در جریان مبارزات انقلابی حتی شعارهایی مانند «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر اسرائیل مطرح نبود، چه چیزی مطرح بود؟ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. این دو مفهوم، دو ارزش اصلی انقلاب ایران بودند.
به گزارش کاویان گلد نشست «چرا انقلاب کردیم؟» روز یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳ در محل کاویان گلد برگزار شد. عباس ملکی دیپلمات سابق، محمدجواد مظفر ناشر و فعال فرهنگی و صادق زیباکلام استاد پیشین دانشگاه تهران که هر سه دارای سابقه مبارزات انقلابی هستند در این نشست چرایی وقوع انقلاب ۵۷ را مورد بررسی قرار داد. در نخستین بخش از گزارش این مراسم سخنان عباس ملکی را درباره سابقه مبارزاتیاش، چرایی وقوع انقلاب، جایگاه طبقاتی انقلابیون، آرمان آنان و… از نظر میگذرانیم.
سابقه مبارزاتی
من سال ۱۳۵۴ وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم، منتها از سال ۱۳۵۶ دانشگاه بسته شد. اگر خاطرتان باشد، شاه یک مصاحبه کرد و گفت: دانشگاهی که اینگونه رفتار میکند، نمیخواهم باز بماند. پدرم آیتالله ملکی امام جماعت مسجد «همت» تجریش بودند، من از سال ۱۳۵۶ از میدان تجریش تا میدان آزادی روی ماشین شعار میدادم و مردم جواب میدادند. به پیچ شمران که میرسیدیم، وارد خیابانی میشدیم که حالا اسمش خیابان انقلاب است. بدون تردید دهها هزار نفر از مردم حضور داشتند.
دو عامل مهم در وقوع انقلاب: دکتر شریعتی و افزایش قیمت نفت
دکتر شریعتی و افزایش قیمت نفت دو عامل مهم وقوع انقلاب ایران بودند. دکتر شریعتی تأثیر زیادی بر انقلاب ایران داشت. درست است که شبکه روحانیت، مساجد و گروههای مذهبی نقش مهمی داشتند، اما تأثیر دکتر شریعتی در دانشگاهها بسیار برجسته بود. او توانست نسل جدید را به بازنگری در اسلام دعوت کند، آن هم در شرایطی که مارکسیسم در حال گسترش بود. از دورههای قبل، عنصر عدالت دانشجویان را به سمت مارکسیسم جذب کرده بود. حتی بعد از اصلاحات شاه و انقلاب سفید، چریکهای فدایی خلق و دیگر گروههای مارکسیستی پیشروی کردند. مجاهدین خلق نیز بهتدریج مارکسیست شدند و سازمانهایی مانند «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» شکل گرفت.
در چنین دورهای، شریعتی دوباره جوانان را به مذهب بازگرداند. کتابهایی مانند «مذهب علیه مذهب»، «پدر مادر ما متهمیم» و «فاطمه فاطمه است» او تأثیر زیادی روی جوانان گذاشت و به طور عجیبی فضای دانشگاهها را تغییر داد. شمار خانمهایی که روسری سر میکردند بیشتر و نمازخانهها پر از جمعیت شدند. نفوذ دکتر شریعتی روزبهروز بیشتر میشد. کتابهای او میلیونی چاپ میشدند و هیچ چیزی نمیتوانست جلوی تأثیرگذاری او را بگیرد.
عامل دیگر مسئله قیمت نفت است. نفت در ابتدا حدود ۳۰ سنت بود و بعد به ۴۰ یا ۵۰ سنت رسید. اما در سال ۱۹۷۳، با وقوع شوک نفتی اعراب و بستن شیرهای نفت به روی کشورهایی مانند هلند، فرانسه، انگلستان و آمریکا، قیمت نفت ناگهان چهار برابر شد و به ۱۲ دلار رسید. شاه نتوانست این وضعیت را مدیریت کند. اگر رشد اقتصادی ایران از دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ را ببینید، رشد پایدار و مشخصی است؛ اما در سال ۱۳۵۳ بودجه کشور به دلیل افزایش قیمت نفت ناگهان دو برابر شد. شاه متوجه این تغییرات نبود. عبدالمجید مجیدی، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه [از دی ۵۱ تا مرداد ۵۶ در این سمت بود] در خاطراتش میگوید که حتی برق تهران در تابستانها قطع میشد. یک بار شاه او را خواسته و به او گفته بود: «چرا پول نمیدهی؟» او پاسخ داده بود که اقتصاددانان معتقدند سرمایهگذاری باید درست و حسابشده داشته باشد. شاه عصبانی شده و گفته بود: «اقتصاددان دیگر کدام خری است؟ من میگویم پول بریز!»
این پولها وارد جامعه شهری شد و تحولات زیادی را در پی آورد. افرادی که در مناطق پایینتر شهر زندگی میکردند، به مناطق بهتر نقل مکان کردند. طبقه متوسط شهری یک پله بالاتر آمد و مردم امکان مطالعه و فکر کردن پیدا کردند.
از طرفی، شاه تصمیم گرفت نظام تکحزبی را اجرا کند؛ تصمیمی بسیار عجیب! او که جزئی از بلوک غرب و اقمار آمریکا محسوب میشد، چرا باید چنین کاری میکرد؟
در همین زمان، نیز بر سر مسئله قیمت نفت با آمریکا اختلاف پیدا کرد. او معتقد بود قیمت نفت باید افزایش یابد، اما سعودیها با حمایت آمریکا ظرفیت تولید خود را افزایش دادند تا قیمتها ثابت بماند. شاه شکست خورد و وقتی به تهران بازگشت، مشخص شد انتظاراتی که در جامعه ایجاد کرده بود، دیگر قابل تحقق نیست.
من باز هم تأکید میکنم که نقش دکتر شریعتی در این میان بسیار پررنگ بود. البته این به معنای آن نیست که امام خمینی رهبری نداشتند؛ ایشان قطعاً رهبر انقلاب بودند. اما شریعتی بود که جوانان را از مارکسیسم درآورد و تحویل امام داد، امام نیز انقلاب را به سرانجام رساندند.
در پاسخ به پرسش آیا انقلاب کردید یا انقلاب شد؟
در این شکی نیست که ارادهای در میان مردم برای انقلاب شکل گرفت و کاملا ارادی بود. اینطور هم نبود که بدون هزینه انجام شود. بسیاری از مردم در جریان انقلاب زندگیهایشان از هم پاشید، خانوادههایی نابود شدند و عدهای جانشان را از دست دادند. تکتک مردم به دنبال تغییر بودند.
این انقلاب، انقلاب پابرهنگان نبود
انقلاب از تپههای قیطریه شروع شد؛ اکثر انقلابیون از طبقه متوسط شهری بودند. پایگاههای تظاهرات معمولاً مناطقی مانند تپه قیطریه بود؛ مناطقی که طبقه متوسط به بالای جامعه در آن حضور داشتند. برخلاف تصور رایج، این انقلاب، انقلاب پابرهنگان نبود؛ بلکه انقلاب طبقه متوسط شهری بود. شعارها هم اقتصادی نبودند. انقلاب ایران بیشتر یک حرکت فکری و اجتماعی بود که از سوی طبقه متوسط شهری هدایت شد.
آرمان انقلابیون «مرگ بر آمریکا» نبود
در جریان مبارزات انقلابی حتی شعارهایی مانند «مرگ بر آمریکا» و مرگ بر اسرائیل مطرح نبود، چه چیزی مطرح بود؟ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. این دو مفهوم، دو ارزش اصلی انقلاب ایران بودند که نشان میدهند انقلاب ایران کاملاً فرهنگی بود. در واقع، محور اصلی همان استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود.
دو گروه تندرو در انقلاب
دو گروه تندرو در تظاهراتها حضور داشتند؛ یکی جبهه ملی بود که به دلیل تشکیلات منسجمترشان، ادعا میکردند تمام مردمی که به خیابانها آمدهاند، میهنپرستانی هستند که از آنها حمایت میکنند، و دیگری مجاهدین خلق و مارکسیستها.
واقعیت این بود که روحانیون تهران از همان زمان فوت آقای مصطفی خمینی و مراسم ختم ایشان شروع به امضای بیانیه کردند. از قیطریه تا عاشورا و تاسوعا، این روحانیون بودند که مردم را هدایت میکردند. رژیم شاه و ساواک بارها این افراد را دستگیر کردند. مثلاً آقای دکتر بهشتی و دکتر مفتح مدتی در زندان بودند.
جبهه ملی میگفت این مردم برای ما آمدهاند، اما واقعیت این بود که مردم خودجوش به خیابانها میآمدند. اگر حزب جمهوری اسلامی تشکیل نمیشد، ممکن بود انقلاب به گونهای دیگر رقم بخورد و بگویند مردم سیاسی نبودند. اما این یک جریان فرهنگی بود که البته بعدها برخی از آن استفادههای سیاسی کردند.
مجاهدین خلق و مارکسیستها نیز نقش چندانی در انقلاب نداشتند. به یاد دارم در جریان تظاهراتها وقتی نزدیک دانشگاه شریف میشدیم، یکی از اعضای مجاهدین خلق از من میخواست شعارهایی مانند «سلام بر خمینی، درود بر مجاهد» یا «درود بر فلسطین» بدهم، اما من نمیگفتم چون میدانستم این گروهها نقشی در انقلاب ندارند.
مرحوم محمدرضا حکیمی که فردی وارسته و راستگو بود، میگفت: در تظاهراتی شعار میدادم که به دانشگاه تهران رسیدیم. دکتر سیروس پرهام را دیدم که کنار خیابان ایستاده و گریه میکند. وقتی علت را پرسیدم، گفت: ما خیلی تلاش کردیم مردم را به حرکت درآوریم، اما نتوانستیم. شما مذهبیها توانستید اما اگر این دیکتاتوری از بین برود، عیبی ندارد.
بسیاری از افراد غیرمذهبی هم بودند که فکر میکردند نباید در این حرکت اخلال کنند. حتی کانون نویسندگان نیز به امام خدمت کردند و نوشتههایی مانند آثار خانم سیمین دانشور نشاندهنده حمایت آنها از این جریان بود.
۲۵۹