**** هرج مرج در ایران و جهان

 در سال ۱۴۰۳ به نظر می رسد ما شاهد نوعی تغییر رویکرد در ایران باشیم البته این تغییر رویکرد به معنی تغییر پارادایم فکری نیست، اما همه چیزهم مانند گذشته نیست. با توجه به آنچه در ۴۰ سال گذشته بر ایران گذشت و نتایج آن در حوزه های مختلف اکنون پیش روی ماست به نظر شما راه آینده ایران چیست؟ ایران ایده آل چه ایرانی است؟ جامعه آرمانی که جوامع گوناگون از جمله جامعه ایرانی طرح می کنند صرفاً یک امر داخلی نیست، اگرچه با تاریخ ما هم نسبت دارد توجه داشته باشید که انقلاب ما در دهه های پایانی قرن ۲۰ شکل گرفت، یعنی در واقع انقلاب ما و انقلاب الساوادور آخرین انقلاب های قرن بیستم بودند. می دانید که انقلاب یک مفهوم و پدیده ای است که با دوران مدرنیته متقدم نسبت داشت و ما اکنون در دوران مدرنیته متأخر قرار داریم. به هر رو آرمان گرایی حرکت بر اساس ایدئولوژی و تلاش برای رسیدن به استقلال از استعمار و مبارزه با استعمار و امپریالیسم، رسیدن به استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی و تشکیل جامعه عادلانه است. در تاریخ و فرهنگ ما این آرمان گرایی به صورت تحقق حکومت عدل علوی، حکومت الهی، حکومت مستضعفین و مانند این ها مطرح شد و این مفاهیم بودند که آرمان های ما را شکل می دادند. اما در روزگار ما که با پدیده پایان ایدئولوژی روبه رو هستیم و در دوران پسا ایدئولوژی به معنای ایدئولوژی در معنای لیبرالی آن به سر می بریم، در واقع ایدئولوژی به صورت گذشته وجود ندارد. در روزگار ما جوامع گوناگون آرمان شهر یا جامعه آرمانی ندارند. بزرگترین ایده آل آنان مصرف بیشتر از دستاوردهای جهان تکنولوژی است. لذا در چنین شرایطی ما نمی توانیم از یک ایده آل صحبت کنیم یا اینکه به راحتی نمی توانیم صحبت کنیم، زیرا بخشی از

جامعه بیشتر در مقام نفی و سلب نسبت به این آرمان ها قرار دارد. به هر حال این ویژگی دوران ماست، یعنی توده های وسیع در سراسر جهان نسبت به شرایط خودشان معترض هستند و اصرار و اعتراض می کنند مبنی بر این که چه مناسباتی را نمی خواهند، اما هیچ نوع برنامه جایگرین و هیچ برنامه ایجابی ندارند. جامعه ایران هم از یک چنین وضعیتی که در جهان وجود دارد، چندان جدا نیست. مطالبات جامعه ایرانی در طی ۱۵۰ سال بعد از مشروطه دائم انباشته شده است. این مطالبات انباشته شده، به این دلیل که تا حدود زیادی به آن مطالبات دسترسی پیدا نکرده است. حتی جامعه ما که به یک استقلال سیاسی نسبی هم رسیده است، تحت تأثیر گفتمان و نظام تبلیغاتی و رسانه های غربی قرار گرفته است. حتی این استقلال اکنون برای برخی از مردم به یک امر منفی تبدیل شده است، هر چند مخالفان نمی گویند استقلال به مشکل ما تبدیل شده است، اما با متهم کردن ساختار، روند استقلال طلبانه حاکمیت را یکی از عوامل بروز وضعیت فعلی می دانند بنابراین، اکنون ما در وضعیت آشفته ای قرار داریم به این معنی که مطالبات وجود دارد، اما هیچ گونه ایران ایده آلی هم مطرح نیست یا پیشنهاد نشده است از بخش های مختلف جامعه تا بخواهد جایگزین آن شود. همه اسیر پاره ای ظن و گمان یا به تعبیر یونانی ها اسیر دکسا یعنی تناقض هستند و در این میان نوعی خودآگاهی و نوعی معرفت نسبت به آنچه می خواهیم باشیم، وجود ندارد. لذا این نظام ظن و گمان ها سبب شده است تا در ذهن ایرانی افق روشنی نباشد. دو نیرو جامعه را به سمت مخالف یکدیگر می برند؛ قفل شدگی و امکان بن بست در ایجاد وفاق ملی

 با توجه به شرایطی که شما اشاره کردید ما نباید انتظار تغییر داشته باشیم؟ روزنه ای نیست؟

واقعیت این است که تغییر یک خواست ملی است و حوزه سیاسی نه حق دارد این خواست را نادیده بگیرد و نه می تواند نادیده بگیرد. نادیده گرفتن این خواست تغییر، اخلاقی هم نیست. اما برای اینکه به تغییر دست پیدا کنیم. دو سؤال اساس وجود دارد که متأسفانه بخش عمده ای از جامعه و بخش عظیمی از روشنفکران و فعالان سیاسی، و اجتماعی به آن نمی اندیشند تا پاسخی پیدا کنند. این سؤالات این است که اساساً تغییرات در کدام سو؟ آیا تغییر را در هر جهتی می خواهیم؟ مثلاً اگر قرار باشد تسلیم غرب شویم و تمام مناسباتی که غرب ترسیم می کند،بپذیریم، آیا این تغییرات مثبت خواهند بود؟ لذا باید روشن شود که ما خواهان تغییرات هستیم اما هرگونه تغییری به نفع جامعه نیست، بلکه این تغییر باید در یک جهت پیش رونده باشد. حال در مورد این که تغییرات پیش رونده چیست، به هیچ وجه در جامعه اجماع و وفاقی وجود ندارد. زیرا ما با تنازع و رقابت روایت ها روبه رو هستیم، به همین دلیل است که جامعه قفل شده است.

به عبارت دیگر، جریانات گوناگون به خاطر تعارض نوع بینش درباره تغییر نیروهای یکدیگر را خنثی می کنند. درست مانند خودرویی هستیم که دو موتور دارد یک موتور می خواهد خودرو را  به سمت راست و موتور دیگر می خواهد خودرو را به سمت چپ بکشاند. برای همین این خودرو نمی تواند حرکت کند و درجا متوقف می شود. وضعیت جامعه ما در نگاه فلسفی این گونه است. همه تغییر می خواهند و هیچ کس نیست که مخالف تغییر باشد. اما مساله اصلی این است. که تغییر در کدام جهت؟ یعنی نیروهای اجتماعی جامعه ما، همه نیروهایی که در جامعه قابل شناسایی هستند، با نیروهای خودشان می خواهند جامعه را در دو جهت مختلف سوق دهند. این وضعیت اصلا برای جامعه ما خوب نیست و بیم آن می رود که وفاق ملی هم شکل نگیرد. بنابراین همه تغییر را می پذیرند، اما کمتر بر شرایط امکان تغییر می اندیشند. آیا ساختار خواستار تغییرات نیست؟

در این شرایط امکان تغییر وجود دارد یا نه؟ در پاسخ باید گفت معمولاً نیروهای سیاسی و اجتماعی مسأله را خیلی ساده می کنند. آنان مساله را اراده گرایانه می بینند، یعنی این طور فکر می کنند که مثلاً حکومت نمی خواهد تغییر اتفاق بیفتد یا حکومت جلوی تغییر را گرفته است. در حالی که این طور نیست. مسأله این است که در جامعه، این ساختار سیاسی نیست که نمی خواهد تغییر کند، بلکه اساساً در جامعه تغییر غیر ممکن شده است. درست مانند این است که پدری نتواند برای فرزند خود دوچرخه بخرد، این فرق می کند با این که نمی خواهد این دوچرخه را بخرد. این ها دو مقوله متفاوت است. جریان های سیاسی هم کمتر روی مقدورات و امکانات عملی جامعه برای تغییر و پاسخ  دادن به ملت و پاسخ مثبت و درست به مطالبات جامعه می اندیشند. این یکی از مشکلات مهم ما است. به عبارت دیگر بسیاری از تغییرات ساختاری که برخی انتظار آن را می کشند یا دنبال می کنند، اولاً معلوم نیست تغییرات مثبتی باشد، ثانیاً معلوم نیست که این تغییرات به اراده ساختار متکی باشد. به همین دلیل شرایط ما دشوار و پیچیده است. خودآگاهی ملی و انسجام ملی برای تغییر و جهت تغییر وجود ندارد ساختار سیاسی حداقل می تواند زمینه تغییر را فراهم کند.

این اصلاحات یا تغییرات در کدام جهت است؟ چه کسی این جهت را تعیین می کند؟ گفتیم که در جامعه ما یک نظر و یک دیدگاه درباره چیستی تغییرات و مسیر تغییرات وجود ندارد. کما این که اساسا آنچه برخی از آن با عنوان اصلاحات یاد می کنند، از نظر بخش دیگری از نیروهای اجتماعی جامعه، نیروی مثبت تغییر قلمداد نمی شود، بلکه نوعی تغییر و نیروی تغییر منفی است. نمی توان گفت که ساختار سیاسی توانایی آن را ندارد. تغییرات به این صورت نیست که دکمه خاموش و روشن داشته باشد که با زدن یک کلید بتوانیم زیل حرکت قطار جامعه را به سهولت تغییر بدهیم. ما برای تغییرات اولا نیازمند خودآگاهی ملی و ثانیاً نیازمند یک انسجام ملی هستیم. این خودآگاهی ملی و این انسجام ملی وجود ندارد.

در ایجاد این انسجام و خودآگاهی مسئولیت متوجه کدام گروه است؟ آیا نظام حکمرانی مسئول است یا روشنفکران یا جامعه؟ در این میان با تاریخ انباشته شده هم مواجه هستیم. با این تاریخ چه باید کرد؟

این که ما با تاریخ انباشته شده مطالبات روبه رو هستیم سخن درستی است. لذا نباید مشکلات را صرفاً مشکلات سیاسی بدانیم یعنی فکر کنیم فقط حاکمیت است که نمی گذارد مطالبات مردم تحقق یاید ما یک مشکلات انباشته شده تاریخی داریم، شما از مشکلات انباشته شده تاریخ صحبت می کنید، قاعدتا نباید صرفاً به این ۴۰ سال اخیر توجه داشته باشید. به عبارت دیگر توسعه نیافتگی مشکل دیرینه تاریخی است: ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال است که با مشکل تاریخی توسعه نیافتگی مواجه هستیم و نباید این را صرفاً به مشکلی مربوط به جمهوری اسلامی ربط بدهیم. وقتی مطالبات انباشته شده را به صورت تاریخی می بینید، قاعدتاً نباید فقط به تاریخ ۴۰ ساله بعد از انقلاب توجه داشته باشید. ما با مطالبات زمان مشروطه و حتی با مطالبات قبل از مشروطه هم مواجه هستیم؛ زمانی که با جامعه مدرن برخورد کردیم، با مطالبات دیگری روبه رو شدیم. در اوایل مدرن شدن ایران، روشنفکران ما کمتر توسعه محور بودند و بیشتر به بخش سیاسی توجه داشتند. ما دیر فهمیدیم که باید به وجوه دیگر جامعه هم توجه داشته باشیم. البته ماهی را هر زمان از آب بگیرید تازه است. همین الان هم اگر بتوانیم تغییر الگو بدهیم و به جای تکروی آزادی های مدنی و دموکراسی و امثال آن که شرایط تحقق آن در جامعه خاورمیانه ای مانند ایران وجود ندارد توسعه محور بیندیشیم تا زمینه های توسعه سیاسی هم پیدا بشود، این بسیار مؤثر خواهد بود. نیازمند خلق گفتمان جدید برای دیدن همدیگر هستیم

اما یک مشکل تاریخی هم داریم باید ببینیم وظیفه هر کدام از بخش ها و نیروها در جامعه و در مسیر حرکت جامعه کدام است. امروز توده ها مشکل زندگی دارند. البته نظام تبلیغاتی غرب در تلاش است تا شکاف اجتماعی جامعه ما را بیشتر کند و متأسفانه روشنفکران و نخبگان و فعالان سیاسی اجتماعی ما هم به این شکاف دامن می زنند. نخبگان وظیفه دارند به یک ایده ملی شکل بدهند و همه نیروهای اجتماعی را در کنار همدیگر قرار بدهند. نه اینکه فقط به بخشی از نیازهای فکری جامعه پاسخ بدهند. نخبگان گفتمان انقلاب هم فقط با بخشی از جامعه ارتباط دارند و بخش دیگر را نادیده می گیرند، نقادان حاکمیت و روشنفکران هم بخشی از جامعه را که معترض هستند می بینند و بخش دیگر که نیروهای انقلابی و سنتی را نمی بینند، در حالی که ما باید به دنبال خلق گفتمان جدید باشیم؛ یعنی گفتمانی که بتواند ایده های فراگیر را در نظر بگیرد در حاکمیت و طرفداران آن و در روشنفکران و نیروهای اجتماعی نوعی احساسات گرایی وجود دارد که در این احساسات گرایی هر دو طرف به تهیج و بسیج احساسات می پردازند به جای اینکه به تحریک احساسات بپردازیم باید به تجرک اجتماعی فکر کنیم جامعه چگونه. قدرت پیدا میکند؟ کسب قدرت جامعه کاری است که نخبگان جامعه هر دو طرف به آن بی توجه اند.

من فکر میکنم ما نیازمند یک گفتمان ملی هستیم.خلق گفتمان جدید خارج از گفتمان مرسوم موجود و خارج از گفتمان روشنفکران. ساختار سیاسی باید نگاه خود را تغییر دهد زیرا در غیر این صورت به دلیل مشکلات جامعه با مسائل عدیده ای مواجه خواهد بود. این مسائل و بحران ها ممکن است همه دستاوردهای انقلاب و دستاوردهای جبهه مقاومت را از دست داده و خون شهدا پایمال می شود. در سوی دیگر اگر روشنفکران و نخبگان نوع نگاه خود را تغییر ندهند و مسائل امنیت ملی و ژئوپولیتیک کشور را درک نکنند در زمین دشمنان مردم و کشور بازی خواهند کرد و همه نیروهای شان را در جهت تخریب به کار خواهند گرفت که به نفع کشور و مردم محروم و مظلوم جامعه ما نیست.  آیا در این شرایط می توان با آمریکا مذاکره کرد؟

بنابراین روشنفکران ما به یک همپوشانی نظری برای ایران ایده آل نرسیدند و نمی دانند چه جامعه و با چه خصوصیاتی می خواهند.   بله واقعیت این است که روشنفکران ما در واقع یک ایده آل و وجه ایجابی ندارند. بیشتر می گویند که چه چیزی را نمی خواهند؛ مانند همین جملات که ما می خواهیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. روشنفکران بیشتر احساسات عواطف را بیان می کنند و از آرزوها سخن می گویند، هیچ کدام بیان نمی کنند که چگونه و از چه طریق می خواهند به آن برسند. راه هایی که پیشنهاد می دهند یک نمونه تاریخی ندارد. اعلام می کنند ما با آمریکایی ها مذاکره کنیم، اما دقت نمی کنند که آمریکاییها ننشستند با ما مذاکره کنند. امروز چنین نیست که ما نمی خواهیم مذاکره کنیم، مسئله این است که اصلا طرف مقابل ما را به رسمیت نشناخته است. قبول مذاکره کنیم با چه کسی؟ می گویند اگر مذاکره کنیم تحریم ها لغو می شود. مگر آمریکا ۶۰ سال است که تحریم کوبا را برداشته است؟ آیا تحریم های ونزوئلا را لغو کرده است؟ تحریم ها را کنگره آمریکا اعمال کرده و رئیس جمهوری هم حق ندارد مصوبات کنگره را لغو کند. روشنگران ما گاهی اوقات اطلاعات غلطی را به جامعه تزریق می کنند از سوی دیگر حاکمیت باید بخش نادیده انگاشته شده جامعه را ببیند، باید با شیوه های نرم برخورد کند. باید اشتباهاتش را بپذیرد. چندین دهه بخش نوگرای جامعه را ندیده و نقی و انکار کرده است و حالا این بخش طغیان کرده و به سیاست واکنشی می پردازد. ما با شرایط بسیار پیچیده تاریخی مواجه هستیم و اگر نتوانیم روی عقلانیت دست بگذاریم و همچنان با احساسات جلو برویم، ممکن است سرنوشت کشور خوب نباشد. روی آوری روشنفکران به سوی غرب عامل نبود همپوشانی چیست؟

روشنفکران ما به جانب غرب روی آوردند. تجربه اوکراین نشان داد راه هایی که به غرب منتهی شود، جز بیراهه نیست. مادر جامعه ظرفیت های بزرگی داریم. به لحاظ هویت تاریخی یک ملت طبیعی با هویت تاریخی و خرد ایرانی هستیم. از طریق همین فرهنگ و میرات بزرگی که داریم به یک استقلال سیاسی نسبی رسیدیم و قدرت دفاعی نسبی پیدا کردیم. این ها سرمایه های ما هستند. اما این دو قطبی بودن جامعه و شکاف اجتماعی که میان دو قطب جامعه ما هست، یعنی بخش نوگرای جامعه و روشنفکرانی که در این طیف قرار دارند با نیروهای سنتی، ما را در موضع ضعف قرار داده است. ما نیازمند ایده هایی هستیم تا بشود همه ایرانیان را در آن جایی داد و من فکر می کنم امروز خود ایران مهم ترین مسأله است. حالا باید ببینیم چگونه می توانیم تمام نیروها را حول تمامیت ارضی ایران حفیظ کنیم.

216216"/>

عبدالکریمی: آمریکا هنوز ایران را به رسمیت نشناخته / امروز خود ایران مسئله است؛ احتمال شکست وفاق / خلق گفتمان جدید به منظور آشتی ملی

ما نیازمند یک گفتمان ملی هستیم.خلق گفتمان جدید خارج از گفتمان مرسوم موجود و خارج از گفتمان روشنفکران. ساختار سیاسی باید نگاه خود را تغییر دهد زیرا در غیر این صورت به دلیل مشکلات جامعه با مسائل عدیده ای مواجه خواهد بود. این مسائل و بحران ها ممکن است همه دستاوردهای انقلاب و دستاوردهای جبهه مقاومت را از دست داده و خون شهدا پایمال می شود…اعلام می کنند ما با آمریکایی ها مذاکره کنیم، اما دقت نمی کنند که آمریکاییها ننشستند با ما مذاکره کنند. امروز چنین نیست که ما نمی خواهیم مذاکره کنیم، مسئله این است که اصلا طرف مقابل ما را به رسمیت نشناخته است. قبول مذاکره کنیم با چه کسی؟

عبدالکریمی: آمریکا هنوز ایران را به رسمیت نشناخته / امروز خود ایران مسئله است؛ احتمال شکست وفاق / خلق گفتمان جدید به منظور آشتی ملی

