غلامرضا مقدم: پس از اینکه یکی دو صفحه خواندم و رسیدم به قسمتهای انتقادی، یکدفعه شاه گفت «بایست! این حرفها چیست؟ باز این اکونومیستها این مطالب مزخرف را میگویند
مجیدی: اعلیحضرت، خوششان نمی آمد روی فکرهای اصلی و این برنامه هایی که دارند بحث بشود. قبول نداشتند که در اصلش کسی شک و تردید بکند.
محسن امیرفردی، که در بانک جهانی مشغول به کار بود می گوید: آقای مجیدی که آن زمان رئیس سازمان برنامه بود در کنفرانس این مساله را با نوعی احتیاط و حتی ترس و لرزی برای شاه توضیح داد.
فروزان آصف نخعی: پزشکیان، در مناظره های خود توانست یک محور اساسی را به درستی مطرح کند، و آن دوری از ایدئولوژی اندیشی برای تحقق آرمان ها، و توجه به مقدورات و ممکنات، و به عبارتی انطباق میزان تحقق آرمان ها بر اساس ابزار موجود بود. او به درستی بر این اساس وعده های برخی روسای جمهور دیگر را مطرح نکرد. اکنون پزشکیان می داند که اگر وزارتخانه ها و ادارات، مزین به تخصص و تعهد به آن نشوند، بن بست توسعه در کشور استمرار می یابد. این وضعیت به ویژه با انحلال سازمان برنامه و بودجه در دولت های نهم و دهم آقای احمدی نژاد، به منظور جایگزینی ایدئولوژی گفتمان سوم تیر، ابعاد بسیار بزرگی به خود گرفت. این درگیری ای به عنوان میراث رژیم پهلوی دوم، بعد از انقلاب ۵۷، به صورت جنگ میان تعهد و تخصص استمرار یافت. حال اگر تکلیف آن روشن نشود، به معنای آن است که گره های زندگی مردم کماکان باز نخواهد شد. پس از این منظر پزشکیان باید تعارف را با جناح تندرو، برای ائتلاف سازی و ایجاد وفاق معقول، کنار بگذارد و مصائب آن را در قالب آمار و ارقام به مردم گزارش کند. جناح تندرو که به نوعی از ایدئولوژی شاهی، در عمده کردن تعهد در برابر تخصص دفاع می کند، باید بداند که چنین نگاهی کشور را به چه روز سیاهی نشانده و چه ناترازی های به بار آورده و ملت باید چه هزینه هایی را بپردازد که همگی به صورت نمادین ناشی از فکر ساده ایجاد یک شغل با یک میلیون تومان است. مقاله حاضر که نگاهی به توسعه کشور در قبل از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دارد، نگاهی انداخته به هراس متخصصان طراز اول به ویژه در سازمان برنامه و بودجه شاه، در برابر ایدئولوژی او و حکومتش، برای توسعه کشور و هراس ناشی از آن. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
***
ایدئولوژی باستانگرایانه شاهنشاهی و نظام حامی و پیرو منبعث از آن
می گویند توسعه به معنای آن است که افق انتخاب های یک جامعه زیاد باشد. حکومت شاه با ایدئولوژی و آرمان های باستان گرایانه خود برای تحقق انسان آریایی، به جای تقویت چنین وضعیتی، خود با ایجاد نظام دسترسی محدود و توزیع منابع میان پیروان خود که به هزارفامیل مشهور شدند در اصل مهر ابطالی بر حکومت خود زد. تعهد ایدئولوژیک به باستانگرایی ۲۵۰۰ ساله، با رویکرد به سیاست های میلیتاریزه در چارچوب جهان دوقطبی و جنگ سرد، و حمایت از بلوک آمریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی سابق، میزان انتخاب های کشور را محدود کرد. دیدگاه میلیتاریزه کردن کشور در حکومت پهلوی دوم، اغلب منابع کشور را در چارچوب نزاع کمونیسم و لیبرالیسم متمرکز کرد. هرچند پیش از دهه ۵۰ توسعه کشور متوازن تر پیش می رفت، اما در دهه ۵۰ به ویژه بعد از افزایش درآمدهای نفتی، و تقویت قدرت نظامی ایران، نیکسون سیاست دوستونی جانسون برای تامین امنیت در خلیج فارس را که بر پایه پشتیبانی آمریکا از ایران و عربستان متمرکز بود، به سیاست یک ستونی به ژاندارمی ایران تبدیل کرد. ایران در آن زمان تعهدی مبنی بر امنیت منطقه حتی در شاخ آفریقا برای خود متصور بود. از این منظر عملیات نظامی ارتش ایران در ظفار برای مقابله با چریکهای چپگرا در این منطقه به درخواست سلطان قابوس، پادشاه عمان از شاه ایران انجام گرفت.
سیاست های میلیتاریزه ایران و بلندپروازی های حکومت پهلوی دوم برای رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ، ایدئولوژی ای بود که سایه خود را به طور کامل بر توسعه ایران انداخته بود. همه امور در سایه تعهد به این ایدئولوژی ارزیابی و مورد سنجش قرار می گرفت. نکته آن که حتی تخصص تا آن جا راه داشت که تنها در تایید چنین سیاست کلانی به کار آید. آیا آمریکا غافل از آن بود که سیاست های میلیتاریزه و امنیتی سازی جهان دو قطبی، تنها به فروپاشی ایدئولوژی مارکسیسم در اتحادجماهیر شوری منتهی نمی شود بلکه می تواند به سقوط مهمترن دولت همپیمان او با ایدئولوژی انسان آریایی در منطقه منتهی شود؟
کارکرد ایدئولوژی دگماتیستی انسان آریایی در رژیم پهلوی
همانند همه ایدئولوژی دگماتیستی، به سرعت نشان های درگیری تخصص در برابر تعهد به آرمان های شاهنشاهی، در سیستم نشست، و این امر در درجه نخست، به اطرافیان و دولت انتصابی نیز گسترش یافت و هراس از خوش آمد و بدآمد اعلیحضرت، سایه اش را بر نظام کارشناسی و تخصصی انداخت. این بدان معنا بود که نظام توسعه از بالا خود را منحل خواهد کرد. این امر تا آن جا پیش رفت که در نظام حامی و پیرو شاه، بر اساس گزارش موسسه رند، توافق بر روی ایجاد حوزه های توسعه ای، در پشت میز قمار و استخر، و یا پیاده روی های روزانه از اقبال بیشتری برخوردار بود تا تصمیم گیری در باره آن ها در پشت میز متخصصان. به عبارت دیگر نظام حامی و پیرو، پیروان خود را برای مشارکت در حوزه توسعه، در محافل ، مهمانی های شبانه، و باشگاه های مردان سیاسی، پیدا می کرد، نه در پشت میزهای تخصصی تشکیل شده بر برنامه های توسعه. از این رو شاه به دلیل وابستگی فکری و شخصی اش به نظامی گری، به آرمان هایش آن گونه متعهد بود که حتی کارشناسان درجه اول نظام پهلوی، گاه هراس داشتند که به او یادآور شوند، اولویت میلیتاریزاسیون ایران، چه پیامدهایی برای کشور به دنبال دارد. ادبیات غیرکارشناسی، ایدئولوژیک توام با تحقیر محمدرضا پهلوی، اجازه نمی داد، مباحث کارشناسی، به اولویت نخست برنامه ریزی ها تبدیل شود.
فرار شاه از مباحث کارشناسی در حوزه توسعه و میلیتاریزه کردن کشور
چنین رویکردی در پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران – دانشگاه هاروارد به تاریخ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ روایت دکتر غلامرضا مقدّم، قائممقام رئیس سازمان برنامه از طرح گزارش انتقادی سازمان برنامه در سال ۱۳۵۰ در این باره قابل مشاهده است. جلسه این گزارش که برنامه پنجم را در پایان (۱۳۵۶) با انفجار سیاسی و اجتماعی پیش بینی می کرد، به دلیل ناتوانی شاه در گوش فرا دادن به مباحث کارشناسی در حوزه توسعه کشور، بی نتیجه پایان یافت:
غلامرضا مقدم در گفت و گو با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد می گوید:
« من رفتم در جلسهٔ شورای اقتصاد که با حضور شاه تشکیل میشد. شاه پرسید «دستور جلسه امروز چیست؟» آقای هویدا گفت «گزارش مقدّماتی برنامهٔ پنجم و بودجهٔ سال ۱۳۵۱ کلّ کشور مطرح است و اگر اجازه میفرمایید مقدّم این گزارش را مطرح کند.» شاه هم گفت «خیلی خوب.»
پس از اینکه یکی دو صفحه خواندم و رسیدم به قسمتهای انتقادی، یکدفعه شاه گفت «بایست، بایست! این حرفها چیست؟ این مطالب چیست؟ باز این اکونومیستهای ما نشستهاند و این مطالب مزخرف را میگویند راجع به مملکت و تمام پیشرفتهای مملکت را نادیده میگیرند و بدبینی و یأس ایجاد میکنند.*کی به شما گفته این چیزها را بنویسید؟ اصلاً لازم نیست شما وارد این مسائل بشوید و ما خودمان میدانیم که چه کار کنیم. این کمبودهای مالی را هم که شما دارید و در این گزارش به آن اشاره کردهاید، مهم نیست. بله ما میدانیم کمبود مالی داریم، ولی ما خودمان همهٔ اینها را درست میکنیم. درآمد نفت ما از حدود دو میلیارد فعلی به زودی به پنج میلیارد دلار خواهدرسید و این تمام گرفتاریهای شما را حل میکند. من همه چیز را خودم مراقب هستم و شما فقط به کار خودتان مشغول باشید و به این کارها کار نداشتهباشید.»
مقدم در ادامه اصرار می کند که شاه اجازه بدهد مابقی گزارش قرائت شود: «اگر اجازه بفرمایید بقیهٔ گزارش را به عرضتان برسانم.» مجدداً شروع کردم به خواندن گزارش. چند صفحهٔ دیگر که خواندم باز شاه گفت «آقا ول کن» (بلند) «من که گفتم کمبودهای مالی شما را تأمین میکنم. شما لازم نیست نگران باشید.»
در این جا مقدم به نکته ای بسیار مهم اشاره می کند که حاکی از آن است که شخص اول کشور، از آن بی خبر است: و آن مفهوم توسعه است که تنها با اتکای پول پیش نمی رود. بلکه نخست با تعیین اولویت های کشور برای رسیدن به توسعه میسر می شود، و شاه تنها چیزی که در ذهن اش می گذشت تعهد به قدرت نظامی بود. مقدم در ادامه مصاحبه می گوید:
دیدم این اصلاً پرت است، همهاش صحبت از کمبود مالی میکند ، در صورتی که ما یک چیزهای دیگر داریم میگوییم. میگوییم عدم تعادل در وضع اقتصادی و اجتماعی مملکت به وجود میآید، ولی ایشان همهاش فقط صحبت از پول و درآمد بیشتر میکند. به ایشان گفتم «اگر شاهنشاه اجازه بدهید به عرضتان برسانم که مسئله فقط پول نیست که برویم مثلاً با قرض از خارج تأمین کنیم یا اینکه درآمد نفت افزایش پیدا کند. مسائل اساسی مربوط به اولویتهای مملکتی است که باید یک تغییر اساسی در آنها دادهشود. داشتن منابع مالی اضافی به تنهایی کافی نیست. ما با فشار تورّمی شدید که در اثر افزایش بیرویهٔ هزینههای دولتی ایجاد شده، مواجه هستیم و این فشارها با فراهم شدن پول اضافی رفع نمیشود. ما مواجه با کمبود منابع حقیقی و نه فقط منابع مالی هستیم.
-گفت «منظور از منابع حقیقی چیست؟»
گفتم «مثلاً در حال حاضر ما در کشور مواجه با کمبود سیمان هستیم. حدود سالی پنج میلیون تن سیمان تولید میکنیم ولی با این پروژههای دولت در سال احتیاج به ۱۲ میلیون تن سیمان است.»
-گفت «خب وارد میکنیم.»
گفتم «بنادر و شبکههای حملونقل کشور ظرفیت واردکردن و حملونقل هفت میلیون تن سیمان در سال را ندارد.»
-گفت «خب بنادر را توسعه میدهیم.»
گفتم «مسئله توسعهٔ بنادر و جادهها چیزی نیست که یکساله انجام بشود. لااقل هفت سال وقت لازم دارد.بایستی آهنگ هزینههای دولتی را کم کنیم و منابعمان را از مصارفی که اولویت کمتری دارند به سوی هزینههای با اولویت بیشتر منعطف کنیم.
-گفت «مثلاً چی؟»
من منظورم هزینههای سرسامآور نظامی بود، او هم میفهمید. میخواست من را مجبور کند هزینههای نظامی را ذکر کنم. میخواست من را مجبور کند هزینههای نظامی را ذکر کنم و بکوبد توی سرم. چون نسبت به هزینههای نظامی خیلی حسّاسیت داشت. من گفتم «ما به عنوان کارشناسان اقتصادی نمیتوانیم اظهار نظر کنیم. آن مقامات عالی سیاسی مملکت هستند که اولویتهای مملکت را تعیین میکنند.وقتی اولویتها را تعیین کردند، دیگر نمیشود هم «آ» را داشت، هم «ب» را داشت، هم «س» را داشت، هم «د»؛ بایستی در داخل اولویتهای تعیینشده رعایت ظرفیت مالی و اقتصادی کشور را نمود و نباید اجازه داد که بین کلّ تقاضا برای این منابع و عرضهٔ آن اختلاف فاحش به وجود بیاید.»
مقدم سپس به همان ادبیات شاهانه اشاره می کند و می گوید: در اینجا ایشان بلند شد و گفت «مهملات و تئوری و این حرفها را قبول ندارم. شما اقتصاددانها نمیدانید چه دارید میگویید. ما خوب میدانیم چه کار داریم میکنیم و آیندهٔ درخشانی برای مملکت در پیش داریم. شما بهتر است این حرفها را بگذارید کنار و به کارهای اساسیتر برسید.» بلند شد، رفت و جلسه ختم شد.
ماجرای کنفرانس رامسر
محسن امیرفردی، که در بانک جهانی مشغول به کار بود در گفتوگو موسی غنینژاد با او به کنفرانس رامسر و تمسخر امور کارشناسی و تخصصی توسط شاه اشاره می کند. او می گوید: آقای مجیدی که آن زمان رئیس سازمان برنامه بود در کنفرانس این مساله را با نوعی احتیاط و حتی ترس و لرزی برای شاه توضیح داد و چارتهایی را هم که تهیه کرده بودیم به شاه نشان داد. مجیدی گفت پیشبینی سازمان برنامه این است که درآمد نفت ایران به صورت واقعی کاهش پیدا میکند و پس از مدتی مازاد درآمد موجود تبدیل به کسری بودجه میشود. شاه که آنجا نشسته بود و به کاغذهایی که جلویش بود نگاه میکرد و عملاً میخواست نشان دهد که زیاد دقت ندارد، یکدفعه یک تکان خورد و گفت چه گفتید شما؟ آقای مجیدی دوباره عنوان کردند که نظر کارشناسان و اقتصاددانان سازمان برنامه این است که قیمت نفت در طول زمان تعدیل میشود و درنتیجه ما باید از همین الان خودمان را آماده کنیم که دچار کسری بودجه نشویم. یعنی باید بخشی از مازاد درآمد کنونی را پسانداز و در خارج از کشور سرمایهگذاری کنیم که بعداً بتوانیم به کشور وارد کنیم. ما در کشور مس، آهن و منابع فراوانی داریم در نتیجه از بابت منابع نگران نیستیم و میتوان همه پروژهها را به تدریج اجرا کرد….بعد از اینکه آقای مجیدی این صحبتها را مطرح کرد، شاه رو کرد به آقای محمد یگانه که یادشان بخیر یکی از مردان درست و شریف و اقتصاددان خیلی خوبی بودند و من برای ایشان احترام خیلی زیادی قائل بودم و با ایشان در بانک مرکزی همکاری اندکی هم داشتم. شاه از آقای یگانه پرسید: محمد نظر بانک مرکزی چیست؟ این چه حرفهایی است که سازمان برنامه میزند؟ آقای یگانه اگرچه اطلاع داشت و ما با ایشان صحبت کرده بودیم و میدانست اما متاسفانه و برعکس آن شخصیتی که من از ایشان میشناختم این تز سازمان برنامه را تایید نکرد و گفت: نه، این نظر اقتصاددانان سازمان برنامه است. ما در بانک مرکزی پیشبینیهای خودمان را داریم و چنین مسالهای را ما در آینده نمیبینیم.
غنینژاد: یعنی ملاحظه خوشامد شاه را کرد.
امیرفردی: بله، شاه هم گفت پس اول با همدیگر بنشینید مسائل داخلی خودتان را حل کنید. یعنی آنچه ما مدتها بررسی کرده بودیم و موفق شدیم در کنفرانس رامسر در حضور شاه با همه محافظهکاریهایی که وجود دارد طرح مساله کنیم به این نحو عملاً ماستمالی شد و کنار گذاشته شد.
عبدالمجید مجیدی و تقابل تخصص و تعهد
خاطرات عبدالمجید مجیدی، دارای دکترای حقوق از فرانسه، و رئیس سازمان برنامه و بودجه در سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ (۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶) نیز حکایت از آن می کند که تعهد سیستم شاه به ایدئولوژی خود ساخته و کیش شخصیت شاه، و آن چه می اندیشند، تا چه اندازه در سرنوشت کشور، و ایران دخیل بوده است. شاه به آرمان هایش به شدت وفادار بود. اما نظام ایدئولوژیک اندیشه شاه و شخص او یک ناتوانی اساسی داشت؛ فاقد توانمندی استراتژیک به منظور ایجاد انطباق میان آرمان و ابزار بود. در این جا باید گفت که نظام ایدئولوژیک اندیش باستانگرایانه، درست خلاف مسئولان نهادهای مدرن که بر اساس علم به توسعه کشور می اندیشیدند، عمل می کرد. با این همه این ناتوانی ناشی از تعهداندیشی صرف، که نتایج و عواقب خسارتبارش بر کشور آشکار شده بود، باعث نشد، شاه تغییر رویه داده، به سخنان کارشناسی اطرافیانش گوش فرا دهد. اما خاطرات مجیدی به یک نکته بسیار مهم دیگری نیز اشاره می کند؛ هراس نخبگان اطراف شاه و فساد بسیاری از آنان، اجازه نمی داد آنان دیدگاه های کارشناسی را به صراحت مطرح کنند. این امر باعث شده بود حتی کارشناسانی که مانند مجیدی به صراحت دیدگاه های خود را مطرح می کردند از ناحیه آنان، مورد ملامت و فشار قرار بگیرند. مجیدی در گفت و گو تاریخ شفاهی با او می گوید:
«خیلی اعلیحضرت مغموم و دپرسد بودند و خیلی روحیه چیزی داشتند اینها. فرمودند: «چطور شد یک دقعه به این وضعیت افتادیم؟» خوب، آقایان همه ساکت بودند. من گفتم: «قربان اجازه بفرمایید به عرضتان برسانم. ما درست وضع یک مردمی را داشتیم که در یک دهی زندگی میکردند و زندگی خوشی داشتند و منتهی خوب گرفتاری این را داشتند که خشکسالی شده بود و آب کم داشتند و آن قدر آب نداشتند که بتوانند کشاورزی بکنند. خوب هی آرزو میکردند که باران بیاید و باران بیاید. یک وقت سیل آمد. آن قدر باران آمد که سیل آمد زد تمام این خانهها و زندگی و چیز مزروعی اینها همه را خراب کرد و شکست و این حرفها. آدمها خوشبختانه زنده ماندند که توانستند جانشان را به در ببرند. ولی زندگیشان از همدیگر پاشید و از اصلاً دیگر به هم ریخت. ما هم درست همین وضع را داریم. ما یک مملکتی بودیم که خوش داشتیم زندگی میکردیم. خوب، پول بیشتری دلمان میخواست، درآمد بیشتری دلمان میخواست که بسازیم. یک دفعه این درآمد نفت که آمد مثل سیلی بود که تمام زندگی ما را شست و رفت». که خیلی هم از این حرف من خوششان نیامد و ناراحت شدند و پا شدند جلسه را تمام کردند و رفتند بیرون. همه هم به من اعتراض کردند که این چه حرفی بود زدی؟ گفتم: «آقای انصاری، این واقعیت است بایستی به اعلیحضرت بگوییم. این درآمد نفت است که پدر ما را درآورد». ببینید حتی میگویم، بحثهای اینطوری هم داشتیم دیگر. توجه میکنید؟»
ایدئولوژی اندیشی شاه کار را به جایی رسانده بود که او در امور وزارتخانه ها نیز بدون آگاهی وزیر مربوطه دخالت می کرد، مجیدی در کتاب خاطرات خود در این باره می گوید: «متاسفانه من در آن تصمیم موثر قرار نگرفتم. اصلاً مورد مشورت هم قرار نگرفتم.» مجیدی این را که چگونه او و همکارانش از بعضی از تصمیم گیریها که به وظائف وزارتخانه آنها مربوط میشد بی اطلاع و یا در آنها بی اثر بودند، این گونه توضیح می دهد «اعلیحضرت، اصولاً خوششان نمی آمد که روی این فکرهای اصلی که دارند و این برنامه هایی که دارند بحث بشود. روی بعضی مسائل که برایشان جنبه خیلی اساسی داشت، قبول نداشتند که در اصلش کسی شک و تردید بکند.» نکته شایان توجه آن که آن چه ذکر شد، شیوه برخورد نظام ایدئولوژیک اندیش شاه، با متخصصان و اطرافیان خودش بود. و به دلیل طولانی شدن مطلب، ایجاد هراس در حوزه سیاسی و اجتماعی، در کشور و آسیب های آن خودداری شد.
این گونه بود که ماجرای توسعه از بالا و براساس ایدئولوژی اندیشی و توسل به آرمان ها بدون توجه به ابزار، و تخصص لازم در این امور منتهی به پیچیده شده طومار نظام شاهنشاهی در ایران شد.
بیشتر بخوانید:
هشدار فراستخواه، رحمانیان، و میرزایی درباره تهدیدهای متوجه… محمدی: بدون حضور اقوام در قدرت وفاق شکل نمی گیرد / پزشکیان از کره جنوبی و تایوان برای توسعه ایران درس بگیرد / اسلام سیاسی نیازمند نوسازی همه جانبه چرا در حوادث سال ۹۸ به ۷۳۱ بانک حمله شد؟ روایت میدری از اقتضائات امنیت در ایران / بدون توانمندسازی.. درگیری با نسل دختر قصاب، امیدهای انتخابات ۱۴۰۳ را می سوزاند / درگیری نسلی طرحی صهیونیستی/ راه حل؛ ائتلاف و توافقسازی برسر مسالههای مشترک
216216