او افزود: «امیرالمومنین در نامه ای که به مالک داد، به او تاکید می کند که تو حیوان درنده نیستی، مردم انسان هستند، یا با تو برادر هستند، یا با تو برابرند. این توصیه بزرگ به مالک آیا امروز آویزه گوش مااست. گاه ما فکر می کنیم چون مسلمان و شیعه هستیم بر دیگران برتری داشته، قوم برتریم، و برای دیگران اساسا حق حیات قائل نیستیم. این نگاه با قرآن، سیره پیامبر و اهل بیت، تطبیق نمی کند. برخی به روایاتی که حتما جعلی است استناد می کنند، به گونه ای که ما قوم برگزیده بوده و حق داریم با دیگران هر رفتاری که می خواهیم، اعمال کنیم.»

انحطاط در مدینه پیامبر ؛ استبداد از کجا آغاز می شود؟

ظریفیان در ادامه با طرح این سوال که « چه شد مدینه، این جامعه به طور نسبی طراز اخلاقی، در مدت 30 سال در همه ابعاد منحط شد؟» گفت: « وقتی می گویم جامعه، منظورم تک تک آدم ها نیستند، بلکه منظورم نظام اجتماعی و انسان هایی است که در آن زندگی می کنند چه شد که در این جامعه ارزش ها آن هم با ابزار دین تهی شد؟ چه شد که آن جامعه پویا، به یک جامعه تکفیرکننده، فرافکن، نقدناپذیر، خودحق پندار، خودخداپندار، هیاهوگر، غارتگر، فریبکار، دروغگو، سرکوبگر، محرومیت ساز، خوارساز، مصیبت ساز، سلطه گر و پیمان شکن تبدیل شد. آن هم به نام دین.»

او سپس از امیرالمومنین علی (ع) ، نهایت استبداد شناسی در نهچ البلاغه، نام می برد و می گوید: « ایشان استبداد را رها نکرده و از زوایای مختلف وارد بحث استبداد شده است، به این معنا که ریشه این است، اگر استبداد، و خودخواهی و خودخداپنداری آمد، جامعه به تدریج ارزش هایش را از دست می دهد. ریشه انحطاط اخلاقی، استبداد است. به همین دلیل امیرالمومنین گفت من استبد برأیه فقد هلک اگر استبداد به وجود بیاید، قطعا هلاک می شوید.امیرالمومنین استبداد را تنها از بعد سیاسی آن نمی بیند. بلکه از نظر او، استبداد ابعاد روانشناسی، و بعد اعتقادی هم دارد.»

این استاد دانشگاه سپس به معرفی کتبی پرداخت که امکان مطالعه در حوزه روانشناسی استبداد را فراهم می کند:«کتاب آقای دلشاد به نام ریشه های خودکامگی در نهچ البلاغه ، کتاب روانشناسی لئواشتراوس ، کتاب روانشناسی استبدادو خودکامگی مانس اشپربر همگی کتب بسیار خوبی برای ریشه یابی استبداد هستند به این معنا که استبداد قبل از آن که یک امر سیاسی باشد، یک امر روانشناختی است. آدمی که در خودش احساس حقارت می کند، می خواهد این حقارت را به گونه ای جبران بکند، تا دیگران بفهمند او نیز قدرت دارد. از این جا استبداد شروع می شود. به تدریج فربه می شود، و البته جامعه و انسان ها هم به آدم متکبر کمک می کنند. به همین دلیل گفته اند که اگر با کسی روبه رو شدی که متکبر است تاییدش نکن، فتکبروا، مثل خودش برخورد کن. نگذار شکل بگیرد. بنابراین ریشه استبداد را روانشناسان در انسان حقیر و تهی می بینند که می خواهد خودش را به طور مصنوعی پر بکند. حال چگونه پر می کند؟ با قدرت.»

جایگزینی ایدئولوژی قدرت به جای اصالت حقیقت

او سپس به ایجاد استبداد در مدینه اشاره کرد و گفت: خطبه 150 علی (ع) کالبد شکافی استبداد است، وقتی پیامبر از دنیا رفت، گروه هایی که لابه لای موقعیت اجتماعی حرکت کردند. علی (ع) می فرماید از ریسمانی که از دوستی آن (نظام) فرمان یافته بودند بریدند و گفتند مگر می شود، ما زحمت کشیده ایم و از این طریق جدا سازی و انقطاع آغاز و ایجاد شد. قوم برگزیده ، انسان برگزیده و خلوص سازی را مطرح کردند. از ریسمانی که از دوستی آن (نظام) فرمان یافته بودند و اعتصموا به حبل الله جمیعا و لاتفرقوا، بریدند. بنیان و اخلاق را از ریشه درآوردند و در جای دیگر نهادند. بعد می گوید مست شدند، زیرا تا دیروز به عدالت توزیع می شد، و حال شد من و رانت من. به همین دلیل می گوید از دنیا مست شدند. چون حالت عادی نداشتند. از این رو اصالت قدرت برجای اصالت حقیقت نشست.»

ظریفیان در ادامه با نقل قولی از علی (ع) می گوید، «به سنت آل فرعون» برگشتند.» او افزود: «آل فرعون چیست و چرا این اندازه قرآن بر فرعون تاکید کرده است؟ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعࣰا یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةࣰ مِّنۡهُمۡ یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ (4قصص) کار فرعون، استیلا، نگاه از بالا، و ایجاد تنازع میان آدمیان بود. مردم را فرقه فرقه و شیعه شیعه می کرد. به همین دلیل امیرالمومنین می فرماید که دارید برمی گردید به سنت های آل فرعون. و البته تبعات این بازگشت هم به سراغ شما می آید. زیرا قدرت در برابر حقیقت اصالت پیدا کرده است. زمانی که ایدئولوژی، قدرت می شود، اخلاق و حتی خدا قربانی می شود. أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا (43 فرقان) حتی خدا را در پای قدرت به نام دین قربانی می کند.»

او افزود: «ریشه این انحطاط را باید در استبداد جست. از این رو امیرالمومنین می گوید رجع قوم علی الاعقاب. به جاهلیت برگشتید. دال مرکزی جاهلیت چیست؟ الحق لمن غلب. حق با کسی است که پیروز است. به همین دلیل زمانی که علی (ع) به حکومت می رسد و حاکم می شود، به مالک می گوید: مالک مبادا بگویی که من مسلط هستم، و از من فرمان دادن و از ایشان اطاعت کردن است. البته نظام اجتماعی نیاز به نظم دارد، ولی از کدام منظر؟ خدا به پیامبر می فرماید فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرࣱ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ(غاشیه 21 و 22) همه ما دیکته گفته ایم. در دیکته، ما می گوییم و دیگری می نویسد. ولی این گونه آدم درست تربیت نمی شود که من بگویم و او بنویسد.»

حکومت یکدست در دوره معاویه

این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به این که « قرآن، پیامبر، امیرالمومنین و امام حسین (ع) ریشه و مسئله اصلی را رها نمی کنند» گفت: « معاویه وقتی به قدرت رسید، اعلام کرد حکومتش، حکومت وحدت و جماعت است. گمان می کرد وقتی جامعه را یکدست کند، وحدت در جامعه زیاد می شود. در حالی که اساسا این گونه نیست. حکومت اموی، می خواست یک حکومت یکدست ایجاد کند، در حالی که در دوره معاویه سه جناح مهم، با یکدیگر درگیر بودند. عمروعاص و مروان هر یک دنبال قدرت گیری فرزندان خود بعد از معاویه بودند. حسین بن نمیر نیز ساز خودش را کوک می کرد. از این رو در نظام استبدادی، همه کسانی که با یکدیگر کار می کنند، همراه هم نیستند. تصور می کنند می توانند وحدت ایجاد بکنند؛ زیرا دنبال دنیا هستند. تصور اغلب آنان این است که چرا او باشد و من نباشم . البته معاویه مقتدر است، ولی اختلافات جدی است. به همین دلیل علیرغم همه زحماتی که عمروعاص برای حکومت اموی کشید، ولی ترور شد. لذا آن جاهایی که لازم بود، یکدیگر را حذف می کردند. جناح یمنی و جناح قریشی قیسیان هم وجود داشتند. ولی معاویه توانمندی آن را داشت که اجازه ندهد کار از دستش خارج شود. یزید فکر می کرد می تواند با زور مسایل را حل بکند. نتوانست و همه چیز به هم ریخت. این که امام حسین فرمودند من برای اصلاح امتم خارج شدم ، چرا؟ زیرا این سرطان متاستاز کرده بود؛ بیماری انحطاط در جامعه آمده بود. امیرالمومنین می گوید دو گروه را در جامعه درست کرده اید، یک عده که اساسا بی خیال دین شدند، و گفتند که دین به چه دردی می خورد. از این رو دنبال لهو و لعب و فساد و عده ای هم رفتند صوفی شدند، و اعلام کردند هر کاری بکنید فایده ای ندارد.»

نظریه مرجئه و نقش نخبگان در رخداد کربلا

ظریفیان سپس به نظریه ای که مطرح می کند اگر مسلمانی اشتباه کند، در نهایت خداوند او را هدایت و یا در آن دنیا آمرزیده می شود گفت «هرچند مرجئه را بنی امیه ایجاد نکرد، ولی آنان دستگاه تئوریکی را منسجم کردند که بر مبنای آن معتقد بودند که امید دارند خدا روزقیامت با آنان کاری نداشته باشد. مرجئه یک جریان بسیار مهم بودند. برای بسیاری آدم هایی که نمی توانستند و یا نمی خواستند عمل کنند، برای تحمل شرایط سنگین، تئوری ای درست کردند که بگویند بله، عمل مهم نیست. آدم فاسد از دین خارج نمی شود. خدا برای او روز قیامت بخشنده است. با این تئوری راحت شدند. آن هایی هم که فسق و فجور می کردند، می گفتند حالا کی قیامت را دیده است، و اگر هم باشد، امید داریم تحت عنایت قرار بگیریم. مرجعه از ارجاع یعنی امید می آید.»

او سپس به سخنان امام حسین (ع) در منا استناد کرد و گفت: « امام حسین (ع) در آن جا می فرماید که شما روحانیون و علما بودید که این استبدادی که می آمد، به دو دلیل کوتاه آمدید و اجازه دادید چنین اتفاقی رخ بدهد. 1- در جیب هایتان باز بود. (طمع) و 2- ترسیدید تا از موقعیت هایتان محروم شوید. از این رو شما کاتالیزور شدید و به این روند سرعت بخشیدید.»

این استاد دانشگاه در آخر گفت: «امام حسین (ع) در ابتدای سخنان خود در منا، بر روی عوامل انحطاط جامعه انگشت می گذارد و ابتدا آیه لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ(63 مائده) را در باره علمای یهود می خواند که حاضر شدند به همه چیز تن بدهند. و بعد می فرماید که این وضعیت دو اتفاق را در جامعه ایجاد کرده است: 1-عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ (63 مائده)؛ دروغگو شدید. از این پس جامعه نمی تواند اعتماد کند. و 2- وَأَکۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَ (مائده 63) حرام خور شدید. رانت ها، و مزیت ها و موقعیت هایی که به شما دادند، شما را به این وضعیت رسانده است. امام حسین (ع) فرمودند برای اصلاح امتم می آیم، نگفتند می آیند مساجد، و نمازها را آباد و درست بکنند، این ها همگی انجام می شد. ایشان فرمودند این دو مورد رخ داده و اگر این ها اصلاح نشود، انا لله و انا الیه راجعون .

بیشتر بخوانید: مذاکره با دنیا برای کمک به زندگی مردم کاری حسینی است / تاب آوری جامعه بسیار پایین آمده است / راه درپیش گرفتن توسعه ، حرکت عقلانی ، توسعه و صلح فقر، اقوام و غیراقوام و شیعه و سنی را زمین گیر کرد/خالص‌سازی، فقر را همه‌جایی و توسعه را منتفی کرد / تحریم و عقب ماندگی 40 ساله ایران از تکنولوژی جهان ایرانیان و عبور از بنیادگرایان سکولار و دینی در انتخابات ۱۴۰۳ / تغییرات عمیق در آرایش اجتماعی ایران / رنگ باختن دو قطبی های کاذب و جایگزینی مساله اصلی

216216 "/>

شکست معاویه در خالص سازی حکومت / منافع و ترس علما و نخبگان از استبداد دینی عامل جنایت کربلا / عاشورا حاصل جمع خودکامگی دینی و انحطاط اخلاقی

ریشه انحطاط مدینه و مردم را باید در استبداد جست. از این رو امیرالمومنین می گوید به جاهلیت برگشتید. دال مرکزی جاهلیت چیست؟ الحق لمن غلب. حق با کسی است که پیروز است. به همین دلیل زمانی که علی (ع) به حکومت می رسد و حاکم می شود، به مالک می گوید: مالک مبادا بگویی که من مسلط هستم، و از من فرمان دادن و از ایشان اطاعت کردن است.

شکست معاویه در خالص سازی حکومت / منافع و ترس علما و نخبگان از استبداد دینی عامل جنایت کربلا / عاشورا حاصل جمع خودکامگی دینی و انحطاط اخلاقی

گروه اندیشه: «معاویه وقتی به قدرت رسید، اعلام کرد حکومتش، حکومت وحدت و جماعت است. گمان می کرد وقتی جامعه را یکدست کند، وحدت در جامعه زیاد می شود. در حالی که اساسا این گونه نیست. حکومت اموی، می خواست یک حکومت یکدست ایجاد کند، در حالی که در دوره معاویه سه جناح مهم، با یکدیگر درگیر بودند. هر کسی می خواست بعد از معاویه خودش قدرت را به دست بگیرد، به همین دلیل علیرغم همه زحماتی که عمروعاص برای حکومت اموی کشید، ولی ترور شد. لذا آن جاهایی که لازم بود، یکدیگر را حذف می کردند….چرا امام حسین فرمودند من برای اصلاح امتم خارج شدم ، زیرا این سرطان متاستاز کرده بود؛ بیماری انحطاط در جامعه آمده بود.» این بخشی از سخنان دکتر غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه، در نشست چراغی دیگر؛ از سلسله نشست‌های خانه اندیشمندان علوم انسانی است که به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا (ع) برگزار شد، او در سخنان خود به علل سعود ارزش های دینی ، با استناد به آیات قرآن در مدینه پیامبر از منظر جامعه شناسی، و علوم تاریخی و سیاسی پرداخت و در ادامه دلایل سقوط آن را پس از سی سال باز هم در مدینه بر شمرد و تلاش کرد فاجعه عاشورا را به عنوان «حاصل جمع خودکامگی دینی و انحطاط اخلاقی» به تبین بنشیند. او ابتدا سخن اش را با این شعر اقبال لاهوری در باره امام حسین (ع) آغاز کرد:

«هرکه پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست

عشق را آرام جان حریت است ناقه اش را ساربان حریت است

آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی زبستان رسول

الله الله بای بسم الله پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریت را زهر اندر کام ریخت

خاست آن سر جلوه ی خیرالامم چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد

ماسوی الله را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست

رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها افروختیم»

اقبال لاهوری

انسجام جامعه منوط به نحوه عمل حاکم

این استاد دانشگاه در ادامه گفت که «پیامبر گرامی اسلام 23 سال تلاش کرد، تا از یک جامعه درهم گسیخته، پر تنازع، و خشن اجتماعی و اخلاقی، یک جامعه به طور نسبی همبسته، مبتنی بر توحید، عدالت، اخلاق پی ریزی بکند. قرآن دلیل متذکر می شود که چه شد این همبستگی ایجاد شد؟ قرآن به پیامبر می فرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ (159 آل عمران) از رحمت های خدا به تو این است که نرم، ملایم و منعطف هستی. و اگر نرم و منعطف نبودی و اگر از موضع فرعونیت، تکبر، و خودبرتربینی با مردم روبه رو می شدی، رابطه ات با مردم افقی نبود و عمودی بود، خیلی صریح خدا در ادامه می فرماید وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ کسی دور ت جمع نمی شد.بنابراین ای پیامبر، که اندیشه ها و دیدگاه هایت ملهم از وحی است، اگر روش درست را انتخاب نکنی، موفق نخواهی شد. بسیار اتفاق می افتاد که ما اعتقاد درستی داریم، ولی با روش های بسیار غلط می خواهیم آن ها را پیش ببریم. از این رو خدا به پیامبر می گوید دلیل همبستگی جامعه تو، این عمل اخلاقی تو است.»

او در ادامه با تاکید بر «عمل» و تمایز آن با «رفتار» گفت: «تاکید می کنم که عمل ، رفتار هم نیست. تفاوت است میان رفتار و عمل. من وقتی گرسنه می شوم، به طور غریزی میل به خوردن چیزی پیدا می کنم. به این عمل نمی گویند. بلکه رفتار می گویند. عمل یک اقدام آگاهانه است. سیره نیز به همین معنا است. سیره پیامبر، یعنی عمل پایدار آگاهانه. از این رو خداوند عامل انسجام را نحوه عمل مبتنی بر اخلاق و انعطاف پیامبر می داند. آن هم نه فقط عمل فردی، بلکه پیامبر این شیوه عمل را به سطح جامعه آورد.»

پیامبر و ایجاد رابطه افقی با مردم در جامعه

ظریفیان سپس در تشریح عمل اخلاقی، آن را درسیستم اجتماعی، و ایجاد رابطه افقی توسط پیامبر ذکر کرد و گفت :«پیامبر رابطه افقی را به حوزه قرارداد آورد. ایشان قبل از این که وارد مدینه بشود قرارداد بست، با قراردداد به مدینه آمد. و از ابتدای مدینه تا انتهای عمر مبارکشان، این منطق آگاهانه را رها نکردند. یکصد و بیست و خرده ای قرارداد با مردم در عرصه های اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی بستند. از این منظر در حرکت خود مخاطب خود را به رسمیت می شناسند. یک رابطه به طور کامل افقی و نه رابطه عمودی. و خداوند بر این رابطه تاکید می کند و می فرماید که این نگاه اخلاقی و حفظ کرامت آدمیان است که منجر به ایجاد همبستگی است و آن جامعه خشن مملو از بحران های اخلاقی را به یک جامعه به طور نسبی در طراز یک جامعه اخلاقی تبدیل کرد.»

او افزود: «برخورد افقی پیامبر باعث شد مردم یثرب (مدینه) که سالیان دراز درگیر تنازع و اختلاف های شدید با یکدیگر بودند، به گونه ای اکسیر اخلاق و رفتار درست در میان آنان منتشر شد و به گونه ای شد که خدا، به آنان مدال بخشندگی داد. وَیُؤْثِرُونَ عَلَیٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (آیه 9 سوره حشر) به عبارت دیگر، اگر مردم در معرض تابش عمل درست قرار بگیرند، تحول بزرگ در آنان رخ می دهد. خدا می گوید که «این ها هرچه داشتند بخشیدند در حالی که خودشان در سخت ترین شرایط بودند.» خداوند به مردم مدینه مدال ایثار می دهد.»

چرا جامعه اصلاح نمی شود؟ قرآن یقه خودکامگی را به شدت می گیرد

ظریفیان در ادامه با اشاره به این که «اگر قرآن را از این زاویه بنگریم، مشاهده می کنیم که یقه خودکامگی را به شدت و سخت می گیرد» افزود:« درارتباط با تاریخ صدر اسلام، بیشتر به درگیری های فرقه ای توجه شده است، و کمتر به عناصر عوامل همبستگی ساز توجه شده است. می خواهید ببینید مسیرتان چه زمانی درست می شود؟ ببینید کی به نتیجه و آخر می رسید؟ معیار به نتیجه رسیدن چیست؟ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ (83 قصص) دار آخرت چیست؟

مرد آخربین مبارک بنده ای است

دکتر غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه

چگونه به این نتیجه می رسید؟ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ هر وقت تصمیم گرفتید، عمل کردید که با مردم از موضع بالا ، استیلا ، و خودکامگی، روبه رو نشوید، به سرانجام می رسید. واگرنه نمی رسید. آخرت از آن کسانی است که با انسان ها از بالا رفتار نمی کنند. قوم برگزیده نمی شوند. خلوص سازی با این شیوه ای که در تاریخ مشاهده می کنیم، انجام نمی دهند. برخوردشان با مردم، برخوردی افقی است.»

او افزود: «اگر می خواهیم دریابیم چرا در جامعه به نتیجه درست نمی رسیم، ببینید که با جامعه چگونه برخورد می کنید. نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا. بنابراین هزاران سینه بزنیم، که درست است، هزاران عبادت بکنیم که بسیار خوب هم هست، اما اگر از موضع استکبار و استیلا با انسان ها، با بچه هایمان، خانواده مان، و جامعه مان رفتار کنیم، به آخرت و نتیجه درست و سرانجام صحیح نمی رسیم. زیرا از این مرحله عبور نمی کنید. باید از این صافی عبور بکنید تا به آخرت و نتیجه صحیح برسید.»

ایجاد تحول در مدینه با جامعه افقی؛ بزرگترین بدی نزد خدا

این استاد دانشگاه در ادامه به ذکر برخی روش های پیامبر در اصلاح جامعه جاهلی پرداخت و گفت: «وقتی به جامعه جاهلی نظر می کنیم، در می یابیم این، جامعه ای شفاهی و دارای منطق شفاهی است. پیامبر به محض آن که وارد مدینه می شود، آن را به یک میثاق مکتوب و قانون اساسی مدینه تبدیل می کند. یثرب که حالا نامش به مدینه تغییر کرده است، یک جامعه متکثر و متنوع از لحاظ قومی و هم مذهبی است. در آن یهودیان، مشرکین، و تازه مسلمان ها و … حضور دارند. اما پیامبر در چنین جامعه ای نمی گوید من از امروز می گویم و شما بنویسید، بلکه با قراردادن یک میثاق همه تکثرها و تنوع ها را به رسمیت شناخته و سپس تاکید می کند مسلمانان و یهودیان، امت واحده هستند. بنابراین، درعین حال که تنوع جامعه را می پذیرد، در عین حال تلاش کرده نوعی همبستگی ایجاد بکند. بنابراین پیامبر در مدینه یک ساختار افقی با یک نظام قراردادی در عمل ایجاد کرد.

بزرگی سراسر به گفتار نیست دوصد گفته چون نیم کردار نیست»

او افزود: « در جوامع با توسل به دین چه مواردی را گناه می شمارند، و آن را مقایسه کنید با نگاه قرآن که با آن چه در جامعه کنونی تبلیغ می شود به طور کامل متفاوت است. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (2 صف) ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزهایی را می گوید که به آن ها عمل نمی کنید. سپس به همین بسنده نکرده است، در ادامه در آیه 3 می گوید کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ مقت، در قرآن سه بار آمده است، یکی در باره کفر ، یکی در باره جنگ و دیگری در باره آدمی است که حرف می زند و خودش عمل نمی کند. این نزد خدای اکبر، بزرگ ترین بدی و گناه است.»

چه حقوقی برای ایجاد تحول به رسمیت شناخته شد؟

این پژوهشگر حوزه تاریخ اسلام سپس به ابعاد تحول در جامعه مدینه پرداخت و گفت: «در جامعه مدینه به آن دلیل تحول رخ داد که نگاه افقی ، قراردادها، ملایمت، و انعطاف ها ایجاد و منتهی به تامین کرامت آدمیان و مومنان و شیوه زیست آنان شد. مومنین چگونه رفتار می کنند؟ عِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَی ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنࣰا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمࣰا (63 فرقان)”هون” را کتب معنی لغات قرآنی، تواضع معنا کرده اند. یک معنای مهمتر از تواضع می گوید عبادالرحمن کسانی هستند که زندگی شان، حق دیگران را ضایع نمی کند. امکانات دیگران را از بین نمی برند. با تاکید بر این که دیگران هم حق دارند، زندگی می کنند. همه انسان ها حق دارند. و این به معنای تواضع و بهره مندی درست از منابع است.»

او افزود: «امیرالمومنین در نامه ای که به مالک داد، به او تاکید می کند که تو حیوان درنده نیستی، مردم انسان هستند، یا با تو برادر هستند، یا با تو برابرند. این توصیه بزرگ به مالک آیا امروز آویزه گوش مااست. گاه ما فکر می کنیم چون مسلمان و شیعه هستیم بر دیگران برتری داشته، قوم برتریم، و برای دیگران اساسا حق حیات قائل نیستیم. این نگاه با قرآن، سیره پیامبر و اهل بیت، تطبیق نمی کند. برخی به روایاتی که حتما جعلی است استناد می کنند، به گونه ای که ما قوم برگزیده بوده و حق داریم با دیگران هر رفتاری که می خواهیم، اعمال کنیم.»

انحطاط در مدینه پیامبر ؛ استبداد از کجا آغاز می شود؟

ظریفیان در ادامه با طرح این سوال که « چه شد مدینه، این جامعه به طور نسبی طراز اخلاقی، در مدت 30 سال در همه ابعاد منحط شد؟» گفت: « وقتی می گویم جامعه، منظورم تک تک آدم ها نیستند، بلکه منظورم نظام اجتماعی و انسان هایی است که در آن زندگی می کنند چه شد که در این جامعه ارزش ها آن هم با ابزار دین تهی شد؟ چه شد که آن جامعه پویا، به یک جامعه تکفیرکننده، فرافکن، نقدناپذیر، خودحق پندار، خودخداپندار، هیاهوگر، غارتگر، فریبکار، دروغگو، سرکوبگر، محرومیت ساز، خوارساز، مصیبت ساز، سلطه گر و پیمان شکن تبدیل شد. آن هم به نام دین.»

او سپس از امیرالمومنین علی (ع) ، نهایت استبداد شناسی در نهچ البلاغه، نام می برد و می گوید: « ایشان استبداد را رها نکرده و از زوایای مختلف وارد بحث استبداد شده است، به این معنا که ریشه این است، اگر استبداد، و خودخواهی و خودخداپنداری آمد، جامعه به تدریج ارزش هایش را از دست می دهد. ریشه انحطاط اخلاقی، استبداد است. به همین دلیل امیرالمومنین گفت من استبد برأیه فقد هلک اگر استبداد به وجود بیاید، قطعا هلاک می شوید.امیرالمومنین استبداد را تنها از بعد سیاسی آن نمی بیند. بلکه از نظر او، استبداد ابعاد روانشناسی، و بعد اعتقادی هم دارد.»

این استاد دانشگاه سپس به معرفی کتبی پرداخت که امکان مطالعه در حوزه روانشناسی استبداد را فراهم می کند:«کتاب آقای دلشاد به نام ریشه های خودکامگی در نهچ البلاغه ، کتاب روانشناسی لئواشتراوس ، کتاب روانشناسی استبدادو خودکامگی مانس اشپربر همگی کتب بسیار خوبی برای ریشه یابی استبداد هستند به این معنا که استبداد قبل از آن که یک امر سیاسی باشد، یک امر روانشناختی است. آدمی که در خودش احساس حقارت می کند، می خواهد این حقارت را به گونه ای جبران بکند، تا دیگران بفهمند او نیز قدرت دارد. از این جا استبداد شروع می شود. به تدریج فربه می شود، و البته جامعه و انسان ها هم به آدم متکبر کمک می کنند. به همین دلیل گفته اند که اگر با کسی روبه رو شدی که متکبر است تاییدش نکن، فتکبروا، مثل خودش برخورد کن. نگذار شکل بگیرد. بنابراین ریشه استبداد را روانشناسان در انسان حقیر و تهی می بینند که می خواهد خودش را به طور مصنوعی پر بکند. حال چگونه پر می کند؟ با قدرت.»

جایگزینی ایدئولوژی قدرت به جای اصالت حقیقت

او سپس به ایجاد استبداد در مدینه اشاره کرد و گفت: خطبه 150 علی (ع) کالبد شکافی استبداد است، وقتی پیامبر از دنیا رفت، گروه هایی که لابه لای موقعیت اجتماعی حرکت کردند. علی (ع) می فرماید از ریسمانی که از دوستی آن (نظام) فرمان یافته بودند بریدند و گفتند مگر می شود، ما زحمت کشیده ایم و از این طریق جدا سازی و انقطاع آغاز و ایجاد شد. قوم برگزیده ، انسان برگزیده و خلوص سازی را مطرح کردند. از ریسمانی که از دوستی آن (نظام) فرمان یافته بودند و اعتصموا به حبل الله جمیعا و لاتفرقوا، بریدند. بنیان و اخلاق را از ریشه درآوردند و در جای دیگر نهادند. بعد می گوید مست شدند، زیرا تا دیروز به عدالت توزیع می شد، و حال شد من و رانت من. به همین دلیل می گوید از دنیا مست شدند. چون حالت عادی نداشتند. از این رو اصالت قدرت برجای اصالت حقیقت نشست.»

ظریفیان در ادامه با نقل قولی از علی (ع) می گوید، «به سنت آل فرعون» برگشتند.» او افزود: «آل فرعون چیست و چرا این اندازه قرآن بر فرعون تاکید کرده است؟ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِیَعࣰا یَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةࣰ مِّنۡهُمۡ یُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَیَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ (4قصص) کار فرعون، استیلا، نگاه از بالا، و ایجاد تنازع میان آدمیان بود. مردم را فرقه فرقه و شیعه شیعه می کرد. به همین دلیل امیرالمومنین می فرماید که دارید برمی گردید به سنت های آل فرعون. و البته تبعات این بازگشت هم به سراغ شما می آید. زیرا قدرت در برابر حقیقت اصالت پیدا کرده است. زمانی که ایدئولوژی، قدرت می شود، اخلاق و حتی خدا قربانی می شود. أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا (43 فرقان) حتی خدا را در پای قدرت به نام دین قربانی می کند.»

او افزود: «ریشه این انحطاط را باید در استبداد جست. از این رو امیرالمومنین می گوید رجع قوم علی الاعقاب. به جاهلیت برگشتید. دال مرکزی جاهلیت چیست؟ الحق لمن غلب. حق با کسی است که پیروز است. به همین دلیل زمانی که علی (ع) به حکومت می رسد و حاکم می شود، به مالک می گوید: مالک مبادا بگویی که من مسلط هستم، و از من فرمان دادن و از ایشان اطاعت کردن است. البته نظام اجتماعی نیاز به نظم دارد، ولی از کدام منظر؟ خدا به پیامبر می فرماید فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرࣱ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ(غاشیه 21 و 22) همه ما دیکته گفته ایم. در دیکته، ما می گوییم و دیگری می نویسد. ولی این گونه آدم درست تربیت نمی شود که من بگویم و او بنویسد.»

حکومت یکدست در دوره معاویه

این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به این که « قرآن، پیامبر، امیرالمومنین و امام حسین (ع) ریشه و مسئله اصلی را رها نمی کنند» گفت: « معاویه وقتی به قدرت رسید، اعلام کرد حکومتش، حکومت وحدت و جماعت است. گمان می کرد وقتی جامعه را یکدست کند، وحدت در جامعه زیاد می شود. در حالی که اساسا این گونه نیست. حکومت اموی، می خواست یک حکومت یکدست ایجاد کند، در حالی که در دوره معاویه سه جناح مهم، با یکدیگر درگیر بودند. عمروعاص و مروان هر یک دنبال قدرت گیری فرزندان خود بعد از معاویه بودند. حسین بن نمیر نیز ساز خودش را کوک می کرد. از این رو در نظام استبدادی، همه کسانی که با یکدیگر کار می کنند، همراه هم نیستند. تصور می کنند می توانند وحدت ایجاد بکنند؛ زیرا دنبال دنیا هستند. تصور اغلب آنان این است که چرا او باشد و من نباشم . البته معاویه مقتدر است، ولی اختلافات جدی است. به همین دلیل علیرغم همه زحماتی که عمروعاص برای حکومت اموی کشید، ولی ترور شد. لذا آن جاهایی که لازم بود، یکدیگر را حذف می کردند. جناح یمنی و جناح قریشی قیسیان هم وجود داشتند. ولی معاویه توانمندی آن را داشت که اجازه ندهد کار از دستش خارج شود. یزید فکر می کرد می تواند با زور مسایل را حل بکند. نتوانست و همه چیز به هم ریخت. این که امام حسین فرمودند من برای اصلاح امتم خارج شدم ، چرا؟ زیرا این سرطان متاستاز کرده بود؛ بیماری انحطاط در جامعه آمده بود. امیرالمومنین می گوید دو گروه را در جامعه درست کرده اید، یک عده که اساسا بی خیال دین شدند، و گفتند که دین به چه دردی می خورد. از این رو دنبال لهو و لعب و فساد و عده ای هم رفتند صوفی شدند، و اعلام کردند هر کاری بکنید فایده ای ندارد.»

نظریه مرجئه و نقش نخبگان در رخداد کربلا

ظریفیان سپس به نظریه ای که مطرح می کند اگر مسلمانی اشتباه کند، در نهایت خداوند او را هدایت و یا در آن دنیا آمرزیده می شود گفت «هرچند مرجئه را بنی امیه ایجاد نکرد، ولی آنان دستگاه تئوریکی را منسجم کردند که بر مبنای آن معتقد بودند که امید دارند خدا روزقیامت با آنان کاری نداشته باشد. مرجئه یک جریان بسیار مهم بودند. برای بسیاری آدم هایی که نمی توانستند و یا نمی خواستند عمل کنند، برای تحمل شرایط سنگین، تئوری ای درست کردند که بگویند بله، عمل مهم نیست. آدم فاسد از دین خارج نمی شود. خدا برای او روز قیامت بخشنده است. با این تئوری راحت شدند. آن هایی هم که فسق و فجور می کردند، می گفتند حالا کی قیامت را دیده است، و اگر هم باشد، امید داریم تحت عنایت قرار بگیریم. مرجعه از ارجاع یعنی امید می آید.»

او سپس به سخنان امام حسین (ع) در منا استناد کرد و گفت: « امام حسین (ع) در آن جا می فرماید که شما روحانیون و علما بودید که این استبدادی که می آمد، به دو دلیل کوتاه آمدید و اجازه دادید چنین اتفاقی رخ بدهد. 1- در جیب هایتان باز بود. (طمع) و 2- ترسیدید تا از موقعیت هایتان محروم شوید. از این رو شما کاتالیزور شدید و به این روند سرعت بخشیدید.»

این استاد دانشگاه در آخر گفت: «امام حسین (ع) در ابتدای سخنان خود در منا، بر روی عوامل انحطاط جامعه انگشت می گذارد و ابتدا آیه لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ(63 مائده) را در باره علمای یهود می خواند که حاضر شدند به همه چیز تن بدهند. و بعد می فرماید که این وضعیت دو اتفاق را در جامعه ایجاد کرده است: 1-عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ (63 مائده)؛ دروغگو شدید. از این پس جامعه نمی تواند اعتماد کند. و 2- وَأَکۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَ (مائده 63) حرام خور شدید. رانت ها، و مزیت ها و موقعیت هایی که به شما دادند، شما را به این وضعیت رسانده است. امام حسین (ع) فرمودند برای اصلاح امتم می آیم، نگفتند می آیند مساجد، و نمازها را آباد و درست بکنند، این ها همگی انجام می شد. ایشان فرمودند این دو مورد رخ داده و اگر این ها اصلاح نشود، انا لله و انا الیه راجعون .

بیشتر بخوانید:

مذاکره با دنیا برای کمک به زندگی مردم کاری حسینی است / تاب آوری جامعه بسیار پایین آمده است / راه درپیش گرفتن توسعه ، حرکت عقلانی ، توسعه و صلح فقر، اقوام و غیراقوام و شیعه و سنی را زمین گیر کرد/خالص‌سازی، فقر را همه‌جایی و توسعه را منتفی کرد / تحریم و عقب ماندگی 40 ساله ایران از تکنولوژی جهان ایرانیان و عبور از بنیادگرایان سکولار و دینی در انتخابات ۱۴۰۳ / تغییرات عمیق در آرایش اجتماعی ایران / رنگ باختن دو قطبی های کاذب و جایگزینی مساله اصلی

216216

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *