گروه اندیشه: آیا کسانی که به پزشکیان رای داده و او را به قدرت رسانده اند، می دانند از چه وضعیتی به چه وضعیت دیگری گذر کرده اند؟ نویسنده در مقاله زیر از منظری تئوریک - راهبردی، بابررسی موقعیتی که در آن انتخابات ۱۴۰۳ رخ داده، تلاش می کند مختصات اصلی را مطرح کرده، و با نماد قرار دادن خانمی که شغل قصابی را انتخاب کرده، به بخش کوچکی از تحول انتخاباتی ۱۴۰۳ بپردازد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جهان خانم قصاب، بیانگر، تغییر رویکرد دهه هشتادی ها به همه ابعاد زندگی پارادایم شیفت ایرانیان است. بخشی از این نیروها در انتخابات ۱۴۰۳ به عنوان نیروهای مخالف تندروی، بدنه اجتماعی ناپایدار، کوچک، نحیف ، لرزان با پیروزی نامطمئنن و شکننده را شکل دادند و مسعود پزشکیان را به عنوان رئیس جمهور منتخب به مصاف با بیش از ۱۰ بحران اصلی کشور، از جمله تحریم ها، و اف ای تی اف و ... فرستادند تا آن ها را سرو سامان بدهد. اکنون تقویت این نهال نوپا مبرمترین نیروهای آگاه در حاکمیت سیاسی ، احزاب، و نهادهای مدنی است. بی تردید بدون همراهی و ایجاد وفاق میان حاکمیت سیاسی، دولت، تندروها و مردم، چنین موفقیتی حاصل نخواهد شد. اما اگر تندروها گمان می کنند با تحمیل شکست به پزشکیان، می توانند فرصتی برای خود فراهم کنند، باید گفت همچنان که موفقیت پزشکیان موفقیت نظام سیاسی محسوب می شود، شکست او نیز شکست نظام سیاسی خواهد بود. از این رو  باید به این سوال نخستین  پاسخ داد که انتخابات ۱۴۰۳، ایران را از چه موقعیتی به چه موقعیت دیگری منتقل کرده است که حتی تندروها هم فرصت یک اشتباه دیگر ندارند؟ و تثبیت و تداوم چنین رویکردی نیازمند چیست؟ این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد در پاسخ به این سوال تدوین شده است: 

***

 اگر تندروها بخواهند اجازه تحقق وعده های دولت چهاردهم را ندهند، و کشمکش ها بر سر رای اعتماد به وزراء، نفس دولت را در  ابتدای عمر کوتاه دولت بگیرد، و به عبارتی گربه را دم حجله بکشند، ناپایداری جامعه و دولت به مفهوم استیت در آغاز راه دولت چهاردهم استمرار یافته، چه بسا شانس دیگری که به راحتی انتخابات ۱۴۰۳ را رقم بزند وجود نداشته باشد.   

 با این همه توجه به رخداد انتخابات ۱۴۰۳ که نوعی تغییر ریل در مسیر حکمرانی کشور محسوب می شود، به نظر می رسد حاکی از آن است که حاکمیت سیاسی به عمق تغییرات پی برده و از منظر راهبردی، برخلاف نتیجه عملی استراتژی تندروها، نه تنها مایل نیست بدنه اجتماعی اپوزیسیون برانداز و به نوعی خودبراندازی را توسعه دهد، بلکه دنبال مهار کامل آن است. همچنین مایل نیست به تنور بازی باخت - باخت که ناشی از تشدید فضای حذفی میان اصلاح طلبان با حاکمیت سیاسی است، دمیده، و دشمن مشترک را برنده بازی بکند. طرف سوم یعنی نیروهای برانداز اعم از سلطنت طلب و ...، اسراییل، در انتظار آن هستند که فضای پس از انتخابات ۱۴۰۳ به فضای قبل و بعداز انتخابات دوره سیزدهم برگردد. از این منظر در حوزه داخلی، به نظر می رسد که حاکمیت سیاسی به درستی درک کرده که بازی با حاصل جمع صفر (برنده و بازنده) وجود ندارد، از این رو بازی برد - برد، یا باخت - باخت، در فضای سیاسی حاکم شده است.

عمق تغییرات از حوزه جهانی و جهانی شدن آغاز شده، به حوزه منطقه ای و سپس حوزه داخلی منتهی می شود. در این میان خانم قصاب، نمادی است از جهان ایرانی سنتی، خاورمیانه ای و در بافت شهروند جهانی، که بر اساس موازین حقوق بشری، آن گونه که مایل است، می خواهد زیست سالم خود را شکل بدهد. انتخابات ۱۴۰۳ می تواند نشانه بارزی باشد از آشنایی حاکمیت سیاسی با تغییرات ناشی از دنیای پسامدرن، که ارزش های متفاوتی با دنیای مدرن و قبل تر از آن جهان سنتی دارد. نسیم این وضعیت جهانی سال ها می گذرد که به ایران رسیده است. در دیروز تاریخی، باید قادر می بودیم تحلیلی منسجم از امروز غرب فکری اقتصادی فراهم می کردیم تا بر اساس آن بگوییم فردای ما با چه فرصت ها و تهدیدهایی همراه است؟ ولی جامعه منازعاتی و اقتصاد غارتی، به چنین وضعیتی امکان و مجال ظهور و بروز نداد. بی تردید اگر تغییرات غرب را به طور نسبی، همه جانبه تشخیص می دادیم، به درستی می توانستیم برای فردای خودمان، در برابر تغییراتی مادی و ارزشی ناشی از جهانی شدن، و فرصت و تهدیدهای آن برنامه ریزی واقع بینانه ای انجام بدهیم. در فقدان چنین رویکردی اکنون سوال اساسی این است که آیا دیروز غرب امروز ایران خواهد بود؟ فقدان چنین رویکردی، امکان شناخت محیط داخلی و خارجی را از مسئولان ستاند تا جایی که به ویژه مسئولان بعد از خروج ایران از دالان کووید ۱۹، هیچگاه گمان نمی کردند با شکل دیگری از جامعه روبه رو شوند، که وجه درخشان آن، همین خانم قصاب است. اما برخی تندروها چنین وضعیتی را چهره زشت جامعه غرب زده تفسیر کردند.  

تامین معیشت و جهانی شدن؛ تغییر از جز به کل

مفهوم کلیدی در بیان این وضعیت، باوری است که از نگاه ویلیامز در کتاب سیاست پست مدرنیته نوشته گیبنز، مشخصه خواست ها و اهداف مردم است که در تعامل پیچیده، عوامل ساختاری  و کارگزاری توسعه می یابد؛ از یک سو حوزه ساختاری، از منظر هزینه و فایده دیگر بیکاری ۵۰ درصد زنان مانند آن چه در جامعه سنتی است بر نمی تابد. و از سوی دیگر در حوزه توسعه، شکل گیری مسئولیت و کارگزاری، بر اساس سلیقه مردان در  جامعه سنتی بر اساس هزینه های سبدخانوار دیگر امکانپذیر نیست. در ایران، مشاهده زنان زیادی که به عنوان راننده اسنپ، به امرار معاش مشغولند شاهدی است براین مدعا. 

آیا این امر به فراروی زنان از ارزش های کهن، به  حوزه  رانندگی در اسنپ اختصاص دارد؟ در حوزه روش شناسی،  مسلم است وقوع تغییر جزیی در دستگاه اندیشگی و زیست انسانی، به تدریج ابعاد گوناگون زیست کهن را  تحت تاثیر قرار می دهد. تا جایی که اکنون مشاهده می کنیم زنان به مشاغلی همچون جمع آوری زباله و بازیافت آن، مکانیکی، نجاری و در مورد اخیر شغل قصابی و ...هم روی آورده اند. به عبارت دیگر تغییر از جزء به کل، سراسر زندگی آدمیان در زیست کره، از جمله ایران را دربرگرفته است. چنین وضعیتی برای نیروهای هواخواه سنت، تناقض آمیز، محسوب می شود. آنان به طور طبیعی در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ با شعار تامین عدالت و آزادی، به میدان آمدند و پس از انقلاب، خواهان مراجعت زنان به خانه، به منظور تحکیم خانواده، با ازدواج و فرزندآوری بوده و هستند. اما مهمترین عامل تضعیف واقعیت های سنتی مذکور، رشد بر اساس الگوهای تعدیل و خصوصی سازی و آزادسازی با ترویج فرهنگ مصرف، در همه دولت های پس از جنگ و به ویژه در دولت های نهم و دهم و سیزدهم با شدت بسیار بیشتر نسبت به دولت های دیگر اجرا شده است. 

 آنان نیاموختند که در تضاد میان واقعیات سنتی، که بازگشت به آن ها در حال حاضر آرمان تلقی می شود و برنامه تعدیل، پیروز، برنامه و نتایج و پیامدهای ناخواسته آن است. برای مثال آنان نیاموختند آزادسازی و خصوصی سازی به عنوان یکی از عناصر جهانی سازی اقتصادی، با پیامدهای تغییرات بنیادین در بافتار زندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی همه آدمیان و به ویژه زنان همراه است. از این رو از یک سو برنامه تعدیل را اجرا می کردند، و از سوی دیگر پیامد آن یعنی تغییرات هویتی در ۵۰ درصد جامعه یعنی زنان را نمی پذیرفتند. آیا این وضعیت به عقب باز می گردد؟ پاسخ منفی است حتی با طرح نور.

مسئولان همچنین درنیافتند که  امر تامین معیشت به عنوان یک شاخص وابسته در کنار تغییر جهان سنت و ورود به جهان مدرن و پسامدرن، با ترکیب جهان دیجیتالیسم، به عنوان یک شاخص مستقل ، در کنار یکدیگر قادر شده اند، فرصت هایی برای ابراز هویت و توانمندی فردی، ایجاد کنند که پیش از این قابل تصور نبوده است. پیش از این آیا کسی گمان می کرد زمانی فرا برسد که زنان، شغل قصابی را انتخاب کنند و به کارهایی نظیر حمل لاشه گوسفند و قطعه قطعه کردن آن، که امری کاملا مردانه، زمخت و خشن، تلقی می شد بپردازند؟ ارزش های حاکم بر مشاغل در جهان سنت، با افسون زدایی از ساختارهای پشتیبان در حوزه اخلاقی آن، و انومیک و بی هنجار شدن بار ارزشی‌شان، دیگر جایگاه سابق را ندارند. جایگزین شدن ارزش های جدید مانند اصل کار، سودآوری، توانمندی و هزینه و فایده در سنجش همه امور، با اتخاذ ایدئولوژی مصرف و درعین حال، ایدئولوژی زدایی از مشاغل، هر عمل سودآوری را در خدمت رفاه اجتماعی قرار داده که در نوع خود هم فرصت و هم تهدید به شمار می رود.   

زلزله اجتماعی در ایران علی صاحب‌الحواشی در کانال خود این پدیده را مورد بررسی قرار داده است. و شغل خانم قصاب را نمادی از وقوع زلزله اجتماعی در ایران می داند، پدیده ای که تنها بخشی از نوک کوه یخ تغییرات در ایران را به نمایش می گذارد. او می نویسد: «این هم نمود دیگری از پیامدهای زلزله اجتماعی ایران در این چهار دهه اخیر است که مرزهای "عرفی" تفکیک جنسیتی نقش‌های اجتماعی را، این‌بار در عرصه حرفه‌ها، شکسته است. پیشتر دختر جوان بنّا و دختران مکانیک اتومبیل هم دیده بودیم. "تجدد" ایران یک‌قرن پیش نیز همین‌کار را کرد تا اولین زن استاد دانشگاه را در همان اوان تاسیس دانشگاه تهران یافتیم که خانم دکتر فاطمه سیاح دارای دکترای نقد ادبی از دانشگاه مسکو بود. می‌توان تصور نمود که برای مردسالاری نکبتی ما تحمل پدیده خانم دکتر سیاح تا چه مایه سنگین بوده است. مسئله شکسته شدن چنین مرزهایی را نباید صوری دید، این "صورت" در آن زیرها "معناهای" متکثری دارند که نشانه ترک‌خوردگی‌های پرشمار "زیست‌جهانی" است. نگاه کنید به زنگ‌زورخانه‌ای این خانم قصاب، و لحن سخن‌گفتن مردانه او. پیداست ذوقی هم به "مرشدی زورخانه" دارد؛ حرفه دیگری تمام‌مردانه! "مدرنیته" انسان را بیرون از مرزهای تعریفی مین‌گذاری‌شده‌ توسط "فرهنگ"، بازتعریف می‌کند! امواجی از ستیزه هم که برمی‌انگیزد، از همین روست.»

از این تغییرات عظیم فیلسوفان اجتماعی، به پارادایم جدید یاد می کند. امری که مسئولان به نظر می رسد به تدریج نسبت به آن آگاهی یافته و به ویژه تندروها، به سختی و دشواری تمام به آن خو می گیرند. از نظر آلن تورن و بسیاری از جامعه شناسان و فیلسوفان و متدلوژیست ها بن مایه چرخش های صورت گرفته از پارادایم متافیزیگی، به پارادایم سیاسی، و سپس پارادایم اجتماعی- اقتصادی، و اکنون به پارادایم فرهنگی رسیده است. پارادایمی که از نظر تورن ناظر بر مرگ جامعه مردان، و تولدجامعه زنان، و نزاع مرکزی آن نه بازتوزیع، که پیرامون بازشناسی اعم از هویتی و غیرهویتی شامل ساختاری و پساساختاری است و بر اساس آن صورتبندی می شود. با این همه تورن، پارادایم کنونی را دارای فرصت های مثبتی می داند که در فضای جهانی خواستار مهار سرمایه داری لگام گسیخته، و پی افکندن جامعه مدنی جهانی، مدرنیزاسیون منعطف، نفی مدرنیسم و گذار جوامع واپس مانده، به دنیای مدرن ذکر می کند. چنین رویکردی اما الزاماتی دارد. اعتماد سازی به عنوان بزرگترین سرمایه اجتماعی برای توسعه کشور، خروج از شرایط امنیتی و نظامی و تعامل با جهان خارج، و اتخاذ سیاست هایی چون ائتلاف بر روی مسایل مشترک در کشور، می تواند برای هر کشور خواهان پیشرفتی، از جمله ایران فرصت های بیشماری را فراهم کند.   

دولت ها ناتوان در مهار تغییرات

در این شرایط اگر دولت ها به ندای اجتماعی عصر گوش فرا ندهند، راه اعتمادسازی را نپیمایند، دچار وضعیتی  بسیار مخاطره آمیز می‌شوند. عصر مهار موقعیت ها توسط دولت ها، به پایان رسیده است، دولت ها خیلی مهارت داشته باشند، بتوانند با ترغیب مردم به مشارکت، پایداری سیستم، و توسعه را رقم بزنند. این موضوع است که می تواند مردم را به نگاه داری نسبت به ارزش ها و منافع خودشان حساس کند. دیجیتالیسم فرارونده از ساختار، موقعیت تغییر گسترده ای را در جوامع و در جهان ایجاد کرده که مهار آن در اختیار هیچ دولتی نیست. شهروند جهانی این گونه شکل گرفته است، به زودی وارد عصر دولت های مجازی با شهروندان مجازی هم خواهیم شد، عدم توجه به اقتضائات چنین جهانی به معنای بی ثباتی بیشتر و جنگ است. در این باره می توانیم به دو جامعه ای شدن ، و دو قطبی اجتماعی علاوه بر دو قطبی سیاسی در جغرافیای ایرانی اشاره کنیم. وضعیتی استرس زا، که نه تنها هرگونه توسعه ای را ناممکن می کند بلکه فرآیند پسرفت آن را نیز تشدید می کند.  

نظام تصمیم گیری ناتوان؛ وضعیت دو جامعه ای و دو تحولی؟

دختر قصاب، در کنار دختران ورزشکار المپیک، بیانگر تحولات عظیمی هستند. بسترسازی برای ایجاد حال و آینده ای مطلوب برای آنان، تنها با ائتلاف بر سر مساله مشترک، و توافق سازی بر اساس آن میسر است، که می تواند حاکمیت سیاسی را از هراس امنیتی فارغ کرده و امید مردم نسبت به آینده را در آنان زنده کند. کاری که دولت پزشکیان دنبال می کند. توسعه بدون وفاق ممکن نیست. گذار از یک منطق به منطق دیگر رصد دقیق می طلبد. پرداختن به نزاع جناحی، چنین رصدی را اغلب ناممکن کرده است.   تندروها و رادیکال ها اغلب از ماجراهای ویدیو و ماهواره درس نگرفته و نمی خواهند بپذیرند که دستگاه ذهنی و عملی آنان برای پاسخگویی به نیازهای  زندگی اجتماعی اکنون ایرانیان، سست و وا رفته است. همچنین به شدت غافل از این موضوع هستند که بخش مهمی از مشکلات داخلی از سوی وقایعی که در سطح جهانی یا قاره ای رقم می خورند، هدایت می شوند. آنان اغلب اساسا درک درستی از تحریم و اف ای تی اف ندارند.  

 با مطالعه نظریه گیبنز درباره سیاست پست مدرن در می یابیم که  ارزش های مسلط در دختر قصاب و جمع کثیر هم نسلانش دو رخداد فراروی انتقادی از وضعیت، به عنوان مبنای علم، و به ویژه علم سیاست، و  زیست و نگاه مبتنی بر شالوده شکنی ژرف، را بدون تحقق پیش زمینه های آن، همزمان با هم حمل می کنند. این  وضعیت آن گونه که بایسینگر در کتاب شهر انقلابی (بایسینگر ۱۷۲-۱۷۳) به تصویر می کشد، گویی این استعداد را خلق می کند که ایران هم به عنوان جوامع آسیب پذیر در برابر منازعات مدنی شهری، و هم جوامع آسیب پذیر در برابر تحولات بنیان برافکن اجتماعی قرار گرفته باشد. به نظر می رسد در ایران هر دو تحول به طور همزمان در تا انتخابات ۱۴۰۳ در حال پیشروی بوده اند؛ قبل از جانگیری مجدد گسست های تعیین کننده در ساختارهای اجتماعی قدیمی، بی تردید باید اصلاح از جایی آغاز شود.   بحران ناکارآمدی، و بحران فرهنگی و ارزشی ناشی از عملکرد تندروها و برداشت های شاذ آنان از دین، وضعیت را به گونه ای رقم زده که وقوع انقلاب های مدنی شهری که با ویژگی های نظام سیاسی مرتبط است، به همراه منازعات انقلابی اجتماعی که دارای چنین ارتباطی نیست، در درون خود پرورش دهد. این همزمانی در پیوند با دیجیتالیسم، و ایجاد پیوندهای متراکم در میان حتی عوامل ضعیف اجتماعی، هر لحظه می تواند منتهی به یک وضعیت ویژه شود. انتخابات ۱۴۰۳ که هر دو تحول را تا اطلاع ثانونی تعلیق کرده، از این جهت بسیار اهمیت دارند. این خطرها اکنون در دالان تعلیق ایجاد شده توسط انتخابات ۱۴۰۳ به جای تهدید، امکان تبدیل به فرصت یافته اند. البته این امر بسته به آن است که آقای پزشکیان تا چه اندازه توفیق یابد، به برنامه های خودش عمل کند. همانطور که جمعیت تهران در راهپیمایی ها، نیروی فصل الخطاب در برابر توطئه های دشمن بوده است، در شرایط نارضایتی، می تواند با طرح هایی همچون طرح نور و ... کارکردی عکس پیدا کند. برانگیختگی خشم، با شیوه های فیزیکی و درگیری با نسل خانم قصاب، همه چیز را ویران می کند. 

تندروی اجازه نداد آینده نگری عملی فعال شود

روش های تندروانه همچون تعطیلی مطبوعات یا خالص سازی، و همچنین حمله همه جانبه به همه عرصه های شهری، به ویژه بعد از انتخابات ۱۴۰۰ باعث شد تا تحقیقات گسترده در زمینه تحقق فاصله انتقادی، شکل نگیرد و در نهایت جایگیری فرهنگ شالوه شکنی گسترده به عنوان فرهنگ عامه پسند، از سوی دانشگاه به عنوان میزان الحراره تحولات اجتماعی، مورد رصد واقع نشد. از آن بدتر اندک تحقیقات انجام شده زیربنایی و بسیار مهم مانند پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان به عنوان مبنای تدوین سیاست عمومی در برنامه های پنج ساله، و سالیانه مورد توجه واقع نشد و به ویژه در حوزه آموزش و پرورش، و آموزش عالی جایگاهی به خود نه تنها اختصاص نداد، که راه اجرای روش های غیرعلمی، و توام با خشونت را باز کرد.  

تندروی اساسا اجازه نداد چیزی به نام استراتژی علمی در ایران مطرح شود. اغلب با ایدئولوژیک شدن حوزه های دانشگاهی و علمی و خالص سازی آن ها، دامنه غفلت های اجتماعی به ویژه در دیده‌بانی و اعلام هشدار به موقع نسبت به امکان ظهور وقایعی مانند ۱۴۰۱ افزوده شد و روند مهاجرت ۱۵۰ هزار نفر دانش آموختگان کشور به قیمت حداقل ۳۰۰ میلیارد دلاری را به عنوان فرارمغزها تشدید کرد. از دلایل عمده غافلگیری،  عدم ارتقاء نظام رسانه خصوصی و دولتی کشور، فعالان و کارکنان اصناف کارگری و نهادهای مدنی و حزبی،به جایگاه سیاسی نمایندگان مجلس، و دیگر مقامات رسمی در قوای دیگر در حوزه سیاست بود. 

فقدان چنین رویکردی به معنای عدم مطالعه سیاست ایران در اخراج نیروها و طبقات اجتماعی از زیر چتر نظام سیاسی و خسارات عظیم ناشی از آن است که در عمل منتهی به انقلاب بزرگ اخلاقی، اجتماعی شده است. دختر قصاب ما به عنوان یک نماد تاریخی، فرهنگ، ارزش ها، ترجیحات، و اخلاقیات نوین است که  رسما جای علایق مرکزی مانند رفتار سیاسی، طبقه، ایدئولوژی، و قدرت را خواهند گرفت. اما هیچ نظم مطالعاتی به ویژه دانشگاهی و علمی، به عنوان بازوی بررسی عمیق و هنجارساز برای واقعیت ساختار چندگانه به منظور گفت و گو باید در دستور کار قرار نگرفته است. در عوض آن چه شاهد بوده ایم عملکرد بسیار وحشتناک برخورد حذفی و ایدئولوژیک بوده که از نظر تاریخی، بقای حتی کوتاه مدت را از هر نیروی اعمال کننده خشونت سلب می کند. از منظر سیاسی انجام مطالعه بر روی سبک، زیبایی شناسی سیاسی، در جهانی که هوش مصنوعی و امر مصنوعی حرف نخست را می زند، و ترکیب و در هم تنیدگی آنان به امری حیاتی تبدیل شده، از اولویت های نظام های سیاسی است به ویژه نزد آن دسته از کشورهایی که در این باره رقابت جدی ای را مانند چین و آمریکا برای کسب قدرت نرم در دستور کار دارند. ولی حاکمیت سیاسی ایران، بیشتر به سوی قدرت سخت روی آورده که این امر در حوزه بقا و توسعه، امکان تبیین پس و پیش رخدادها و حوادث را از دانشگاه و کارشناسان می گیرد. این ها همه باعث می شود این پرسش نهایی مطرح شود که اگر در برنامه توسعه کشور، به ضرورت های مطرح که دختر قصاب نماد آن است، توجه نشود، آیا نباید منتظر تغییر دستاوردهای انتخابات ۱۴۰۳ باشیم؟ کمی صبر باید تا ورق خوردن تاریخ ایران در آینده نزدیک و چگونگی تغییر را به تماشا بنشینیم. 

بیشتر بخوانید خشونت میان چپ و راست فکری در جلسه گفت و گو / لبیب: هیچ خشونتی را تایید نکرده و برنمی‌تابیم / ۲۷ سال کارنامه مدارا و خشونت پرهیزی ضربه های سخت و جبران ناپذیر بر پیکر ایران / نگرانی عمیق استاد کدکنی در باره امروز و فردای ایران برنامه پزشکیان برای توسعه و رفاه ایرانیان خط قرمز اسراییل

۲۱۶۲۱۶ 

"/>

درگیری با نسل دختر قصاب، امیدهای انتخابات ۱۴۰۳ را می سوزاند / درگیری نسلی طرحی صهیونیستی/ راه حل؛ ائتلاف و توافق‌سازی برسر مساله‌های مشترک

دختر قصاب، در کنار دختران ورزشکار المپیک، بیانگر تحولات عظیمی هستند. بسترسازی برای ایجاد حال و آینده ای مطلوب برای آنان، تنها با ائتلاف بر سر مساله مشترک، و توافق سازی بر اساس آن میسر است، که می تواند حاکمیت سیاسی را از هراس امنیتی فارغ کرده و امید مردم نسبت به آینده را در آنان زنده کند. کاری که دولت پزشکیان دنبال می کند…. به زودی وارد عصر دولت های مجازی با شهروندان مجازی خواهیم شد، آیا برای آن برنامه ای داریم یا وارد بی ثباتی بیشتر و جنگ خواهیم شد؟

درگیری با نسل دختر قصاب، امیدهای انتخابات ۱۴۰۳ را می سوزاند / درگیری نسلی طرحی صهیونیستی/ راه حل؛ ائتلاف و توافق‌سازی برسر مساله‌های مشترک

 گروه اندیشه: آیا کسانی که به پزشکیان رای داده و او را به قدرت رسانده اند، می دانند از چه وضعیتی به چه وضعیت دیگری گذر کرده اند؟ نویسنده در مقاله زیر از منظری تئوریک – راهبردی، بابررسی موقعیتی که در آن انتخابات ۱۴۰۳ رخ داده، تلاش می کند مختصات اصلی را مطرح کرده، و با نماد قرار دادن خانمی که شغل قصابی را انتخاب کرده، به بخش کوچکی از تحول انتخاباتی ۱۴۰۳ بپردازد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جهان خانم قصاب، بیانگر، تغییر رویکرد دهه هشتادی ها به همه ابعاد زندگی پارادایم شیفت ایرانیان است. بخشی از این نیروها در انتخابات ۱۴۰۳ به عنوان نیروهای مخالف تندروی، بدنه اجتماعی ناپایدار، کوچک، نحیف ، لرزان با پیروزی نامطمئنن و شکننده را شکل دادند و مسعود پزشکیان را به عنوان رئیس جمهور منتخب به مصاف با بیش از ۱۰ بحران اصلی کشور، از جمله تحریم ها، و اف ای تی اف و … فرستادند تا آن ها را سرو سامان بدهد. اکنون تقویت این نهال نوپا مبرمترین نیروهای آگاه در حاکمیت سیاسی ، احزاب، و نهادهای مدنی است. بی تردید بدون همراهی و ایجاد وفاق میان حاکمیت سیاسی، دولت، تندروها و مردم، چنین موفقیتی حاصل نخواهد شد. اما اگر تندروها گمان می کنند با تحمیل شکست به پزشکیان، می توانند فرصتی برای خود فراهم کنند، باید گفت همچنان که موفقیت پزشکیان موفقیت نظام سیاسی محسوب می شود، شکست او نیز شکست نظام سیاسی خواهد بود. از این رو  باید به این سوال نخستین  پاسخ داد که انتخابات ۱۴۰۳، ایران را از چه موقعیتی به چه موقعیت دیگری منتقل کرده است که حتی تندروها هم فرصت یک اشتباه دیگر ندارند؟ و تثبیت و تداوم چنین رویکردی نیازمند چیست؟ این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد در پاسخ به این سوال تدوین شده است: 

***

 اگر تندروها بخواهند اجازه تحقق وعده های دولت چهاردهم را ندهند، و کشمکش ها بر سر رای اعتماد به وزراء، نفس دولت را در  ابتدای عمر کوتاه دولت بگیرد، و به عبارتی گربه را دم حجله بکشند، ناپایداری جامعه و دولت به مفهوم استیت در آغاز راه دولت چهاردهم استمرار یافته، چه بسا شانس دیگری که به راحتی انتخابات ۱۴۰۳ را رقم بزند وجود نداشته باشد.   

 با این همه توجه به رخداد انتخابات ۱۴۰۳ که نوعی تغییر ریل در مسیر حکمرانی کشور محسوب می شود، به نظر می رسد حاکی از آن است که حاکمیت سیاسی به عمق تغییرات پی برده و از منظر راهبردی، برخلاف نتیجه عملی استراتژی تندروها، نه تنها مایل نیست بدنه اجتماعی اپوزیسیون برانداز و به نوعی خودبراندازی را توسعه دهد، بلکه دنبال مهار کامل آن است. همچنین مایل نیست به تنور بازی باخت – باخت که ناشی از تشدید فضای حذفی میان اصلاح طلبان با حاکمیت سیاسی است، دمیده، و دشمن مشترک را برنده بازی بکند. طرف سوم یعنی نیروهای برانداز اعم از سلطنت طلب و …، اسراییل، در انتظار آن هستند که فضای پس از انتخابات ۱۴۰۳ به فضای قبل و بعداز انتخابات دوره سیزدهم برگردد. از این منظر در حوزه داخلی، به نظر می رسد که حاکمیت سیاسی به درستی درک کرده که بازی با حاصل جمع صفر (برنده و بازنده) وجود ندارد، از این رو بازی برد – برد، یا باخت – باخت، در فضای سیاسی حاکم شده است.

عمق تغییرات از حوزه جهانی و جهانی شدن آغاز شده، به حوزه منطقه ای و سپس حوزه داخلی منتهی می شود. در این میان خانم قصاب، نمادی است از جهان ایرانی سنتی، خاورمیانه ای و در بافت شهروند جهانی، که بر اساس موازین حقوق بشری، آن گونه که مایل است، می خواهد زیست سالم خود را شکل بدهد. انتخابات ۱۴۰۳ می تواند نشانه بارزی باشد از آشنایی حاکمیت سیاسی با تغییرات ناشی از دنیای پسامدرن، که ارزش های متفاوتی با دنیای مدرن و قبل تر از آن جهان سنتی دارد. نسیم این وضعیت جهانی سال ها می گذرد که به ایران رسیده است. در دیروز تاریخی، باید قادر می بودیم تحلیلی منسجم از امروز غرب فکری اقتصادی فراهم می کردیم تا بر اساس آن بگوییم فردای ما با چه فرصت ها و تهدیدهایی همراه است؟ ولی جامعه منازعاتی و اقتصاد غارتی، به چنین وضعیتی امکان و مجال ظهور و بروز نداد. بی تردید اگر تغییرات غرب را به طور نسبی، همه جانبه تشخیص می دادیم، به درستی می توانستیم برای فردای خودمان، در برابر تغییراتی مادی و ارزشی ناشی از جهانی شدن، و فرصت و تهدیدهای آن برنامه ریزی واقع بینانه ای انجام بدهیم. در فقدان چنین رویکردی اکنون سوال اساسی این است که آیا دیروز غرب امروز ایران خواهد بود؟ فقدان چنین رویکردی، امکان شناخت محیط داخلی و خارجی را از مسئولان ستاند تا جایی که به ویژه مسئولان بعد از خروج ایران از دالان کووید ۱۹، هیچگاه گمان نمی کردند با شکل دیگری از جامعه روبه رو شوند، که وجه درخشان آن، همین خانم قصاب است. اما برخی تندروها چنین وضعیتی را چهره زشت جامعه غرب زده تفسیر کردند.  

تامین معیشت و جهانی شدن؛ تغییر از جز به کل

مفهوم کلیدی در بیان این وضعیت، باوری است که از نگاه ویلیامز در کتاب سیاست پست مدرنیته نوشته گیبنز، مشخصه خواست ها و اهداف مردم است که در تعامل پیچیده، عوامل ساختاری  و کارگزاری توسعه می یابد؛ از یک سو حوزه ساختاری، از منظر هزینه و فایده دیگر بیکاری ۵۰ درصد زنان مانند آن چه در جامعه سنتی است بر نمی تابد. و از سوی دیگر در حوزه توسعه، شکل گیری مسئولیت و کارگزاری، بر اساس سلیقه مردان در  جامعه سنتی بر اساس هزینه های سبدخانوار دیگر امکانپذیر نیست. در ایران، مشاهده زنان زیادی که به عنوان راننده اسنپ، به امرار معاش مشغولند شاهدی است براین مدعا. 

آیا این امر به فراروی زنان از ارزش های کهن، به  حوزه  رانندگی در اسنپ اختصاص دارد؟ در حوزه روش شناسی،  مسلم است وقوع تغییر جزیی در دستگاه اندیشگی و زیست انسانی، به تدریج ابعاد گوناگون زیست کهن را  تحت تاثیر قرار می دهد. تا جایی که اکنون مشاهده می کنیم زنان به مشاغلی همچون جمع آوری زباله و بازیافت آن، مکانیکی، نجاری و در مورد اخیر شغل قصابی و …هم روی آورده اند. به عبارت دیگر تغییر از جزء به کل، سراسر زندگی آدمیان در زیست کره، از جمله ایران را دربرگرفته است. چنین وضعیتی برای نیروهای هواخواه سنت، تناقض آمیز، محسوب می شود. آنان به طور طبیعی در انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ با شعار تامین عدالت و آزادی، به میدان آمدند و پس از انقلاب، خواهان مراجعت زنان به خانه، به منظور تحکیم خانواده، با ازدواج و فرزندآوری بوده و هستند. اما مهمترین عامل تضعیف واقعیت های سنتی مذکور، رشد بر اساس الگوهای تعدیل و خصوصی سازی و آزادسازی با ترویج فرهنگ مصرف، در همه دولت های پس از جنگ و به ویژه در دولت های نهم و دهم و سیزدهم با شدت بسیار بیشتر نسبت به دولت های دیگر اجرا شده است. 

 آنان نیاموختند که در تضاد میان واقعیات سنتی، که بازگشت به آن ها در حال حاضر آرمان تلقی می شود و برنامه تعدیل، پیروز، برنامه و نتایج و پیامدهای ناخواسته آن است. برای مثال آنان نیاموختند آزادسازی و خصوصی سازی به عنوان یکی از عناصر جهانی سازی اقتصادی، با پیامدهای تغییرات بنیادین در بافتار زندگی فردی و اجتماعی و خانوادگی همه آدمیان و به ویژه زنان همراه است. از این رو از یک سو برنامه تعدیل را اجرا می کردند، و از سوی دیگر پیامد آن یعنی تغییرات هویتی در ۵۰ درصد جامعه یعنی زنان را نمی پذیرفتند. آیا این وضعیت به عقب باز می گردد؟ پاسخ منفی است حتی با طرح نور.

مسئولان همچنین درنیافتند که  امر تامین معیشت به عنوان یک شاخص وابسته در کنار تغییر جهان سنت و ورود به جهان مدرن و پسامدرن، با ترکیب جهان دیجیتالیسم، به عنوان یک شاخص مستقل ، در کنار یکدیگر قادر شده اند، فرصت هایی برای ابراز هویت و توانمندی فردی، ایجاد کنند که پیش از این قابل تصور نبوده است. پیش از این آیا کسی گمان می کرد زمانی فرا برسد که زنان، شغل قصابی را انتخاب کنند و به کارهایی نظیر حمل لاشه گوسفند و قطعه قطعه کردن آن، که امری کاملا مردانه، زمخت و خشن، تلقی می شد بپردازند؟ ارزش های حاکم بر مشاغل در جهان سنت، با افسون زدایی از ساختارهای پشتیبان در حوزه اخلاقی آن، و انومیک و بی هنجار شدن بار ارزشی‌شان، دیگر جایگاه سابق را ندارند. جایگزین شدن ارزش های جدید مانند اصل کار، سودآوری، توانمندی و هزینه و فایده در سنجش همه امور، با اتخاذ ایدئولوژی مصرف و درعین حال، ایدئولوژی زدایی از مشاغل، هر عمل سودآوری را در خدمت رفاه اجتماعی قرار داده که در نوع خود هم فرصت و هم تهدید به شمار می رود.   

زلزله اجتماعی در ایران علی صاحب‌الحواشی در کانال خود این پدیده را مورد بررسی قرار داده است. و شغل خانم قصاب را نمادی از وقوع زلزله اجتماعی در ایران می داند، پدیده ای که تنها بخشی از نوک کوه یخ تغییرات در ایران را به نمایش می گذارد. او می نویسد: «این هم نمود دیگری از پیامدهای زلزله اجتماعی ایران در این چهار دهه اخیر است که مرزهای “عرفی” تفکیک جنسیتی نقش‌های اجتماعی را، این‌بار در عرصه حرفه‌ها، شکسته است. پیشتر دختر جوان بنّا و دختران مکانیک اتومبیل هم دیده بودیم. “تجدد” ایران یک‌قرن پیش نیز همین‌کار را کرد تا اولین زن استاد دانشگاه را در همان اوان تاسیس دانشگاه تهران یافتیم که خانم دکتر فاطمه سیاح دارای دکترای نقد ادبی از دانشگاه مسکو بود. می‌توان تصور نمود که برای مردسالاری نکبتی ما تحمل پدیده خانم دکتر سیاح تا چه مایه سنگین بوده است. مسئله شکسته شدن چنین مرزهایی را نباید صوری دید، این “صورت” در آن زیرها “معناهای” متکثری دارند که نشانه ترک‌خوردگی‌های پرشمار “زیست‌جهانی” است. نگاه کنید به زنگ‌زورخانه‌ای این خانم قصاب، و لحن سخن‌گفتن مردانه او. پیداست ذوقی هم به “مرشدی زورخانه” دارد؛ حرفه دیگری تمام‌مردانه! “مدرنیته” انسان را بیرون از مرزهای تعریفی مین‌گذاری‌شده‌ توسط “فرهنگ”، بازتعریف می‌کند! امواجی از ستیزه هم که برمی‌انگیزد، از همین روست.»

از این تغییرات عظیم فیلسوفان اجتماعی، به پارادایم جدید یاد می کند. امری که مسئولان به نظر می رسد به تدریج نسبت به آن آگاهی یافته و به ویژه تندروها، به سختی و دشواری تمام به آن خو می گیرند. از نظر آلن تورن و بسیاری از جامعه شناسان و فیلسوفان و متدلوژیست ها بن مایه چرخش های صورت گرفته از پارادایم متافیزیگی، به پارادایم سیاسی، و سپس پارادایم اجتماعی- اقتصادی، و اکنون به پارادایم فرهنگی رسیده است. پارادایمی که از نظر تورن ناظر بر مرگ جامعه مردان، و تولدجامعه زنان، و نزاع مرکزی آن نه بازتوزیع، که پیرامون بازشناسی اعم از هویتی و غیرهویتی شامل ساختاری و پساساختاری است و بر اساس آن صورتبندی می شود. با این همه تورن، پارادایم کنونی را دارای فرصت های مثبتی می داند که در فضای جهانی خواستار مهار سرمایه داری لگام گسیخته، و پی افکندن جامعه مدنی جهانی، مدرنیزاسیون منعطف، نفی مدرنیسم و گذار جوامع واپس مانده، به دنیای مدرن ذکر می کند. چنین رویکردی اما الزاماتی دارد. اعتماد سازی به عنوان بزرگترین سرمایه اجتماعی برای توسعه کشور، خروج از شرایط امنیتی و نظامی و تعامل با جهان خارج، و اتخاذ سیاست هایی چون ائتلاف بر روی مسایل مشترک در کشور، می تواند برای هر کشور خواهان پیشرفتی، از جمله ایران فرصت های بیشماری را فراهم کند.   

دولت ها ناتوان در مهار تغییرات

در این شرایط اگر دولت ها به ندای اجتماعی عصر گوش فرا ندهند، راه اعتمادسازی را نپیمایند، دچار وضعیتی  بسیار مخاطره آمیز می‌شوند. عصر مهار موقعیت ها توسط دولت ها، به پایان رسیده است، دولت ها خیلی مهارت داشته باشند، بتوانند با ترغیب مردم به مشارکت، پایداری سیستم، و توسعه را رقم بزنند. این موضوع است که می تواند مردم را به نگاه داری نسبت به ارزش ها و منافع خودشان حساس کند. دیجیتالیسم فرارونده از ساختار، موقعیت تغییر گسترده ای را در جوامع و در جهان ایجاد کرده که مهار آن در اختیار هیچ دولتی نیست. شهروند جهانی این گونه شکل گرفته است، به زودی وارد عصر دولت های مجازی با شهروندان مجازی هم خواهیم شد، عدم توجه به اقتضائات چنین جهانی به معنای بی ثباتی بیشتر و جنگ است. در این باره می توانیم به دو جامعه ای شدن ، و دو قطبی اجتماعی علاوه بر دو قطبی سیاسی در جغرافیای ایرانی اشاره کنیم. وضعیتی استرس زا، که نه تنها هرگونه توسعه ای را ناممکن می کند بلکه فرآیند پسرفت آن را نیز تشدید می کند.  

نظام تصمیم گیری ناتوان؛ وضعیت دو جامعه ای و دو تحولی؟

دختر قصاب، در کنار دختران ورزشکار المپیک، بیانگر تحولات عظیمی هستند. بسترسازی برای ایجاد حال و آینده ای مطلوب برای آنان، تنها با ائتلاف بر سر مساله مشترک، و توافق سازی بر اساس آن میسر است، که می تواند حاکمیت سیاسی را از هراس امنیتی فارغ کرده و امید مردم نسبت به آینده را در آنان زنده کند. کاری که دولت پزشکیان دنبال می کند. توسعه بدون وفاق ممکن نیست. گذار از یک منطق به منطق دیگر رصد دقیق می طلبد. پرداختن به نزاع جناحی، چنین رصدی را اغلب ناممکن کرده است.   تندروها و رادیکال ها اغلب از ماجراهای ویدیو و ماهواره درس نگرفته و نمی خواهند بپذیرند که دستگاه ذهنی و عملی آنان برای پاسخگویی به نیازهای  زندگی اجتماعی اکنون ایرانیان، سست و وا رفته است. همچنین به شدت غافل از این موضوع هستند که بخش مهمی از مشکلات داخلی از سوی وقایعی که در سطح جهانی یا قاره ای رقم می خورند، هدایت می شوند. آنان اغلب اساسا درک درستی از تحریم و اف ای تی اف ندارند.  

 با مطالعه نظریه گیبنز درباره سیاست پست مدرن در می یابیم که  ارزش های مسلط در دختر قصاب و جمع کثیر هم نسلانش دو رخداد فراروی انتقادی از وضعیت، به عنوان مبنای علم، و به ویژه علم سیاست، و  زیست و نگاه مبتنی بر شالوده شکنی ژرف، را بدون تحقق پیش زمینه های آن، همزمان با هم حمل می کنند. این  وضعیت آن گونه که بایسینگر در کتاب شهر انقلابی (بایسینگر ۱۷۲-۱۷۳) به تصویر می کشد، گویی این استعداد را خلق می کند که ایران هم به عنوان جوامع آسیب پذیر در برابر منازعات مدنی شهری، و هم جوامع آسیب پذیر در برابر تحولات بنیان برافکن اجتماعی قرار گرفته باشد. به نظر می رسد در ایران هر دو تحول به طور همزمان در تا انتخابات ۱۴۰۳ در حال پیشروی بوده اند؛ قبل از جانگیری مجدد گسست های تعیین کننده در ساختارهای اجتماعی قدیمی، بی تردید باید اصلاح از جایی آغاز شود.   بحران ناکارآمدی، و بحران فرهنگی و ارزشی ناشی از عملکرد تندروها و برداشت های شاذ آنان از دین، وضعیت را به گونه ای رقم زده که وقوع انقلاب های مدنی شهری که با ویژگی های نظام سیاسی مرتبط است، به همراه منازعات انقلابی اجتماعی که دارای چنین ارتباطی نیست، در درون خود پرورش دهد. این همزمانی در پیوند با دیجیتالیسم، و ایجاد پیوندهای متراکم در میان حتی عوامل ضعیف اجتماعی، هر لحظه می تواند منتهی به یک وضعیت ویژه شود. انتخابات ۱۴۰۳ که هر دو تحول را تا اطلاع ثانونی تعلیق کرده، از این جهت بسیار اهمیت دارند. این خطرها اکنون در دالان تعلیق ایجاد شده توسط انتخابات ۱۴۰۳ به جای تهدید، امکان تبدیل به فرصت یافته اند. البته این امر بسته به آن است که آقای پزشکیان تا چه اندازه توفیق یابد، به برنامه های خودش عمل کند. همانطور که جمعیت تهران در راهپیمایی ها، نیروی فصل الخطاب در برابر توطئه های دشمن بوده است، در شرایط نارضایتی، می تواند با طرح هایی همچون طرح نور و … کارکردی عکس پیدا کند. برانگیختگی خشم، با شیوه های فیزیکی و درگیری با نسل خانم قصاب، همه چیز را ویران می کند. 

تندروی اجازه نداد آینده نگری عملی فعال شود

روش های تندروانه همچون تعطیلی مطبوعات یا خالص سازی، و همچنین حمله همه جانبه به همه عرصه های شهری، به ویژه بعد از انتخابات ۱۴۰۰ باعث شد تا تحقیقات گسترده در زمینه تحقق فاصله انتقادی، شکل نگیرد و در نهایت جایگیری فرهنگ شالوه شکنی گسترده به عنوان فرهنگ عامه پسند، از سوی دانشگاه به عنوان میزان الحراره تحولات اجتماعی، مورد رصد واقع نشد. از آن بدتر اندک تحقیقات انجام شده زیربنایی و بسیار مهم مانند پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان به عنوان مبنای تدوین سیاست عمومی در برنامه های پنج ساله، و سالیانه مورد توجه واقع نشد و به ویژه در حوزه آموزش و پرورش، و آموزش عالی جایگاهی به خود نه تنها اختصاص نداد، که راه اجرای روش های غیرعلمی، و توام با خشونت را باز کرد.  

تندروی اساسا اجازه نداد چیزی به نام استراتژی علمی در ایران مطرح شود. اغلب با ایدئولوژیک شدن حوزه های دانشگاهی و علمی و خالص سازی آن ها، دامنه غفلت های اجتماعی به ویژه در دیده‌بانی و اعلام هشدار به موقع نسبت به امکان ظهور وقایعی مانند ۱۴۰۱ افزوده شد و روند مهاجرت ۱۵۰ هزار نفر دانش آموختگان کشور به قیمت حداقل ۳۰۰ میلیارد دلاری را به عنوان فرارمغزها تشدید کرد. از دلایل عمده غافلگیری،  عدم ارتقاء نظام رسانه خصوصی و دولتی کشور، فعالان و کارکنان اصناف کارگری و نهادهای مدنی و حزبی،به جایگاه سیاسی نمایندگان مجلس، و دیگر مقامات رسمی در قوای دیگر در حوزه سیاست بود. 

فقدان چنین رویکردی به معنای عدم مطالعه سیاست ایران در اخراج نیروها و طبقات اجتماعی از زیر چتر نظام سیاسی و خسارات عظیم ناشی از آن است که در عمل منتهی به انقلاب بزرگ اخلاقی، اجتماعی شده است. دختر قصاب ما به عنوان یک نماد تاریخی، فرهنگ، ارزش ها، ترجیحات، و اخلاقیات نوین است که  رسما جای علایق مرکزی مانند رفتار سیاسی، طبقه، ایدئولوژی، و قدرت را خواهند گرفت. اما هیچ نظم مطالعاتی به ویژه دانشگاهی و علمی، به عنوان بازوی بررسی عمیق و هنجارساز برای واقعیت ساختار چندگانه به منظور گفت و گو باید در دستور کار قرار نگرفته است. در عوض آن چه شاهد بوده ایم عملکرد بسیار وحشتناک برخورد حذفی و ایدئولوژیک بوده که از نظر تاریخی، بقای حتی کوتاه مدت را از هر نیروی اعمال کننده خشونت سلب می کند. از منظر سیاسی انجام مطالعه بر روی سبک، زیبایی شناسی سیاسی، در جهانی که هوش مصنوعی و امر مصنوعی حرف نخست را می زند، و ترکیب و در هم تنیدگی آنان به امری حیاتی تبدیل شده، از اولویت های نظام های سیاسی است به ویژه نزد آن دسته از کشورهایی که در این باره رقابت جدی ای را مانند چین و آمریکا برای کسب قدرت نرم در دستور کار دارند. ولی حاکمیت سیاسی ایران، بیشتر به سوی قدرت سخت روی آورده که این امر در حوزه بقا و توسعه، امکان تبیین پس و پیش رخدادها و حوادث را از دانشگاه و کارشناسان می گیرد. این ها همه باعث می شود این پرسش نهایی مطرح شود که اگر در برنامه توسعه کشور، به ضرورت های مطرح که دختر قصاب نماد آن است، توجه نشود، آیا نباید منتظر تغییر دستاوردهای انتخابات ۱۴۰۳ باشیم؟ کمی صبر باید تا ورق خوردن تاریخ ایران در آینده نزدیک و چگونگی تغییر را به تماشا بنشینیم. 

بیشتر بخوانید

خشونت میان چپ و راست فکری در جلسه گفت و گو / لبیب: هیچ خشونتی را تایید نکرده و برنمی‌تابیم / ۲۷ سال کارنامه مدارا و خشونت پرهیزی ضربه های سخت و جبران ناپذیر بر پیکر ایران / نگرانی عمیق استاد کدکنی در باره امروز و فردای ایران برنامه پزشکیان برای توسعه و رفاه ایرانیان خط قرمز اسراییل

۲۱۶۲۱۶ 

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *