ رمان تاریخی را بسیار دقیق و استادانه بررسی و موشکافی کرده است. این کتاب یکی از نمونه‌های مهم جامعه‌شناسی ادبیات است. نویسنده گئورگ لوکاچ در مقدمه می‌نویسد «اهداف من از ماهیتی نظری برخوردارند. آنچه من در نظر داشتم، تبیین نظری تعامل میان روح تاریخی و ژانرهای بزرگ ادبیات بود که کلیت تاریخ را مجسم می‌کنند و بعد فقط از این دیدگاه بود که خواستم به ادبیات بورزاویی بنگرم.» همینطور رمان ملکه اسیر نوشته آلیسون وبر. این رمان براساس حقایق تاریخی نوشته شده است. بسیار آموزنده است. فایده‌ی رمان تاریخی بر مبنای شخصیتی حقیقی چیست. اگر نویسنده تا سرحد امکان آن‌را موثق و معتبر ارائه ندهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کار بسیار سختی است. رمان تاریخی باید دقیق باشد اما باید عناصر داستانی را نیز رعایت کند. شاید به‌نوعی از کار مورخ سخت‌تر باشد. خواننده هم توقع داستان دارد و هم توقع حقایق تاریخی. از این نموننه‌ها بسیار هستند. رمان ستوده‌شدۀ غروب فرشتگان تأییدکننده حق دفاع و احترامی است که اقلیت‌های نژادی یا مذهبی هر کشور برای حفظ هویت یا اعتقادات خویش قائل هستند.

رمان سه جلدی یو.اس.آی هم رمانی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی از جامعه آمریکا در سه دوره تاریخی است: دوس پاسوس نویسنده این رمان در دوران مترقی خود، یعنی پیش از جنگ داخلی اسپانیا (زیرا پس از این جنگ مرتجع شد)، آزمایش‌گرترین نویسنده آمریکا بود. در رمان بزرگ او، یو. اس. ای. و منطقه کلمبیا و منهتن ترنسفر، قهرمان داستان فرد معینی نیست، بلکه خود جامعه آمریکاست. نویسنده در توصیف و زنده ساختن صحنه‌ای اجتماعی همان‌قدر تلاش می‌کند که رمان‌نویسان دیگر به پروراندن سیرت قهرمانان خود می‌پردازند. بنابراین باید محیط را زنده و در حال حرکت ترسیم کند. تکه‌هایی از ترانه‌های روز، نطق‌های سیاسی، تیترهای روزنامه‌ها، بیوگرافی اشخاص واقعی و «تاریخی» ــــ که زندگی‌شان با زندگی آدم‌های داستان درآمیخته است‌ــــ لای داستان بُر می‌خورد. دید «دوربینی» و «امپرسیونیستی»، و حتی «فیلم خبری»، همه مواد کار دوس پاسوس را تشکیل می‌دهند. این وارستگی از قیدوبندهای متداول رمان‌نویسی، این خطر کردن، این آمادگی یا دست‌کم این داوطلب شدن برای طبع‌آزمایی در انواع شیوه‌ها، در یک کلام این «مدرنیسم»، درسی است که دوس پاسوس از جویس آموخته است.

تحول نقش و جایگاه نویسندگان در حوزه ادبیات در رویکردهای نظری جامعه‌شناسی ادبیات دغدغه اصلی متفکران چیست؟ در پاسخ به سوال شما به دو رویکرد کلی اشاره می کنم: اولین و رایج‌ترین رویکرد به رابطه ادبیات و جامعه «مطالعه آثار ادبی به‌عنوان اسناد اجتماعی، به‌عنوان تصویر فرضی واقعیت اجتماعی» است. ادبیات به‌عنوان یک سند اجتماعی، می‌تواند برای ارائه خطوط کلی تاریخ اجتماعی ساخته شود. این رویکرد تصویر آینه‌ای، سابقه طولانی و برجسته‌ای دارد. منتقدانی مانند مادام دو استال، دی بونالد، اچ. ای. تین، ریچارد هوگارد و مارکسیست‌های اولیه از این جنبه مستند ادبیات، دفاع کردند و استدلال کردند که از طریق مطالعه دقیق ادبیات هر ملتی می‌توان هویت آن ملت را تشخیص داد. این رویکرد بیان می‌کند که ادبیات بازتاب مستقیم وجوه مختلف ساختار اجتماعی است. مفهوم ادبیات به‌عنوان آینه جامعه، تصویر نسبتاً دقیقی از روندهای فزاینده مانند صنعتی شدن، مارکسیسم، سرمایه‌داری، جهانی شدن و تجاری‌سازی ارائه می‌دهد. همچنین ارزش‌ها، معیارهای رفتار، نگرش نسبت به طبقات کارگری و متوسط و آرزوهای مردم را منعکس می‌کند. دومین رویکرد عمل‌گرایانه به جامعه‌شناسی ادبیات به رابطه‌ی نویسندگان فردی با شرایط اجتماعی- فرهنگی عصری که در آن زندگی می‌کنند و می‌نویسند و شرایط خلق و تولید ادبیات می‌پردازد. این رویکرد بر جهان‌بینی و خلاقیت نویسندگان و نقش دروازه‌بانان در خلق و موفقیت ادبیات تأکید دارد. به‌عنوان مثال، رابرت اسکارپیت، جامعه‌شناسی ادبیات (۱۹۷۰) توضیح می‌دهد که تولید و مصرف ادبی بر شکل و محتوای آثار ادبی تأثیر می‌گذارد. جایگاه اجتماعی و نقش نویسندگان در گذشته بر اساس نظام حمایت و پاداش بود. اما این سیستم حمایتی اکنون با ناشران و توزیع کنندگان جایگزین شده است. رشد خوانندگان طبقه متوسط نیز موقعیت نویسنده را از حالت وابستگی به یک حرفه تغییر داده است.

ادبیات جامعه شناسی و ادبیات مدرن

آخرین سوال این که مهمترین نقص مطالعات انجام شده حول ادبیات معاصر را چه می دانید؟ ادبیات معاصر بیشتر خواننده محور شده و در آن بر شرایط اقتصادی، مادی و محیطی انسان تأکید می‌شود. پیش از این اعتقاد بر این بود که آموزه‌های فلسفی مطالبی را برای ادبیات عرضه می‌کنند، اما در عصر جدید گزارشی از تغییرات ساختار اجتماعی ناشی از صنعت‌گرایی، سرمایه‌داری، کمونیسم و توتالیتاریسم اهمیت یافته اند. بر اساس این رویکرد، ادبیات مادی‌گرایانه‌تر شده و کنش‌های انسان را در زمینه عوامل اقتصادی به‌ویژه در شیوه تولید آشکار می‌کند. همچنین محیط اطراف در ذهن انسان را آزمایش می‌کند. ادبیات اولیه بر اخلاق تأکید داشت و به نیازهای اصلاح جامعه اعتقاد داشت، اما با گسترش اندیشه‌های جدید علمی، با اهمیت دادن به انسان و محیط پیرامونش، شکل ادبیات تغییر کرده است. در نتیجه نظم اجتماعی در مرکز ادبیات مدرن قرار دارد. بنابراین نمی‌توان اهمیت آن را در داوری ادبیات نادیده گرفت. جامعه شناسی و ادبیات حوزه‌های تحقیقاتی کاملاً متمایز هستند. با این‌حال، در ابتدایی‌ترین سطح، در سطح محتوا، آنها دیدگاه‌های مشابهی دارند در جامعه‌شناسی، تحلیل توصیفی و علمی کل ساختار اجتماعی به‌دست می‌آید. ادبیات به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از جامعه، نه تنها جامعه را تحلیل می‌کند، بلکه راه‌هایی را نشان می‌دهد که مردان و زنان جامعه را احساس، و تجربه می‌کنند. بنابراین، رمان را می‌توان به‌عنوان اصلی‌ترین ژانر ادبی جامعه صنعتی تلاشی وفادارانه برای بازآفرینی دنیای اجتماعی رابطه انسان با خانواده، با سیاست و دولت دانست. همچنین نقش‌های مرد در خانواده و سایر نهادها، تضادها و تنش‌های بین گروه‌ها و طبقات اجتماعی را مشخص می‌کند. سوینگ‌وود ضمن تبیین رابطه متقابل بین ادبیات و جامعه، از هاگارد چنین نقل می‌کند: «بدون شاهد ادبی کامل، دانش‌آموزان جامعه نسبت به کامل بودن یک جامعه کور خواهند شد». این دیدگاه هوگارد نشان می‌دهد که ادبیات و جامعه‌شناسی مکمل یکدیگر هستند. جامعه‌شناسی ادبیات از طریق این رابطه مکمل بین ادبیات و جامعه پدیدار شد. منتقدان ادبی و متفکران اجتماعی این رابطه مکمل را در آثار انتقادی خود متمرکز کرده‌اند.

بیشتر بخوانید:

وضعیت جامعه شناسی در ایران ادبیات مستقل، رویای دست نیافتنی؟! سخنان کمتر شنیده شده محقق داماد و پورجوادی در باره زبان فارسی / معنی جدیدی از «مسلمان» بودن

۲۱۶۲۱۶

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *