مرتضی رضایی؛ یکی از بهترین هافبک‌های پرسپولیس در دهه ۷۰ اسماعیل حلالی است که ۶ فصل در ترکیب این تیم حضور داشت ولی علی‌رغم عملکرد قابل قبول، کمتر در خصوص او صحبت می‌شود. حلالی با پرسپولیس قهرمانی در لیگ آزادگان و جام حذفی را تجربه کرد و با سرخپوشان جام قهرمانی اولین دوره لیگ برتر را هم بالای سر برد. او یکی از اعضای تیم ملی رویایی ۹۸ هم بود و با این تیم به جام جهانی صعود کرد ولی در آستانه مسابقات دچار بیماری شد و حضور در این رقابت‌ها را از دست داد. اتفاقی که خودش از آن به عنوان بزرگ‌ترین حسرت دوران ورزشی خودش یاد می‌کند.

حلالی که قبلا در تیم‌های پایه پرسپولیس سرمربیگری می‌کرد، این روزها مشغول اداره آکادمی شخصی خودش است. او در کافه‌خبر درباره اتفاقات مختلف سال‌های حضورش در فوتبال ایران صحبت‌های جالبی را مطرح کرده که در ادامه آمده است:

اسماعیل حلالی برای خودش چه کار می‌کند؟ آیا فوتبال را همچنان دنبال می‌کند؟ دور از فوتبال هست یا نیست؟

اولین بار است که بعد از این چند سال، یک نفر از ما پرسید که چه کار می‌کنم. این واقعیت است. انقدر خودم حسرت این کلمه را می‌خوردم که روزی کسی به من بگوید چه کاری می‌کنم و چه برنامه ای دارم و چه در فکرم هست. اولا در حال حاضر به خاطر این که کلا شرایط این فوتبال و اتفاقات این فوتبال را به هیچ عنوان نمی‌پسندم، از آموزش و زیرساخت و خیلی از افرادی که اطراف فوتبال آمده اند و دایه مهربان تر از مادر شده اند، چون پول در فوتبال آمده است و آن‌ها آمده است، این جو و نوع آموزش را نمی‌پسندم. نگاه به ورزشی که ما داشته ایم و خودم دارم، {این است که} به عنوان یک فرد که تمام دوستانم را از ورزش پیدا کرده ام و وقتی رقیب بوده ام و رو در رو بازی کردیم با هم رفیق شدیم و سی سال است رفیق شده ایم. ورزش می‌تواند این کارها را بکند. نه در استادیوم چشم کسی را کور کنیم. من این را نمی‌پسندم و به خاطر همین یک آکادمی حرفه ای فوتبال زدم. فقط به خاطر این که دور از این موارد باشم.

توسط خودتان با هزینه خودتان بود؟

با خودم بوده است. خودم آموزش می‌دهم و تمام تمرینات را هستم.

مانند کسی نیستید که فقط اسمش روی بنر بخورد.

می توانید تشریف بیاورید و ببینید. آکادمی در مجموعه راه آهن در اکباتان و مجموعه شهید فکوری در میدان آزادی است. هر زمان به تمرینات ما آمدید، می‌توانید ببینید. خودم تمرینات را طراحی می‌کنم و خودم انجامش می‌دهم. فقط حضور ندارم. این کار را انجام می‌دهیم چون دلم نمی‌خواهد این فوتبال را به این صورت ببینم. زمانی که فوتبالیست شدم، اگر می‌دانستم آخرش به این جا ختم می‌شود، علیرغم این که استعداد زیادی داشتم، تغییر مسیر می‌دادم. چون نگاهم نسبت به فوتبال این نبود.

