در دستگاه ذهنی"قدرت های بزرگ"، همواره بازی اصلی، "بازی بزرگ" (Great Game) است. از سویی می دانیم که قدرت کالایی "کمیاب" است؛ پس فی‌النفسه ارزشمند است و جنگ اصلی، جنگ بر سر به چنگ آوردن سهم بزرگتری از کیک قدرت است‌. در آوردگاه بازی بزرگ، امکان زمین گیر کردن و به زانو درآوردن رقیب و دوام سروری و هژمونی ممکن می گردد. از بایسته های بردن بازی بزرگ، طراحی درست راهبردهای کلان (Grand Strategy) می باشد؛ راهبردهای کلان، سرشتی آینده نگر دارند. قواعد و چگونگی چینش اصول رفتاری بازیگران بزرگ در این کلان راهبردها نهفته است. منطق بازی بزرگ منطق رئالیزم است؛ اعتماد نداشتن به حریف، تحریم و فشار و دیپلماسی و گاه جنگ های منطقه ای و نیابتی و به طور کلی دست انداز سازی در مسیر رقیب در همه ی جهان.

دو بازیگر بازی بزرگ عصر ما - ایالات متحده آمریکا و چین می باشند؛ یکی از نخستین گام های آمریکا در چینش و بر ساختن راهبرد بزرگ خود در بازی بزرگ، سیاست چرخش به آسیا (Pivot to Asia) بود که دکترین باز توازن بخشی (Rebalancing) آمریکا در آسیا و کلید خوردن بازی بزرگ برای مهار چین بود. یکی از نسخه های نوین تر مهار چین، به راه انداختن جنگ تعرفه ای ست.

یکی از کانون ها و بنیادهای سیاست خارجی چین هموار نمودن مسیر دستیابی به انرژی و گسترش نفوذ اقتصادی به سراسر دنیا می باشد. برنامه ی اصلی قدرتمند شدن چین در طرح "یک کمربند، یک جاده" با بیش از یک تریلیون دلار سرمایه گذاری تبلور یافته است. چین در واکنش به سیاست مهار آن کشور از سوی آمریکا، از ایده ی وانگ. جی. سی، که از مهمترین استادان مطالعات روابط بین الملل در دانشگاه پکن است، با نام «رژه به سوی غرب» (March West) بهره گرفت. این ایده نخستین بار در اکتبر سال ۲۰۱۲ رونمایی شد.

جان کلام ایده‌ی رژه به غرب این بوده است که چین باید به جای بازیگری در محیط پر تنش دریای چین شرقی -که در دوئل قدرت می تواند به هدر رفت و افول تراژیک آن کشور منجر شود- به محیط غرب چین یعنی غرب آسیا و خاورمیانه چشم دوزد و با بازیگری در آن منطقه به بیشینه سازی منافع خود دست زند؛ منطق «رژه به غرب» ساده است؛ چین برای پرهیز از رقابت شدید با ایالات متحده، باید کانون توجه خود را نه به شرق آسیا که به غرب خود (یعنی منطقه غرب آسیا) معطوف دارد. به جرات می توان گفت: سیاست رژه به غرب چین تبلور خرد چینی در موازنه سازی جهانی و پراگماتیزم بقا بوده است.

ایده‌ی رژه به غرب آسیا در چین با توجه به واقعیت ریسک پایین بازیگری در غرب خود (خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب غرب آسیا) طراحی شده است. از نظر وانگ.جی. سی منطقه پیشنهادی، از نظم منطقه ای آمریکایی آزاد و عاری از مکانیسم در هم تنیدگی اقتصادی از پیش بوده و واشنگتن از لحاظ راهبردی از این مناطق (عراق و افغانستان) عقب نشینی نموده است، پس فضای بیشتری برای بازیگری و پیشروی چین موجود است.

از سویی در سرزمین های غرب چین، زمینه ی همکاری بیشتر و هم ریل شدن منافع چین و آمریکا فراهم‌تر است که می تواند سوهانی برای سابیدن تندی و تیزی جنگ قدرت بین آن دو کشور عمل نماید. حوزه های مشترک چین و ایالات متحده شامل: سرمایه تامین ثبات انرژی، رویارویی با تروریزم، عدم اشاعه ی سلاح های کشتار جمعی، ثبات منطقه ای و اهرم نقش آفرینی چین در ثبات بخشی به پاکستان و افغانستان است. از این زاویه حتی منافع چین با آمریکایی هم پوشانی بیشتری پیدا می‌کند و چین دارای اهرم قدرتمندتری می‌شود و توان ساختن رابطه‌ی متوازن تری با آمریکا را پیدا می کند و می تواند هم چنان از گرفتن "سواری مفت" از نظم و ثبات آمریکایی حاکم بر جهان بهره مند شود.

ایده‌ی رفتن به غرب برای چین ارمغانی دیگر را نیز به همراه داشته؛ حضور چین می‌تواند منجر به گارانتی بهتر «جاده‌ی ابریشم نو» و انتقال بهتر انرژی و سایر منابع از آسیای میانه و اوراسیا به مناطق غرب چین شود و این حضور موجب تسری قدرت اقتصادی چین به قدرت سیاسی و قدرت نرم آن کشور و نزدیکی بیشتر با کشورهای آن منطقه، تبادل نیروی انسانی و پژوهش های دانشگاهی گردد. علاوه بر این، حضور چین موجب بهبود امنیت در تبت و سینگ کیانگ می‌شود که این خود منجر به بالارفت امنیت ملی چین و بهبود روابط با اقلیت ها خواهد شد.

پس باید تاکید کرد، پراگماتیزم و منطق بقا، چین را از محیط پر تنش شرق آسیا به غرب آسیا کشانده تا احتمال رویارویی آن کشور با آمریکا کم‌تر شود و چین در سیاه چاله‌ی نبرد تمام عیار با آمریکا تحلیل نرود.

 کارشناس ارشد مطالعات آمریکای شمالی

212"/>

«رژه به سوی غرب» چین

ایده‌ی رفتن به غرب برای چین ارمغانی دیگر را نیز به همراه داشته؛ حضور چین می‌تواند منجر به گارانتی بهتر «جاده‌ی ابریشم نو» و انتقال بهتر انرژی و سایر منابع از آسیای میانه و اوراسیا به مناطق غرب چین شود.

«رژه به سوی غرب» چین

در دستگاه ذهنی”قدرت های بزرگ”، همواره بازی اصلی، “بازی بزرگ” (Great Game) است. از سویی می دانیم که قدرت کالایی “کمیاب” است؛ پس فی‌النفسه ارزشمند است و جنگ اصلی، جنگ بر سر به چنگ آوردن سهم بزرگتری از کیک قدرت است‌. در آوردگاه بازی بزرگ، امکان زمین گیر کردن و به زانو درآوردن رقیب و دوام سروری و هژمونی ممکن می گردد. از بایسته های بردن بازی بزرگ، طراحی درست راهبردهای کلان (Grand Strategy) می باشد؛ راهبردهای کلان، سرشتی آینده نگر دارند. قواعد و چگونگی چینش اصول رفتاری بازیگران بزرگ در این کلان راهبردها نهفته است. منطق بازی بزرگ منطق رئالیزم است؛ اعتماد نداشتن به حریف، تحریم و فشار و دیپلماسی و گاه جنگ های منطقه ای و نیابتی و به طور کلی دست انداز سازی در مسیر رقیب در همه ی جهان.

دو بازیگر بازی بزرگ عصر ما – ایالات متحده آمریکا و چین می باشند؛ یکی از نخستین گام های آمریکا در چینش و بر ساختن راهبرد بزرگ خود در بازی بزرگ، سیاست چرخش به آسیا (Pivot to Asia) بود که دکترین باز توازن بخشی (Rebalancing) آمریکا در آسیا و کلید خوردن بازی بزرگ برای مهار چین بود. یکی از نسخه های نوین تر مهار چین، به راه انداختن جنگ تعرفه ای ست.

یکی از کانون ها و بنیادهای سیاست خارجی چین هموار نمودن مسیر دستیابی به انرژی و گسترش نفوذ اقتصادی به سراسر دنیا می باشد. برنامه ی اصلی قدرتمند شدن چین در طرح “یک کمربند، یک جاده” با بیش از یک تریلیون دلار سرمایه گذاری تبلور یافته است. چین در واکنش به سیاست مهار آن کشور از سوی آمریکا، از ایده ی وانگ. جی. سی، که از مهمترین استادان مطالعات روابط بین الملل در دانشگاه پکن است، با نام «رژه به سوی غرب» (March West) بهره گرفت. این ایده نخستین بار در اکتبر سال ۲۰۱۲ رونمایی شد.

جان کلام ایده‌ی رژه به غرب این بوده است که چین باید به جای بازیگری در محیط پر تنش دریای چین شرقی -که در دوئل قدرت می تواند به هدر رفت و افول تراژیک آن کشور منجر شود- به محیط غرب چین یعنی غرب آسیا و خاورمیانه چشم دوزد و با بازیگری در آن منطقه به بیشینه سازی منافع خود دست زند؛ منطق «رژه به غرب» ساده است؛ چین برای پرهیز از رقابت شدید با ایالات متحده، باید کانون توجه خود را نه به شرق آسیا که به غرب خود (یعنی منطقه غرب آسیا) معطوف دارد. به جرات می توان گفت: سیاست رژه به غرب چین تبلور خرد چینی در موازنه سازی جهانی و پراگماتیزم بقا بوده است.

ایده‌ی رژه به غرب آسیا در چین با توجه به واقعیت ریسک پایین بازیگری در غرب خود (خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوب غرب آسیا) طراحی شده است. از نظر وانگ.جی. سی منطقه پیشنهادی، از نظم منطقه ای آمریکایی آزاد و عاری از مکانیسم در هم تنیدگی اقتصادی از پیش بوده و واشنگتن از لحاظ راهبردی از این مناطق (عراق و افغانستان) عقب نشینی نموده است، پس فضای بیشتری برای بازیگری و پیشروی چین موجود است.

از سویی در سرزمین های غرب چین، زمینه ی همکاری بیشتر و هم ریل شدن منافع چین و آمریکا فراهم‌تر است که می تواند سوهانی برای سابیدن تندی و تیزی جنگ قدرت بین آن دو کشور عمل نماید. حوزه های مشترک چین و ایالات متحده شامل: سرمایه تامین ثبات انرژی، رویارویی با تروریزم، عدم اشاعه ی سلاح های کشتار جمعی، ثبات منطقه ای و اهرم نقش آفرینی چین در ثبات بخشی به پاکستان و افغانستان است. از این زاویه حتی منافع چین با آمریکایی هم پوشانی بیشتری پیدا می‌کند و چین دارای اهرم قدرتمندتری می‌شود و توان ساختن رابطه‌ی متوازن تری با آمریکا را پیدا می کند و می تواند هم چنان از گرفتن “سواری مفت” از نظم و ثبات آمریکایی حاکم بر جهان بهره مند شود.

ایده‌ی رفتن به غرب برای چین ارمغانی دیگر را نیز به همراه داشته؛ حضور چین می‌تواند منجر به گارانتی بهتر «جاده‌ی ابریشم نو» و انتقال بهتر انرژی و سایر منابع از آسیای میانه و اوراسیا به مناطق غرب چین شود و این حضور موجب تسری قدرت اقتصادی چین به قدرت سیاسی و قدرت نرم آن کشور و نزدیکی بیشتر با کشورهای آن منطقه، تبادل نیروی انسانی و پژوهش های دانشگاهی گردد. علاوه بر این، حضور چین موجب بهبود امنیت در تبت و سینگ کیانگ می‌شود که این خود منجر به بالارفت امنیت ملی چین و بهبود روابط با اقلیت ها خواهد شد.

پس باید تاکید کرد، پراگماتیزم و منطق بقا، چین را از محیط پر تنش شرق آسیا به غرب آسیا کشانده تا احتمال رویارویی آن کشور با آمریکا کم‌تر شود و چین در سیاه چاله‌ی نبرد تمام عیار با آمریکا تحلیل نرود.

 کارشناس ارشد مطالعات آمریکای شمالی

212

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *