ما در ایران از درون یک حیات دوقطبی به مسائل نظر می افکنیم که یک لحظه اش چریک توئیتری اینستاگرامی است، و لحظه دومش نوعی زهد خشک و محتسبیسم تهی شده است. این دولایه آن گونه جیغ می کشند که گویی هستی اجتماعی، به این دو محدود است. در صورتی که چنین نیست. مسئله بر سر ضرب آهنگ هایی است که هنوز در آن حیات اجتماعی جاری است و منتظر وضعیت را پایش می کند تا در وهله نهایی از تک تک دریچه هایی که برای زندگی بهتر باز می شود، همانند مشروطه استفاده کند.
فروزان آصف نخعی: دکتر آرش حیدری جامعهشناس فرهنگی و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ، یکی از چهرههای شاخص در حوزهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی ایران است. او با تمرکز بر تاریخ معاصر ایران و با رویکردی تبارشناسانه، به تحلیل و بررسی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه ایران می پردازد. او در مطلب زیر تلاش می کند، جبرنمایی دو گفتمان پوپولیستی را در برابر جریان اصلی تاریخی و اکنونی ایران نمایان کند. سخنان حیدری که در کانال جرعه منتشر شده، با بازگشت به لحظات کلیدی تاریخ معاصر ایران مانند مشروطه، ملی شدن، انقلاب ۵۷، و اصلاحات به عنوان نماد حیات اجتماعی، مایل است نشان دهد که گفتمانهای پوپولیستی هرگز نتوانستهاند قدرت توتالیتر خود را به طور کامل تثبیت کنند. حیدری تاکید می کند که نیروی مقاومت ناشناختهای که در برابر این گفتمانها ایستاده، ریشه در دفاع از «حیات اجتماعی» دارد. این حیات اجتماعی، با وجود دوقطبیهای سطحی (چریکهای مجازی و جریان زاهدانه خشک مقدس)، هوشمندانه در انتظار فرصتهای زندگی بهتر است و میل به تحقق آرمانهای مشروطه در آن همچنان زنده است. او معتقد است نادیده گرفتن این پویایی، خطای بزرگ نظامهای فکری غیرتاریخی در ایران است.
شکست گفتمان های پوپولیستی
حیدری با اعلام این که «بیایید به تاریخ برگردیم، کدام لحظه تاریخی در این چند دهه می شناسید که یک گفتمان پوپولیستی توانسته باشد قدرت خود را تثبیت کرده باشد» می گوید: «من دارم از لحظه و کلیت صحبت می کنم. در ایران امروز لحظه ای داریم که اندیشیدن به کلیت دارد از دست می رود. ما فقط به اجزا و رخدادهای معلق در هوا و به اخبار روز داریم واکنش نشان می دهیم. این کلیت، یک لحظه اش، لحظه ای است که ما با آن در این مرزهای جغرافیایی مواجه ایم، در عین حال در نظم بین الملل نیز دارای یک کلیت هستیم. من دارم از کلیت سخن می گویم . گفتارهای پوپولیستی در ایران در بسیاری از مواقع قادر بوده اند که قدرت را کسب کنند. اما کجا توانسته اند که به شکل مطلق قدرت را آن گونه برای مثال در نازیسم یا در استالینیسم مشاهده می کنید، تثبیت کنند. همواره تثبیت قدرت توتالیتر در ایران با یک مسئله بحرانی به نام حیات اجتماعی مواجه بوده است.»
درگیری چریک توئیتری و محتسبیسم تهی شده مانع مشاهده حیات اجتماعی
سپس حیدری این پرسش را مطرح کرد: «سوال من این است: آن چیزی که دارد مقاومت می کند، انرژی گرانشی ای که مقاومت اش را حس می کنیم، اما نمی دانیم کجاست؟ پیدایش نمی کنیم. چرا نمی توانیم پیدایش کنیم؟» او در پاسخ گفت: «زیرا نتوانستیم آن را بنامیم. زیرا ما در ایران از درون یک حیات دوقطبی به مسائل نظر می افکنیم که یک لحظه اش چریک توئیتری اینستاگرامی است، و لحظه دومش نوعی زهد خشک و محتسبیسم تهی شده از دریافت تجربه تاریخی است. یعنی از آن لحظه ای که باید آن نظامات اندیشه ای مدام را در یک رفت و برگشت دائمی، با این امر کثیر بازآرایی کنیم، وجود ندارد.»
او می افزاید: « این دولایه آن گونه پرسر وصدا هستند و در گوش ما جیغ می کشند که فکر می کنیم هستی اجتماعی، به این دو محدود بوده و به همین معنا است. در صورتی که چنین نیست. مسئله بر سر ضرب آهنگ هایی است که هنوز در آن حیات اجتماعی جاری است و خیره، منتظر و بسیار هوشمند وضعیت را رصد و آن را پایش می کند تا در وهله نهایی بیاید و از تک تک دریچه هایی که برای زندگی بهتر باز می شود، استفاده کند. این لحظه تنها به الآن ما اختصاص ندارد، بلکه در مشروطه هم چنین موضوعی را مشاهده می کنیم. برگردیم مشروطه را بخوانیم ، برگردیم جنبش ملی را بخوانیم، برگردیم لحظه انقلاب 1357 را بخوانیم. برگردیم ظهور جریان اصلاحات را مشاهده کنیم. به انتخابات های مختلف برگردیم. شما مدام با این بازگشت ها مواجه بوده اید و هستید. بازگشت هایی که در مرحله نهایی مسئله اش چیست؟ مسئله اش دفاع از حیات اجتماعی است.در مسیر این بازگشت ها، گفتار تحقیرکننده مداوم در ژانر خلقیات دارید و از آن جا که این بدنه اجتماعی می خواهد زندگی بکند و در زمین گفتمانی او محتسب بازی نمی کند، او همچنان جاهل، نادان و فریبخورده نامیده می شود.»
نه گفتن به طبقه نوکیسه و طالبان حیات اروتیک
حیدری در ادامه به دو لایه مخرب و ویرانگر در جامعه اشاره کرده و می گوید: «ابتدا جریان های اجتماعی داریم که معتقدم آن طبقه نوکیسه ای که در ایران پساتحریم صورت بندی شد، امروز دارای یک نظم دهشتناک است. یک نظام ارزشی ویرانگر را در جامعه ایرانی تولید کرده که چه در وجه محتسب گونه اش دریافت عجیبی از امر دینی دارد، که از هر شکلی از الهیات خالی است. مسئله اش اساسا توحید، نبوت، و عدل و یا اساسا امر معنوی نیست. تنها درگیر یک گفتار غیرتاریخی است که به هر قیمتی می خواهد آن را اعمال و حاکم بکند. لایه دوم که ظاهرا در تقابل با این گفتار قرار دارد، هدونیسم است. مسئله اصلی هدونیسم چیست؟ می گوید وقتی من به انباشت ثروت رسیده ام، چرا نمی گذارید با این ثروت هرگونه خواستم حال بکنم؟ ظهور چنین تفکری را در مجموعه بزرگی از محتواهای فرهنگی که دشمنی سرسخت زندگی نرمال است مشاهده می کنید. مسئله او اروتیک سازی صدر تا ذیل زندگی و حیات است. همه هستی اش را در نوعی مصرف زدگی صورتبندی کرده و سامان داده است. این دولایه دقیقا همان دولایه ای است که باید به آن ها نه گفت.»
این استاد دانشگاه در ادامه تاکید می کند که این دو لایه را می توان «بخشی در اپوزیسیون و بخش دیگر را در ساختار قدرت رسمی مشاهده کرد. و این جاست که هر دو لایه آن لحظه اخلاقی را از دست می دهند. برای مثال یک لایه نمی تواند توامان از حیات و جان کودکان این سرزمین حرف بزند، و همزمان از جنایتی که در غزه و رفح در حق کودکان می رود ، صحبت بکند. تصور می کند اگر صحبت بکند، حتما دارد با چیز دیگری همدست می شود. او متوجه نیست دارد یک لحظه اخلاقی را که حیات ما را به یکدیگر گره می زند، از دست می دهد.»
تا میل مشروطه محقق نشود حیات اجتماعی سر ایستادن ندارد
حیدری در ادامه به «صورتبندی های مبتنی بر توتالیتاریسم، یا مبتنی بر استبداد که نمی توانند فهم کنند جامعه ایرانی هنوز دارد در امواج مشروطه زندگی می کند» اشاره کرد و گفت: « تا میل مشروطه محقق نشود، حیات اجتماعی سر ایستادن ندارد. و این همان لحظه ای است که امر اجتماعی آن را پروبلماتیک می کند؛ این دیگر برمی گردد به ساخت سیاسی که آیا این میل را می بیند یا نمی بیند. این که ساخت سیاسی این لحظه را می بیند یا نمی بیند، انرژی ای که از این لحظه دارد آزاد می شود نفی نمی کند.»
این استاد دانشگاه افزود: «ایراد بزرگ نظام اندیشه ای ما این است که عمیقا غیرتاریخی است. یک سنت تفکر چپ شوروی گرا قبل از انقلاب داریم که اساسا با تاریخ ایران از لحاظ نظری نمی خواهد نسبتی برقرار بکند. جریان دوم نیز یک راست اقتصاد سنجی است که می گوید هر کسی می خواهد هر چیزی را با هر کسی مبادله بکند، به ما چه مربوط است. دولت اساسا چه کاره است. او اساسا نمی فهمد که در این لحظه تاریخی که راجع به اقتصاد صحبت می کند، نهادهای غارت آن چنان در آن لانه کرده اند که اگر شما به ایده نفی مطلق مداخله بروید، نهادهای غارت تثبیت شده، مردم را می خورند. از این منظر او هم به تاریخ ایران کاری ندارد. جریان چپ استالینیست هم به تاریخ ایران کاری ندارد. ژورنالیست ها هم اساسا از تاریخ بدشان می آید. حیات علم و علوم انسانی نیز در این کشور کاری با تاریخ ندارد چرا؟ چون تاریخ یک علم گذشته است. این درحالی است که تاریخ، علم در لحظه اکنون معاصر است.»
بیشتر بخوانید: محسن گودرزی از شکاف بحرانی میان دولت و ملت می گوید / “ما”یی ایجاد شده که فکر می کند در برابر “آنها” از خودش باید محافظت کند اقتصاد در اختیار کسانی است که به نهادهای حاکم پاسخگو نیستند / بازی با آتش، در شرایط عادی نیستیم / چرا از توسعه موفق در دنیا درس نمی گیریم؟ استاد دانشگاه برکلی:کاهش قدرت اقتصادی و سیاسی مردم به فاجعه منتهی می شود / تامین سعادت مردم در تعادل میان قدرت جامعه و دولت روایت میدری از اقتضائات امنیت در ایران / بدون توانمندسازی..
216216