گروه اندیشه: دکتر بیژن عبدالکریمی، در گفت گوی  ایران سال با او، که توسط الهه یوسفی انجام شده، سه موضوع اساسی را مطرح کرده است؛ وضعیت کنونی ایران، راه حل پیشنهادی و مسئولیت حاکمیت، روشنفکران و نخبگان کشور. عبدالکریمی در حوزه تحلیل وضعیت کنونی، به انباشتگی مطالبات تاریخی، آشفتگی و فقدان افق روشن، خواست تغییر بدون مشخص بودن جهت آن، حرکت نیروهای اجتماعی عمده در دو جهت مخالف، عدم توجه ساختار سیاسی و نخبگان به مقدورات و امکانات عملی، و دو قطبی شکاف میان بخش نوگرا و سنتی می پردازد. او در بخش راه حل پیشنهادی موضوعاتی چون نیاز به خودآگاهی و انسجام ملی برای ایجاد تغییرات مثبت، حرکت ساختار سیاسی به تغییر بینش، و درک جامعه و خواست های آن، عدم بازی روشنفکران در زمین دشمن، عدم دیدگاه نظری میان روشنفکران در باره ایران ایده آل، عدم توجه روشنفکران به توسعه محوری و تاکیدشان بر آزادی های مدنی و دموکراسی، و توجه به خرد ایران و هویت تاریخی آن را بحث می کند. عبدالکریمی در بخش سوم در حوزه مسئولیت ها، به مسئولیت نخبگان جامعه برای ایجاد گفتمان ملی فراگیر و همگرایی نیروهای اجتماعی، مسئولیت ساختار سیاسی در فراهم کردن زمینه تغییر و پذیرش اشتباهات، دوری از احساسات گرایی در همه گروه ها و جامعه تکیه به عقلانیت می پردازد. عبدالکریمی بر این باور است که ایران برای عبور از وضعیت کنونی، نیازمند یک گفتمان ملی فراگیر، خودآگاهی ملی و انسجام ملی است. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:

****

هرج مرج در ایران و جهان

 در سال ۱۴۰۳ به نظر می رسد ما شاهد نوعی تغییر رویکرد در ایران باشیم البته این تغییر رویکرد به معنی تغییر پارادایم فکری نیست، اما همه چیزهم مانند گذشته نیست. با توجه به آنچه در ۴۰ سال گذشته بر ایران گذشت و نتایج آن در حوزه های مختلف اکنون پیش روی ماست به نظر شما راه آینده ایران چیست؟ ایران ایده آل چه ایرانی است؟ جامعه آرمانی که جوامع گوناگون از جمله جامعه ایرانی طرح می کنند صرفاً یک امر داخلی نیست، اگرچه با تاریخ ما هم نسبت دارد توجه داشته باشید که انقلاب ما در دهه های پایانی قرن ۲۰ شکل گرفت، یعنی در واقع انقلاب ما و انقلاب الساوادور آخرین انقلاب های قرن بیستم بودند. می دانید که انقلاب یک مفهوم و پدیده ای است که با دوران مدرنیته متقدم نسبت داشت و ما اکنون در دوران مدرنیته متأخر قرار داریم. به هر رو آرمان گرایی حرکت بر اساس ایدئولوژی و تلاش برای رسیدن به استقلال از استعمار و مبارزه با استعمار و امپریالیسم، رسیدن به استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی و تشکیل جامعه عادلانه است. در تاریخ و فرهنگ ما این آرمان گرایی به صورت تحقق حکومت عدل علوی، حکومت الهی، حکومت مستضعفین و مانند این ها مطرح شد و این مفاهیم بودند که آرمان های ما را شکل می دادند. اما در روزگار ما که با پدیده پایان ایدئولوژی روبه رو هستیم و در دوران پسا ایدئولوژی به معنای ایدئولوژی در معنای لیبرالی آن به سر می بریم، در واقع ایدئولوژی به صورت گذشته وجود ندارد. در روزگار ما جوامع گوناگون آرمان شهر یا جامعه آرمانی ندارند. بزرگترین ایده آل آنان مصرف بیشتر از دستاوردهای جهان تکنولوژی است. لذا در چنین شرایطی ما نمی توانیم از یک ایده آل صحبت کنیم یا اینکه به راحتی نمی توانیم صحبت کنیم، زیرا بخشی از

جامعه بیشتر در مقام نفی و سلب نسبت به این آرمان ها قرار دارد. به هر حال این ویژگی دوران ماست، یعنی توده های وسیع در سراسر جهان نسبت به شرایط خودشان معترض هستند و اصرار و اعتراض می کنند مبنی بر این که چه مناسباتی را نمی خواهند، اما هیچ نوع برنامه جایگرین و هیچ برنامه ایجابی ندارند. جامعه ایران هم از یک چنین وضعیتی که در جهان وجود دارد، چندان جدا نیست. مطالبات جامعه ایرانی در طی ۱۵۰ سال بعد از مشروطه دائم انباشته شده است. این مطالبات انباشته شده، به این دلیل که تا حدود زیادی به آن مطالبات دسترسی پیدا نکرده است. حتی جامعه ما که به یک استقلال سیاسی نسبی هم رسیده است، تحت تأثیر گفتمان و نظام تبلیغاتی و رسانه های غربی قرار گرفته است. حتی این استقلال اکنون برای برخی از مردم به یک امر منفی تبدیل شده است، هر چند مخالفان نمی گویند استقلال به مشکل ما تبدیل شده است، اما با متهم کردن ساختار، روند استقلال طلبانه حاکمیت را یکی از عوامل بروز وضعیت فعلی می دانند بنابراین، اکنون ما در وضعیت آشفته ای قرار داریم به این معنی که مطالبات وجود دارد، اما هیچ گونه ایران ایده آلی هم مطرح نیست یا پیشنهاد نشده است از بخش های مختلف جامعه تا بخواهد جایگزین آن شود. همه اسیر پاره ای ظن و گمان یا به تعبیر یونانی ها اسیر دکسا یعنی تناقض هستند و در این میان نوعی خودآگاهی و نوعی معرفت نسبت به آنچه می خواهیم باشیم، وجود ندارد. لذا این نظام ظن و گمان ها سبب شده است تا در ذهن ایرانی افق روشنی نباشد.

دو نیرو جامعه را به سمت مخالف یکدیگر می برند؛ قفل شدگی و امکان بن بست در ایجاد وفاق ملی

 با توجه به شرایطی که شما اشاره کردید ما نباید انتظار تغییر داشته باشیم؟ روزنه ای نیست؟

واقعیت این است که تغییر یک خواست ملی است و حوزه سیاسی نه حق دارد این خواست را نادیده بگیرد و نه می تواند نادیده بگیرد. نادیده گرفتن این خواست تغییر، اخلاقی هم نیست. اما برای اینکه به تغییر دست پیدا کنیم. دو سؤال اساس وجود دارد که متأسفانه بخش عمده ای از جامعه و بخش عظیمی از روشنفکران و فعالان سیاسی، و اجتماعی به آن نمی اندیشند تا پاسخی پیدا کنند. این سؤالات این است که اساساً تغییرات در کدام سو؟ آیا تغییر را در هر جهتی می خواهیم؟ مثلاً اگر قرار باشد تسلیم غرب شویم و تمام مناسباتی که غرب ترسیم می کند،بپذیریم، آیا این تغییرات مثبت خواهند بود؟ لذا باید روشن شود که ما خواهان تغییرات هستیم اما هرگونه تغییری به نفع جامعه نیست، بلکه این تغییر باید در یک جهت پیش رونده باشد. حال در مورد این که تغییرات پیش رونده چیست، به هیچ وجه در جامعه اجماع و وفاقی وجود ندارد. زیرا ما با تنازع و رقابت روایت ها روبه رو هستیم، به همین دلیل است که جامعه قفل شده است.

به عبارت دیگر، جریانات گوناگون به خاطر تعارض نوع بینش درباره تغییر نیروهای یکدیگر را خنثی می کنند. درست مانند خودرویی هستیم که دو موتور دارد یک موتور می خواهد خودرو را  به سمت راست و موتور دیگر می خواهد خودرو را به سمت چپ بکشاند. برای همین این خودرو نمی تواند حرکت کند و درجا متوقف می شود. وضعیت جامعه ما در نگاه فلسفی این گونه است. همه تغییر می خواهند و هیچ کس نیست که مخالف تغییر باشد. اما مساله اصلی این است. که تغییر در کدام جهت؟ یعنی نیروهای اجتماعی جامعه ما، همه نیروهایی که در جامعه قابل شناسایی هستند، با نیروهای خودشان می خواهند جامعه را در دو جهت مختلف سوق دهند. این وضعیت اصلا برای جامعه ما خوب نیست و بیم آن می رود که وفاق ملی هم شکل نگیرد. بنابراین همه تغییر را می پذیرند، اما کمتر بر شرایط امکان تغییر می اندیشند.

آیا ساختار خواستار تغییرات نیست؟

در این شرایط امکان تغییر وجود دارد یا نه؟ در پاسخ باید گفت معمولاً نیروهای سیاسی و اجتماعی مسأله را خیلی ساده می کنند. آنان مساله را اراده گرایانه می بینند، یعنی این طور فکر می کنند که مثلاً حکومت نمی خواهد تغییر اتفاق بیفتد یا حکومت جلوی تغییر را گرفته است. در حالی که این طور نیست. مسأله این است که در جامعه، این ساختار سیاسی نیست که نمی خواهد تغییر کند، بلکه اساساً در جامعه تغییر غیر ممکن شده است. درست مانند این است که پدری نتواند برای فرزند خود دوچرخه بخرد، این فرق می کند با این که نمی خواهد این دوچرخه را بخرد. این ها دو مقوله متفاوت است. جریان های سیاسی هم کمتر روی مقدورات و امکانات عملی جامعه برای تغییر و پاسخ  دادن به ملت و پاسخ مثبت و درست به مطالبات جامعه می اندیشند. این یکی از مشکلات مهم ما است. به عبارت دیگر بسیاری از تغییرات ساختاری که برخی انتظار آن را می کشند یا دنبال می کنند، اولاً معلوم نیست تغییرات مثبتی باشد، ثانیاً معلوم نیست که این تغییرات به اراده ساختار متکی باشد. به همین دلیل شرایط ما دشوار و پیچیده است.

خودآگاهی ملی و انسجام ملی برای تغییر و جهت تغییر وجود ندارد ساختار سیاسی حداقل می تواند زمینه تغییر را فراهم کند.

این اصلاحات یا تغییرات در کدام جهت است؟ چه کسی این جهت را تعیین می کند؟ گفتیم که در جامعه ما یک نظر و یک دیدگاه درباره چیستی تغییرات و مسیر تغییرات وجود ندارد. کما این که اساسا آنچه برخی از آن با عنوان اصلاحات یاد می کنند، از نظر بخش دیگری از نیروهای اجتماعی جامعه، نیروی مثبت تغییر قلمداد نمی شود، بلکه نوعی تغییر و نیروی تغییر منفی است. نمی توان گفت که ساختار سیاسی توانایی آن را ندارد. تغییرات به این صورت نیست که دکمه خاموش و روشن داشته باشد که با زدن یک کلید بتوانیم زیل حرکت قطار جامعه را به سهولت تغییر بدهیم. ما برای تغییرات اولا نیازمند خودآگاهی ملی و ثانیاً نیازمند یک انسجام ملی هستیم. این خودآگاهی ملی و این انسجام ملی وجود ندارد.

در ایجاد این انسجام و خودآگاهی مسئولیت متوجه کدام گروه است؟ آیا نظام حکمرانی مسئول است یا روشنفکران یا جامعه؟ در این میان با تاریخ انباشته شده هم مواجه هستیم. با این تاریخ چه باید کرد؟

این که ما با تاریخ انباشته شده مطالبات روبه رو هستیم سخن درستی است. لذا نباید مشکلات را صرفاً مشکلات سیاسی بدانیم یعنی فکر کنیم فقط حاکمیت است که نمی گذارد مطالبات مردم تحقق یاید ما یک مشکلات انباشته شده تاریخی داریم، شما از مشکلات انباشته شده تاریخ صحبت می کنید، قاعدتا نباید صرفاً به این ۴۰ سال اخیر توجه داشته باشید. به عبارت دیگر توسعه نیافتگی مشکل دیرینه تاریخی است: ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال است که با مشکل تاریخی توسعه نیافتگی مواجه هستیم و نباید این را صرفاً به مشکلی مربوط به جمهوری اسلامی ربط بدهیم. وقتی مطالبات انباشته شده را به صورت تاریخی می بینید، قاعدتاً نباید فقط به تاریخ ۴۰ ساله بعد از انقلاب توجه داشته باشید. ما با مطالبات زمان مشروطه و حتی با مطالبات قبل از مشروطه هم مواجه هستیم؛ زمانی که با جامعه مدرن برخورد کردیم، با مطالبات دیگری روبه رو شدیم. در اوایل مدرن شدن ایران، روشنفکران ما کمتر توسعه محور بودند و بیشتر به بخش سیاسی توجه داشتند. ما دیر فهمیدیم که باید به وجوه دیگر جامعه هم توجه داشته باشیم. البته ماهی را هر زمان از آب بگیرید تازه است. همین الان هم اگر بتوانیم تغییر الگو بدهیم و به جای تکروی آزادی های مدنی و دموکراسی و امثال آن که شرایط تحقق آن در جامعه خاورمیانه ای مانند ایران وجود ندارد توسعه محور بیندیشیم تا زمینه های توسعه سیاسی هم پیدا بشود، این بسیار مؤثر خواهد بود.

نیازمند خلق گفتمان جدید برای دیدن همدیگر هستیم

اما یک مشکل تاریخی هم داریم باید ببینیم وظیفه هر کدام از بخش ها و نیروها در جامعه و در مسیر حرکت جامعه کدام است. امروز توده ها مشکل زندگی دارند. البته نظام تبلیغاتی غرب در تلاش است تا شکاف اجتماعی جامعه ما را بیشتر کند و متأسفانه روشنفکران و نخبگان و فعالان سیاسی اجتماعی ما هم به این شکاف دامن می زنند. نخبگان وظیفه دارند به یک ایده ملی شکل بدهند و همه نیروهای اجتماعی را در کنار همدیگر قرار بدهند. نه اینکه فقط به بخشی از نیازهای فکری جامعه پاسخ بدهند. نخبگان گفتمان انقلاب هم فقط با بخشی از جامعه ارتباط دارند و بخش دیگر را نادیده می گیرند، نقادان حاکمیت و روشنفکران هم بخشی از جامعه را که معترض هستند می بینند و بخش دیگر که نیروهای انقلابی و سنتی را نمی بینند، در حالی که ما باید به دنبال خلق گفتمان جدید باشیم؛ یعنی گفتمانی که بتواند ایده های فراگیر را در نظر بگیرد در حاکمیت و طرفداران آن و در روشنفکران و نیروهای اجتماعی نوعی احساسات گرایی وجود دارد که در این احساسات گرایی هر دو طرف به تهیج و بسیج احساسات می پردازند به جای اینکه به تحریک احساسات بپردازیم باید به تجرک اجتماعی فکر کنیم جامعه چگونه. قدرت پیدا میکند؟ کسب قدرت جامعه کاری است که نخبگان جامعه هر دو طرف به آن بی توجه اند.

من فکر میکنم ما نیازمند یک گفتمان ملی هستیم.خلق گفتمان جدید خارج از گفتمان مرسوم موجود و خارج از گفتمان روشنفکران. ساختار سیاسی باید نگاه خود را تغییر دهد زیرا در غیر این صورت به دلیل مشکلات جامعه با مسائل عدیده ای مواجه خواهد بود. این مسائل و بحران ها ممکن است همه دستاوردهای انقلاب و دستاوردهای جبهه مقاومت را از دست داده و خون شهدا پایمال می شود. در سوی دیگر اگر روشنفکران و نخبگان نوع نگاه خود را تغییر ندهند و مسائل امنیت ملی و ژئوپولیتیک کشور را درک نکنند در زمین دشمنان مردم و کشور بازی خواهند کرد و همه نیروهای شان را در جهت تخریب به کار خواهند گرفت که به نفع کشور و مردم محروم و مظلوم جامعه ما نیست. 

آیا در این شرایط می توان با آمریکا مذاکره کرد؟

بنابراین روشنفکران ما به یک همپوشانی نظری برای ایران ایده آل نرسیدند و نمی دانند چه جامعه و با چه خصوصیاتی می خواهند.   بله واقعیت این است که روشنفکران ما در واقع یک ایده آل و وجه ایجابی ندارند. بیشتر می گویند که چه چیزی را نمی خواهند؛ مانند همین جملات که ما می خواهیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. روشنفکران بیشتر احساسات عواطف را بیان می کنند و از آرزوها سخن می گویند، هیچ کدام بیان نمی کنند که چگونه و از چه طریق می خواهند به آن برسند. راه هایی که پیشنهاد می دهند یک نمونه تاریخی ندارد. اعلام می کنند ما با آمریکایی ها مذاکره کنیم، اما دقت نمی کنند که آمریکاییها ننشستند با ما مذاکره کنند. امروز چنین نیست که ما نمی خواهیم مذاکره کنیم، مسئله این است که اصلا طرف مقابل ما را به رسمیت نشناخته است. قبول مذاکره کنیم با چه کسی؟ می گویند اگر مذاکره کنیم تحریم ها لغو می شود. مگر آمریکا ۶۰ سال است که تحریم کوبا را برداشته است؟ آیا تحریم های ونزوئلا را لغو کرده است؟ تحریم ها را کنگره آمریکا اعمال کرده و رئیس جمهوری هم حق ندارد مصوبات کنگره را لغو کند. روشنگران ما گاهی اوقات اطلاعات غلطی را به جامعه تزریق می کنند از سوی دیگر حاکمیت باید بخش نادیده انگاشته شده جامعه را ببیند، باید با شیوه های نرم برخورد کند. باید اشتباهاتش را بپذیرد. چندین دهه بخش نوگرای جامعه را ندیده و نقی و انکار کرده است و حالا این بخش طغیان کرده و به سیاست واکنشی می پردازد. ما با شرایط بسیار پیچیده تاریخی مواجه هستیم و اگر نتوانیم روی عقلانیت دست بگذاریم و همچنان با احساسات جلو برویم، ممکن است سرنوشت کشور خوب نباشد.

روی آوری روشنفکران به سوی غرب
عامل نبود همپوشانی چیست؟

روشنفکران ما به جانب غرب روی آوردند. تجربه اوکراین نشان داد راه هایی که به غرب منتهی شود، جز بیراهه نیست. مادر جامعه ظرفیت های بزرگی داریم. به لحاظ هویت تاریخی یک ملت طبیعی با هویت تاریخی و خرد ایرانی هستیم. از طریق همین فرهنگ و میرات بزرگی که داریم به یک استقلال سیاسی نسبی رسیدیم و قدرت دفاعی نسبی پیدا کردیم. این ها سرمایه های ما هستند. اما این دو قطبی بودن جامعه و شکاف اجتماعی که میان دو قطب جامعه ما هست، یعنی بخش نوگرای جامعه و روشنفکرانی که در این طیف قرار دارند با نیروهای سنتی، ما را در موضع ضعف قرار داده است. ما نیازمند ایده هایی هستیم تا بشود همه ایرانیان را در آن جایی داد و من فکر می کنم امروز خود ایران مهم ترین مسأله است. حالا باید ببینیم چگونه می توانیم تمام نیروها را حول تمامیت ارضی ایران حفیظ کنیم.

216216

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *