این روایت‌ها، با لحنی زنانه و دیدی متفاوت از نوشته‌های رسمی درباریان مرد، نمایی تازه از فضای حکومت قاجار را پیش چشم خواننده می‌گذارند.

«چادر زدیم رفتیم تماشا» نخستین کتاب از مجموعه سفرنامه‌های زنان قاجاری‌ است که در سال ۱۳۹۷ توسط نشر اطراف منتشر شد. این اثر از میان مجموعه‌ای ده‌جلدی از سفرنامه‌های حج دوره قاجار انتخاب شده که شامل حدود هشتاد سفرنامه از زنان و مردان آن دوران است.آنچه این کتاب را متمایز می‌کند، نه‌تنها قدمت تاریخی و نثر زنده‌اش، بلکه صداقت و نگاه شخصی نویسنده است. عالیه خانم نه در پی بزک کردن واقعیت است، نه تحت تاثیر ملاحظات سیاسی یا مذهبی. او همان‌طور که حس کرده، دیده و فهمیده، روایت کرده.

«دنیا تا دنیا آب»، «قطار قطار همه جمع می‌شوند»، «مالامال آفتاب گرم»، «شمر و یزید بسیار است»، «هر طور بگیری می‌گذرد»، «هشتاد زن شاه بزک می‌کنند» و «گرما و مگس و زنگ قاطرها»؛ فصل‌های کتاب با همین عناوین شاعرانه و گاه طنزآلود، مخاطب را به دنیایی پر جنب‌وجوش و صادقانه می‌برند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«روز عاشورا عید گرفتند. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید می‌گیرند، به واسطه عید محمد (ص) و آلش... شب یازدهم، حضرات مدینه بنای آتش‌بازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان می‌زدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهدا (ع) در کربلا چه کردند. نمی‌دانم چه حالی به من دست داد. این صداها را که شنیدم، می‌خواستم خودم را بکشم. خدا عذاب‌شان را زیاد کند، بحق محمد (ص) و آله.»"/>

سفر حج عالیه خانم؛ روایتی زنانه از دوره قاجار در مکه

صد سال پیش، در روزگار قاجار، زنی به نام عالیه خانم شیرازی دل به دریا زد و عازم سفر حج شد. سفرنامه‌ای که او نگاشته، نه تنها روایتی دست اول از این سفر معنوی است، بلکه پنجره‌ای منحصر به فرد به دیده‌ها و شنیده‌های یک زن جسور در آن دوران باز می‌کند.

سفر حج عالیه خانم؛ روایتی زنانه از دوره قاجار در مکه

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اسمش عالیه خانم شیرازی بود اما خودش در کرمان زندگی می‌کرد؛ زنی که بیش از صدسال پیش، در زمان قاجار، به سفر حج رفته بود. او نه شاعر بود، نه شاهزاده، نه دانشمند؛ تنها جسارت نوشتن داشت و نوشت.سفر عالیه خانم در رمضان سال ۱۳۰۹ هجری قمری آغاز شد. او به همراه دخترش فاطمه، یک خدمتکار، و مردی به نام ولی‌خان – که قرار بود سفرنامه را بنویسد اما در نهایت از زیر کار در رفت – از کرمان به بندرعباس رفت، از آن‌جا به بمبئی، و سپس به مکه و عتبات.

بنابر روایت فارس، «چادر زدیم رفتیم تماشا» فقط یک سفرنامه نیست؛ یادگاری‌ است از زنی که در دل قرن سیزدهم هجری، از پستوهای خانه پا بیرون گذاشت، سوار قافله شد، دریا را پشت سر گذاشت، به سرزمین‌های دور سفر کرد و تمام آنچه دید، شنید و حس کرد را بی‌پروا نوشت.

بخش نخست کتاب، روایت همین سفر پرماجراست. سفری که نویسنده‌اش آن را با جزئیاتی گاه طنازانه و گاه تلخ روایت می‌کند؛ از دریازدگی در کشتی و کیفیت خوراک مسلمانان بمبئی، تا قیمت کالاها و رفتار اعضای کاروان. عالیه خانم با نگاهی دقیق، رفتار اطرافیانش را زیر نظر دارد و کم‌تر به مناسک مذهبی می‌پردازد. در یادداشتی از سفر می‌نویسد:«مجبور شدم لابد با این خط نحس نجس خودم شرح حالی بنویسم که یادگار بماند. آیا بنده زنده برگردم یا بمیرم‌، به امید خداوند آن چه مقدر گردد، خوب است.»و با همین لحن بی‌پرده، روایت سفر را به‌دوش می‌کشد و تا پایان ادامه می‌دهد.

در ادامه، با بازگشت عالیه خانم به تهران، بخش دوم کتاب آغاز می‌شود؛ جایی که او برای مدتی در دربار ناصرالدین شاه اقامت می‌کند و گزارش‌هایی دقیق و متفاوت از درون حرمسرا و زندگی درباری می‌نویسد.

این روایت‌ها، با لحنی زنانه و دیدی متفاوت از نوشته‌های رسمی درباریان مرد، نمایی تازه از فضای حکومت قاجار را پیش چشم خواننده می‌گذارند.

«چادر زدیم رفتیم تماشا» نخستین کتاب از مجموعه سفرنامه‌های زنان قاجاری‌ است که در سال ۱۳۹۷ توسط نشر اطراف منتشر شد. این اثر از میان مجموعه‌ای ده‌جلدی از سفرنامه‌های حج دوره قاجار انتخاب شده که شامل حدود هشتاد سفرنامه از زنان و مردان آن دوران است.آنچه این کتاب را متمایز می‌کند، نه‌تنها قدمت تاریخی و نثر زنده‌اش، بلکه صداقت و نگاه شخصی نویسنده است. عالیه خانم نه در پی بزک کردن واقعیت است، نه تحت تاثیر ملاحظات سیاسی یا مذهبی. او همان‌طور که حس کرده، دیده و فهمیده، روایت کرده.

«دنیا تا دنیا آب»، «قطار قطار همه جمع می‌شوند»، «مالامال آفتاب گرم»، «شمر و یزید بسیار است»، «هر طور بگیری می‌گذرد»، «هشتاد زن شاه بزک می‌کنند» و «گرما و مگس و زنگ قاطرها»؛ فصل‌های کتاب با همین عناوین شاعرانه و گاه طنزآلود، مخاطب را به دنیایی پر جنب‌وجوش و صادقانه می‌برند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«روز عاشورا عید گرفتند. از قرار معلوم شب جمعه و روز جمعه را عید می‌گیرند، به واسطه عید محمد (ص) و آلش… شب یازدهم، حضرات مدینه بنای آتش‌بازی را گذاردند. توپ، تفنگ، شیپور، بالابان، مزغان می‌زدند. یادم آمد شب یازدهم عیال سیدالشهدا (ع) در کربلا چه کردند. نمی‌دانم چه حالی به من دست داد. این صداها را که شنیدم، می‌خواستم خودم را بکشم. خدا عذاب‌شان را زیاد کند، بحق محمد (ص) و آله.»

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *