شهر جایی است که عاشورا درست نمیکند و کسی را در بنبست قرار نمیدهد که یا باید بمانی و به هر تنگی و ننگی تن بدهی، یا باید بگذاری و بروی. در شهر کسی حق ندارد به کسی بگوید «اگر نمیپسندی، بگذار و برو». در شهر همه میمانند و تعامل میکنند و نقد میکنند و «دیگری» را بهرسمیت میشناسند و هیچکس خواهان حذف دیگری نیست. هرجا حذف دیگری قاعده شد، آنجا شهر نیست. و تنها در روستاست که «دیگری» وجود ندارد.
خیلی خوشحالم که بحثهای جدی درباره اصفهان درگرفته است و اگر حاصل دو نوشته اخیر من (در پیوندهای پایین) همین بحثها باشد من راضیام و اگر ادامه یابد و به یک آسیبشناسی جدی درباره فرهنگ فکری و الگوهای رفتاری مردم اصفهان بینجامد، من به آرزوی خود رسیدهام. این روزها خیلیها نوشتند. برخی با نامی زیبا، زشتنامه پراکندند و برخی احساس خودشان را منصفانه بیان کردند. و البته از همه سپاسگزارم که به این بحث دامن زدند.
صبر میکنم تا این ایام عزیز بگذرد و در این لحظات شریف، حواسمان جمعِ خلوت خویش باشد؛ آنگاه آخر هفته نظرم را درباره نقدهای مصلحانه و منصفانه برخی بزرگواران و تندیها و فرصتجوییها و بیاخلاقیهای برخی دِگرواران خواهم گفت.
امروز تاسوعا است و در سال ۶۱ قمری، حدود چهار ماه قبل از این تاریخ، در آنجا، که نامش مدینة النبی بود، یعنی «شهر پیامبر»، حاکم مدینه، حسین (ع) را به اَرگ فرمانداری دعوت کرد تا فرمان یزید را جاری کند: یا از حسین (ع) بیعت بگیرد یا همانجا در ارگ، او را گردن بزند. و حسین با زیرکی، آن شب توانست حاکم را راضی کند که اجازه دهد از ارگ خارج شود و فردا در مسجد همراه با بقیه مردم بیعت کند؛ و آنگاه شبانه از مدینه، شهری که ستاره شهرها بود، بیرون زد و گریخت. ولی مدینه شهر نبود، مدینه روستا بود. تنها در روستاست که حاکم میتواند بزرگی را به ارگ دعوت کند و همان شبانه گردن بزند؛ و تنها در روستاست که بزرگی برای حفظ جان خویش باید خانوادهاش را بگذارد و بگریزد.
کوفه نیز شهر نبود، گرچه بزرگ بود و قدرتمند بود. شهر جایی است که عاشورا درست نمیکند و کسی را در بنبست قرار نمیدهد که یا باید بمانی و به هر تنگی و ننگی تن بدهی، یا باید بگذاری و بروی. در شهر کسی حق ندارد به کسی بگوید «اگر نمیپسندی، بگذار و برو». در شهر همه میمانند و تعامل میکنند و نقد میکنند و «دیگری» را بهرسمیت میشناسند و هیچکس خواهان حذف دیگری نیست. هرجا حذف دیگری قاعده شد، آنجا شهر نیست. و تنها در روستاست که «دیگری» وجود ندارد.
شهر بودن به تعداد جمعیت و اندازه بزرگراه ها و پارکها و تعداد فروشگاه های زنجیرهایاش نیست. و شهری بودن نوعی ادب است، نوعی فرهنگ است، نوعی تفکر است و نوعی پرنسیب رفتاری است. شهر جایی است که قلم و جوهرش، جای رگ گردن و خونش را میگیرد؛ و نقد عقلانی جای عربده و گرانجانی مینشیند.
ان شاءالله آخر همین هفته نوشته خودم را درباره یادداشت «روستای نصفجهان» و پیامدهای آن منتشر میکنم؛ اما تا آن زمان برخی نقدهای منصفانه (موافق و مخالف) را، که در آنها از اتهام زنیها و قضاوتها و انگیزه خوانیها و واژگان سخیف و عقده گشایانه خبری نیست، منتشر خواهم کرد.
بیشتر بخوانید:
توهین نکنید، پوزش می خواهم؛ امیدم نسل زد اصفهان شهر است یا روستا؟ آقای پزشکیان از قدم اول شفاف باشید حل مشکلات کشور با پاسخ به این سوال ها؛ نظریه ایران امروز این سیل چند دهه قبل از آسمان سیاست باریدن گرفت همان را بگویید که ما خوشمان بیاید
216216