۲۹ خرداد سالروز فوت مرحوم دکتر شریعتی بود. لازم دانستم خاطرات مختصری که از ایشان دارم را بیان کنم.
من در دهه ۴۰ در دانشگاه مشهد مشغول تحصیل در دانشکده ادبیات بودم و خوب بنا به علائق مذهبی در آن زمان با انجمن اسلامی دانشجویان کم و بیش همکاری می کردم.
در این زمان شنیدم که دکتر شریعتی که برای اولین بار نام او را می شنیدم از زندان آزاد شده و قرار است به دانشکده ادبیات بیاید و ندریس کند.البته با پدر ایشان آشنا بوم و در ایام خاص در دانشگاه یا خارج از دانشگاه پای سخنان مرحوم محمد تقی شریعتی می نشستم.
وقتی ایشان به دانشکده آمد من سال اول رشته زبان انگلیسی بودم و درسی داشتیم به نام درس تاریخ تمدن که ایشان استادش بود. درسهایی این چنینی که عمومی بود و دانشجویان رشته های گوناگون در یک سالنی جمع می شدند و استاد برای همه تدریس می کرد. درس روانشناسی را مرحوم دکتر برادران رفیعی درس می داد. درس جامعه شناسی را دکتر نیک گهر و زبان انگلیسی هم همینطور به صورت مشترک انجام می شد.
تدریس دکتر شریعتی چند ویژگی داشت: اول جنبه های منفی آن. او در کلاش درس یک دم سیگار می کشید اما در سخنرانی های رسمی که در بعضی دانشکده ها از جمله دانشکده پزشکی مشهد به مناسبت های گوناگون تشکیل می شد و در آن استادان دیگر هم حضور داشتند از سیگار کشیدن خبری نبود. او در طول سکوی جلوی سالن یکسره راه می رفت و سخن می گفت. دوم اینکه سر وقت نمی آمد مثلاً اگر ساعت شروع کلاس ساعت ۱۰ بود او ساعت ۱۱ و شاید از ۱۱ گذشته بود می آمد. اما نکات مثبت:
با آنکه سر کلاس او حضور و غیابی صورت نمی گرفت همه و شاید اغلب می ماندند و از درس او استفاده می کردند.
توانایی: این توانایی از چند جهت بود. اول قدرت سخن گفتن. او هم در کلاس و هم در سخنرانی هایش حدود دو الی سه ساعت یکسره حرف می زد و خسته نمی شد و حتی آب هم نمی نوشید.
دوم در استفاده از عبارات نغز ادبی و مسلسل وار سخن گفتن او بود که به راستی تعجب انگیز بود.
سوم کثرت مطالعات جامعه شناختی وی بود. هم به جامعه شناسی غربی مسلط بود و هم جامعه ایرانی و به ویژه نسل جوان را خوب می شناخت و آنچنان سخن می گفت که بر دل می نشست.
سوم تسلط بر تاریخ اسلام در حدودی که او مطالعه کرده بود. او بیشتر مطالعاتش از متون تاریخی اهل سنت بود و سیره ابن هشام برایش مرجع بود. همچنانکه در جامعه شناسی افرادی چون دورکیم و گورویچ در فکر او حضور داشتند. و این نشانگر این است که استاد و مرجع تا چه اندازه در تشکیل شخصیت آدمی مؤثر است. من یادم هست که درآخر یکی ازکلاس های تاریخ تمدنش در مورد مسئله خلافت با او اجمالاً بحث کردم و به او ایراد داشتم اما او در پاسخ گفت تا جایی که من مطالعه کردم این چنین است و ممکن است روزی نظرم برگردد و ظاهراً برگشت.
توانایی دیگر در مجسم کردن وقایع تاریخی و تطبیق آن با زمان بود که باز از ویژگی های او بود.
خسته نشدن مخاطب را هم باید به حساب توانمندی او گذاشت. او تا جایی که توان داشت می گفت و مخاطب هم تا جایی که توان داشت می نشست و گوش می داد.
توانایی دیگر او در عدم تکرار مطالب بود. او بیانی سحرانگیز داشت بگونه ای عبارات را می پرداخت که در آن تکرار ملاحظه نمی شد. استفاده از استعارات عارفانه، شاعرانه و حکیمانه از دیگر ویژگی سخنرانی او بود. اما آنچه بیش از هر توانایی برای او متجلی بود. انصاف او بود و این انصاف هم شاید مرهون توانمندیهایی دیگر او بود.
او وقتی میخواست مکتب یا مذهبی را معرفی کند آنچنان خوب معرفی می کرد که شاید مؤمن و معتقد آن مکتب هم نمی توانست آن را به خوبی گفتار او معرفی کند. او از زاویه دید مؤمن و معتقد به آن مکتب حرف می زد و این نهایت صداقت در نقد است. من بارها در کلاس درس او در رشته تاریخ آن زمان در دانشکده به طور مستمع آزاد شرکت می کردم؛ وقتی مثلاً مسیحیت یا یهودیت، بودیسم یا حتی مارکسیسم را معرفی می کرد من شک می کردم نکند او معتقد به آن مکاتب است. تمام زیبایی های آن-ها را بدون هیچگونه لکنت یا واهمه بیان می کرد. اما وقتی موقع نقد هم می شد آنچنان زیبا نقاط ضعف آنهارا بیان میکرد که آنچه را در ذهن ها ساخته بود ویران می کرد.
روحش شاد مردی استثنایی بود. خبر مرگ او را قبل از انقلاب مرحوم دادمان، وزیر شهید راه و ترابری که در آن زمان، من در خانه پدری وی مستأجر بودم به من داد. خداوند او را هم بیامرزد.