آدم گیج میشود، در روزنامه میخوانم فلان زن را به مناسبت اینکه فلان کار را کرد اعدام کردند. ممکن است که آن زن شریفترین زنها باشد اما بچهاش نان ندارد… این زن را در آنجا میکشد و خیال میکند با این «کشتن» میتواند جلوی فحشا را بگیرد.
به گزارش کاویان گلد، روز شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۸، یعنی حدود ۷ ماه پس از پیروزی انقلاب، روزنامهی «بامداد امروز» مصاحبهی مفصلی را با سید احمد خمینی منتشر کرد. یکی از پرسشهای قابل تامل در آن مصاحبه این بود: «در این سالهایی که شما نبودید و امام هم نبود، فرهنگ استعماری بر کشورمان سایه انداخته بود، فرهنگ نادانی، فرهنگ وارداتی و به عبارت دیگر، فرهنگ اختناق… به همین سبب در طول این سالها، زندگی جوان در ایران محصور در چهارچوب غفلت بود. چراکه پیامهای تبلیغاتی تلاش میکرد تا اندیشهی جوانان وطن از این چهارچوب تجاوز نکند. نخواند، نیندیشد و نداند. به همین سبب آداب و رسوم جدیدی در زندگی ما جا گرفت و تمامی «بد»هایی را که امروز میشناسیم، در آن روزگار به عنوان اصل به ما معرفی کرد. و چنین رایج کرد که زندگی منهای این اصول، اصلا زندگی نیست. در این رهگذر برخی ایدهآلها را شناختند و سپس با شناخت امام در حرکتها، جا گرفتند و زندگی را آنگونه که بود شناختند. اما باید بپذیریم که جامعه در کل ظرفیت پذیرشی در این حد نداشت. ولی در صورتی که این معنا پذیرفته شود میتوان بر بسیاری از مشکلات فائق آمد. پاسخ سید احمد خمینی را در پی میخوانید:
البته به طور کلی مبارزات ایران را در مقاطع خاص زمانی گروههای مختلفی هدایت کردند. برای روشن شدن عمق قضایا، باید روحانیت را در این مرحله به دو دسته تقسیم کرد: روحانیت در حوزهها، روحانیت بیرون از حوزهها. روحانیتی که در حوزه بودند و هستند، یا درسشان تمام شده یا نشده و آنهایی که در بیرون حوزهها، در مساجد و تکایا و منابر از این قبیل هستند… اما این را، اینجا داشته باشید تا بعد به آن بپردازم. ولی حال به برداشتی که از این سوال میشود میپردازم: در شرایط کنونی، من معتقد هستم که نباید برای ساخت زیربنای یک جامعهی اسلامی به مبارزه با «معلول» پرداخت، و ابتدا باید با علتها مبارزه کرد. از باب مثال الان یقهی فلان خانم را گرفتن که باید مثلا چادر سرکنی، این «بیچادری» یکی از معلولهای اجتماعی است که به هر حال حاکم بر جامعه است. اگر بگوییم فلان زن یا فلان مرد یا فلان بچه چرا این «سبک» را دارد، این سبک به نظر ما غلط، معلول شرایط حاکم بر اجتماع است. اگر با این سبک بخواهیم مبارزه کنیم، با معلول مبارزه کردهایم و تا «تو»ی نیرومند اینجا نشستهای، مردم از ترس چیزی نمیگویند، اما اگر «تو»ی نیرومند، روحانی نیرومند، سیاسی قدرتمند، پایت برداشته شود، چون در آن رهگذر، علتها را نشناختهایم و در پی از بین بردن علتها نبودهایم و ریشهها را نشناختیم، و تنها به مبارزه با معلول پرداختیم، همان آش است و همان کاسه، و یا به علت عکسالعمل وضعی بدتر از حال پیدا کنیم. در شرایط فعلی آنچه که باید انجام دهیم و در پی ساخت آن باشیم فرهنگ مستقل ملی، اسلامی است، ما باید امروز سنگ زیربنای این فرهنگ را بگذاریم. به معلولها کار نداشته باشیم، اینها را نفی نکنیم بلکه این فرهنگ مستقل ملی اسلامی را ترویج کنیم، اگر در جهت ترویج این فرهنگ، منطق بود، زور منطق رسید، حرف حق بود، توانستی بسازی، دنبالت جمع میشوند. وقتی دنبالت جمع شدند. مردم، یا دنبال تو میآیند یا دنبال همان فرهنگ گذشته، و اگر تو حرف حق داشته باشی، مسلم، دنبال تو خواهند آمد. و در آن سو طرف ضعیف میشود خوبهخود از بین میرود.