ممکن بود این تغییر مسیر به کجا برود؟

شاید بد یا خوب می‌شد. ممکن بود ورزش دیگری باشد. شاید هنر دیگری می‌بود. منظورم این است که کسی نبودم که دروغ بگویم. از بچگی فوتبال دوست داشتم و عاشق پرسپولیس بودم. ده سالم که بود، کنار {اتاق} خانه صندوقی  بود. جایی بود که لحاف‌ها را می‌گذاشتند و چهارچوبی داشت. در آن زمان پای خود را جوری به لبه آن جا زدم، صبح که بیدار شدم پایم به قدری ورم کرده بود که مستقیم به بیمارستان شهدا رفتیم و شیره پایم را کشیدم. یعنی در خوابم هم تصویر داشتم که می‌توانم بازیکن پرسپولیس شوم و قطعا این اتفاق رخ خواهد داد. آن رویا را زندگی می‌کردم. در دبیرستان به همکلاسی هایم می‌گفتم که دارم بازی می‌کنم. این روز را می‌بینم. می‌گفتند خل شده ای. تصویر من در زندگی این بود که انسان به هر چیزی که می‌خواهد می‌تواند برسد. ولی به اندازه آن باید سخت تلاش کند. شما باورتان نمی‌شود، نمی‌دانم چند سال دارید. فکر می‌کنم می‌توانید درک کنید. اگر مقداری هم سن بودید می‌توانستید بیشتر درک کنید که آن زمان ورود به باشگاه پرسپولیس خیلی سخت بود. مانند الان نبود که بازیکن بیاورد. اصلا اینطور نبود. باید آنقدر توانمند می‌بودید، علاوه بر این که باید در کنار بازیکن توانایی خود را به مجموعه نشان می‌دادید، می‌بایست خودتان را در مجموعه جا کنید. اجازه نمی‌دادند. اول باید خودتان را می‌پذیرفتند. اگر نمی‌پذیرفتند اجازه نمی‌دادند رشد کنید. دو ماهه شما را بر می‌گرداندند.

پیشنهاد پرسپولیس چه زمانی رسید؟

من کلا فوتبال خودم را مدیون ماشین سازی تبریز هستم. باید بگویم که عرق خاصی به آن دارم. چون از نوجوانی تا بزرگسالان در آن جا بودم. بعد از این که خدمت سربازی را به بسیج ۶:۱۶ تبریز رفتیم، به پاس تهران آمدم. پاس قهرمان آسیا شده بود. من و علیرضا اکبرپور سال ۷۱ به کوی پلیس آمدیم. جلسه ای تمرین کردیم و چون آمده به خدمت را به تبریز داده بودیم تا برایمان تمدید کنند، ما را سرباز کردند. من را به بسیج فرستادند و علیرضا را به فجر – سپاه – فرستادند. ما یک جلسه تمرین کردیم و آقای فیروز کریمی گفت مدارکتان کجاست؟ گفتیم به تبریز داده ایم. آن زمان موبایل نداشتیم. گفتند مدارک را بگیرید و بیاورید. به آن جا رفتیم و دیدیم فهمیده اند سربازیم. با کپی کارت خود به بسیج تبریز رفتم و به مدت دو ماه، هر شب خشم شب بود و در مراغه یک متر برف بود. فکر کنید از اوج فوتبال به خدمت رفتیم و ۸ کیلو وزن اضافه کردیم. زندگی ما به هم خورد. بعد از آن تلاش کردم تا به تیم ملی امید و تراکتور آمدم. در سال ۷۴، سال اولی که به تراکتور آمدم، آقای گل لیگ شدم و آن زمان لیگ دو جام آزادگان بود.

فوروارد بازی می‌کردید؟

فوروارد هم بازی می‌کردم. واسیلی گوجا فوروارد و هافبک نفوذی و هر جا که نیاز داشت می‌گذاشت. همزمان هم آقای گل لیگ شدم و هم تیم تراکتور را به لیگ یک آوردیم. لیگ یک هم چون ۵ ساله قرارداد داشتم، یک سال دیگر بازی کردم. آن سال دوباره ۱۱ گل زدم. سالی که مرحوم سیروس قایقران سرمربی کشاورز بود که حمید مطهری و همه بازیکنان کشاورز بودند. در تبریز ۳-۰ زدیم و در تهران هم ۱-۰ زدیم. دو تا تبریز زدم و یکی هم تهران. من با ۱۱ گل، نفر سوم گلزنان جام آزادگان شدم. اواخر فصل در نیم فصل دوم، چون {به عنوان} یار کمکی با پرسپولیس با استانکو به مالزی رفته بودیم، تیم سوم آسیا شد. هواپیما که می‌آمد، بچه‌ها از تمرین می‌گفتند به دنبال شما آمده اند. آن زمان ایجنت هم نبود. آقای صابریان از طرفداران سرسخت پرسپولیس و نماینده باشگاه بود. اینطور نبود که پول بگیرد. از جیب خود هزینه می‌کرد و بلیطش را خودش می‌خرید که به پرسپولیس منتقل شوم. هر روز می‌آمد. باشگاه تراکتور پول زیادی گرفت که نمی‌خواهم جزییات آن را بگویم. ولی در عرض دو سال، ۵۹ میلیون اول گرفتم و سال بعد هم برای آن یک سالی که مانده بود، ۱۰۰ و خرده‌ای میلیون گرفتند. {در حالی} که کل تیم ما با ۲۵ میلیون تومان بسته بود. آقای عابدینی گفته بود که چون بابت رضایت نامه شما پول داده ایم باید رایگان بازی کنید. پول محدودی به ما دادند و بعد به تیم ملی امید و بزرگسلان رسیدیم.

ولی این پیراهن برای شما گشاد نبود. شما یک بچه شهرستان به ماشین سازی و تراکتور آمدید و بعد به پرسپولیس آمدید. پیراهنی را به تن کردید که برای شما بزرگ نبود.

چون سال‌ها زحمت کشیده بودم و به لحاظ توانمندی، شاید من را در محیط تهران بشناسید. وقتی به تهران آمدم همه من را شناختند. از بچه‌های آذربایجان و فوتبالیست‌های قبلی آن بپرسید. به شما خواهند گفت که در ۱۰ سالی که از نوجوانی در ماشین سازی بوده ام چه اتفاقاتی رخ داد. من خیلی سختی کشیده بودم و به مدارجی رسیده بودم که می‌توانستم پیراهن باشگاه پرسپولیس را بازی کنم."/>

در دنیا فقط یک مرد وجود دارد، آن هم «علی دایی» است/ خداداد عزیزی از خودش گذشت تا تراکتور قهرمان شود

اسماعیل حلالی در کافه‌خبر درباره اتفاقات مختلف دوران ورزشی خود صحبت کرد.

در دنیا فقط یک مرد وجود دارد، آن هم «علی دایی» است/ خداداد عزیزی از خودش گذشت تا تراکتور قهرمان شود

مرتضی رضایی؛ یکی از بهترین هافبک‌های پرسپولیس در دهه ۷۰ اسماعیل حلالی است که ۶ فصل در ترکیب این تیم حضور داشت ولی علی‌رغم عملکرد قابل قبول، کمتر در خصوص او صحبت می‌شود. حلالی با پرسپولیس قهرمانی در لیگ آزادگان و جام حذفی را تجربه کرد و با سرخپوشان جام قهرمانی اولین دوره لیگ برتر را هم بالای سر برد. او یکی از اعضای تیم ملی رویایی ۹۸ هم بود و با این تیم به جام جهانی صعود کرد ولی در آستانه مسابقات دچار بیماری شد و حضور در این رقابت‌ها را از دست داد. اتفاقی که خودش از آن به عنوان بزرگ‌ترین حسرت دوران ورزشی خودش یاد می‌کند.

حلالی که قبلا در تیم‌های پایه پرسپولیس سرمربیگری می‌کرد، این روزها مشغول اداره آکادمی شخصی خودش است. او در کافه‌خبر درباره اتفاقات مختلف سال‌های حضورش در فوتبال ایران صحبت‌های جالبی را مطرح کرده که در ادامه آمده است:

اسماعیل حلالی برای خودش چه کار می‌کند؟ آیا فوتبال را همچنان دنبال می‌کند؟ دور از فوتبال هست یا نیست؟

اولین بار است که بعد از این چند سال، یک نفر از ما پرسید که چه کار می‌کنم. این واقعیت است. انقدر خودم حسرت این کلمه را می‌خوردم که روزی کسی به من بگوید چه کاری می‌کنم و چه برنامه ای دارم و چه در فکرم هست. اولا در حال حاضر به خاطر این که کلا شرایط این فوتبال و اتفاقات این فوتبال را به هیچ عنوان نمی‌پسندم، از آموزش و زیرساخت و خیلی از افرادی که اطراف فوتبال آمده اند و دایه مهربان تر از مادر شده اند، چون پول در فوتبال آمده است و آن‌ها آمده است، این جو و نوع آموزش را نمی‌پسندم. نگاه به ورزشی که ما داشته ایم و خودم دارم، {این است که} به عنوان یک فرد که تمام دوستانم را از ورزش پیدا کرده ام و وقتی رقیب بوده ام و رو در رو بازی کردیم با هم رفیق شدیم و سی سال است رفیق شده ایم. ورزش می‌تواند این کارها را بکند. نه در استادیوم چشم کسی را کور کنیم. من این را نمی‌پسندم و به خاطر همین یک آکادمی حرفه ای فوتبال زدم. فقط به خاطر این که دور از این موارد باشم.

توسط خودتان با هزینه خودتان بود؟

با خودم بوده است. خودم آموزش می‌دهم و تمام تمرینات را هستم.

مانند کسی نیستید که فقط اسمش روی بنر بخورد.

می توانید تشریف بیاورید و ببینید. آکادمی در مجموعه راه آهن در اکباتان و مجموعه شهید فکوری در میدان آزادی است. هر زمان به تمرینات ما آمدید، می‌توانید ببینید. خودم تمرینات را طراحی می‌کنم و خودم انجامش می‌دهم. فقط حضور ندارم. این کار را انجام می‌دهیم چون دلم نمی‌خواهد این فوتبال را به این صورت ببینم. زمانی که فوتبالیست شدم، اگر می‌دانستم آخرش به این جا ختم می‌شود، علیرغم این که استعداد زیادی داشتم، تغییر مسیر می‌دادم. چون نگاهم نسبت به فوتبال این نبود.

ممکن بود این تغییر مسیر به کجا برود؟

شاید بد یا خوب می‌شد. ممکن بود ورزش دیگری باشد. شاید هنر دیگری می‌بود. منظورم این است که کسی نبودم که دروغ بگویم. از بچگی فوتبال دوست داشتم و عاشق پرسپولیس بودم. ده سالم که بود، کنار {اتاق} خانه صندوقی  بود. جایی بود که لحاف‌ها را می‌گذاشتند و چهارچوبی داشت. در آن زمان پای خود را جوری به لبه آن جا زدم، صبح که بیدار شدم پایم به قدری ورم کرده بود که مستقیم به بیمارستان شهدا رفتیم و شیره پایم را کشیدم. یعنی در خوابم هم تصویر داشتم که می‌توانم بازیکن پرسپولیس شوم و قطعا این اتفاق رخ خواهد داد. آن رویا را زندگی می‌کردم. در دبیرستان به همکلاسی هایم می‌گفتم که دارم بازی می‌کنم. این روز را می‌بینم. می‌گفتند خل شده ای. تصویر من در زندگی این بود که انسان به هر چیزی که می‌خواهد می‌تواند برسد. ولی به اندازه آن باید سخت تلاش کند. شما باورتان نمی‌شود، نمی‌دانم چند سال دارید. فکر می‌کنم می‌توانید درک کنید. اگر مقداری هم سن بودید می‌توانستید بیشتر درک کنید که آن زمان ورود به باشگاه پرسپولیس خیلی سخت بود. مانند الان نبود که بازیکن بیاورد. اصلا اینطور نبود. باید آنقدر توانمند می‌بودید، علاوه بر این که باید در کنار بازیکن توانایی خود را به مجموعه نشان می‌دادید، می‌بایست خودتان را در مجموعه جا کنید. اجازه نمی‌دادند. اول باید خودتان را می‌پذیرفتند. اگر نمی‌پذیرفتند اجازه نمی‌دادند رشد کنید. دو ماهه شما را بر می‌گرداندند.

پیشنهاد پرسپولیس چه زمانی رسید؟

من کلا فوتبال خودم را مدیون ماشین سازی تبریز هستم. باید بگویم که عرق خاصی به آن دارم. چون از نوجوانی تا بزرگسالان در آن جا بودم. بعد از این که خدمت سربازی را به بسیج ۶:۱۶ تبریز رفتیم، به پاس تهران آمدم. پاس قهرمان آسیا شده بود. من و علیرضا اکبرپور سال ۷۱ به کوی پلیس آمدیم. جلسه ای تمرین کردیم و چون آمده به خدمت را به تبریز داده بودیم تا برایمان تمدید کنند، ما را سرباز کردند. من را به بسیج فرستادند و علیرضا را به فجر – سپاه – فرستادند. ما یک جلسه تمرین کردیم و آقای فیروز کریمی گفت مدارکتان کجاست؟ گفتیم به تبریز داده ایم. آن زمان موبایل نداشتیم. گفتند مدارک را بگیرید و بیاورید. به آن جا رفتیم و دیدیم فهمیده اند سربازیم. با کپی کارت خود به بسیج تبریز رفتم و به مدت دو ماه، هر شب خشم شب بود و در مراغه یک متر برف بود. فکر کنید از اوج فوتبال به خدمت رفتیم و ۸ کیلو وزن اضافه کردیم. زندگی ما به هم خورد. بعد از آن تلاش کردم تا به تیم ملی امید و تراکتور آمدم. در سال ۷۴، سال اولی که به تراکتور آمدم، آقای گل لیگ شدم و آن زمان لیگ دو جام آزادگان بود.

فوروارد بازی می‌کردید؟

فوروارد هم بازی می‌کردم. واسیلی گوجا فوروارد و هافبک نفوذی و هر جا که نیاز داشت می‌گذاشت. همزمان هم آقای گل لیگ شدم و هم تیم تراکتور را به لیگ یک آوردیم. لیگ یک هم چون ۵ ساله قرارداد داشتم، یک سال دیگر بازی کردم. آن سال دوباره ۱۱ گل زدم. سالی که مرحوم سیروس قایقران سرمربی کشاورز بود که حمید مطهری و همه بازیکنان کشاورز بودند. در تبریز ۳-۰ زدیم و در تهران هم ۱-۰ زدیم. دو تا تبریز زدم و یکی هم تهران. من با ۱۱ گل، نفر سوم گلزنان جام آزادگان شدم. اواخر فصل در نیم فصل دوم، چون {به عنوان} یار کمکی با پرسپولیس با استانکو به مالزی رفته بودیم، تیم سوم آسیا شد. هواپیما که می‌آمد، بچه‌ها از تمرین می‌گفتند به دنبال شما آمده اند. آن زمان ایجنت هم نبود. آقای صابریان از طرفداران سرسخت پرسپولیس و نماینده باشگاه بود. اینطور نبود که پول بگیرد. از جیب خود هزینه می‌کرد و بلیطش را خودش می‌خرید که به پرسپولیس منتقل شوم. هر روز می‌آمد. باشگاه تراکتور پول زیادی گرفت که نمی‌خواهم جزییات آن را بگویم. ولی در عرض دو سال، ۵۹ میلیون اول گرفتم و سال بعد هم برای آن یک سالی که مانده بود، ۱۰۰ و خرده‌ای میلیون گرفتند. {در حالی} که کل تیم ما با ۲۵ میلیون تومان بسته بود. آقای عابدینی گفته بود که چون بابت رضایت نامه شما پول داده ایم باید رایگان بازی کنید. پول محدودی به ما دادند و بعد به تیم ملی امید و بزرگسلان رسیدیم.

ولی این پیراهن برای شما گشاد نبود. شما یک بچه شهرستان به ماشین سازی و تراکتور آمدید و بعد به پرسپولیس آمدید. پیراهنی را به تن کردید که برای شما بزرگ نبود.

چون سال‌ها زحمت کشیده بودم و به لحاظ توانمندی، شاید من را در محیط تهران بشناسید. وقتی به تهران آمدم همه من را شناختند. از بچه‌های آذربایجان و فوتبالیست‌های قبلی آن بپرسید. به شما خواهند گفت که در ۱۰ سالی که از نوجوانی در ماشین سازی بوده ام چه اتفاقاتی رخ داد. من خیلی سختی کشیده بودم و به مدارجی رسیده بودم که می‌توانستم پیراهن باشگاه پرسپولیس را بازی کنم.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *