حوزهی علمیه نیز مانند هر نهاد آموزشی دیگری، ناگزیر است مواد و منابع درسی خود را با ویژگیهای زمانه تطبیق دهد و از خود سوال کند: سهم عظیم صرف و نحو و بلاغت در دروس طلاب، چه نسبتی با ضرورتهای دانش روز و جهان امروز، دارد.
اول میخواستم دربارهی این مساله حرف بزنم که چرا در این المپیک، یکی از روحانیون، تکواندوی زنان در المپیک را با عبارت لگدپرانی موهوم توصیف کرده و روحانی مشهور دیگری نیز در المپیکی دیگر، عبارتی نزدیک به این را به کار برده بود. اما بعد، به نتیجه متفاوتی رسیدم و بهتر دیدم دربارهی این موضوع صحبت کنم که نسبت درس و دانش طلاب و روحانیون حوزهی علمیه با ابعاد و ساحات کنونی زیست انسان و جهان چیست؟
یک طلبه چه میخواند و آن چه که خوانده است، به چه شکلی میتواند تبدیل به بستری معرفتی و ارتباطی شود تا بر اساس آن، با انسانِ امروز و دنیای امروز ارتباط بگیرد، احوالات زمانه را درک کند و بتواند با تکیه بر علمی که فرا گرفته، سهم و نقشی در بازتولید فهم و معرفت داشته باشد. اینجاست که ما با تصویری مواجه میشویم که بخش عظیمی از انتقادات ما را به چالش میکشد و باعث میشود به این نتیجه برسیم که سقف توقعات ما از طلاب علوم دینی برای مواجههای عالمانه با انسان معاصر و جهان معاصر، بسیار بلند، غیرمنطقی و ایده آلیستی است. چرا؟ چون اساسا مواد درسی و سنت آموزشی آنان، با این دنیای «غوغازده»، «ذوابعاد»، «ذومسائل» و «ذومصائب»، منطبق نیست. دنیای امروز، حتی دنیای ده سال پیش هم نیست. در جهانی که اَبَر مفاهیم «آزادی»، «انسانیت»، «اراده»، «خواستِ جامعه»، «دموکراسی»، «خِرد جمعی»، «توسعه»، «نظام مندی»، «مطالبات زنان» و چندین و چند مفهوم دیگر، قدرت و اهمیتی بیسابقه یافتهاند، دشوار است یک طلبه بتواند در برابر یک چالش «این جهانی» همه چیز را به فرامتن و ساحات «آن جهانی» متصل کند.
دست کم در مورد طلاب سطوح یک و دو؛ میتوان با اطمینان گفت؛ سهمی که به صرف و نحو زبان عربی، منطق، مقدمات و احکام داده شده، آنقدر زیاد است که جای چندانی برای معرفتِ ناب، شناخت روز و توان تحلیل وضعیت موجود زیست آدمها و امکان ارائهی نسخهای مطلوب در مورد نیازهای زندگی امروز، باقی نمیگذارد. لابد مدافعین میگویند: «این سنّت آموزشی حوزهی علمیه از تاریخی دور و دراز برخوردار است و احدی حق ندارد دربارهی این امر تخصصی اظهارنظر و مداخله کند. اساتید حوزه، بهتر از من و شما میدانند که فهم دین و فقه و تفسیر قرآن و منابع دینی، تا چه اندازه نیازمند کسب تخصص در صرف و نحو و زبان عربی است». اما مساله اینجاست که حوزه تنها یک «نهاد دینی» نیست و در عین حال یک «نهاد علمی» است. (در اینجا فرض کنیم بین حوزه و دانشگاه، در مورد تعریف علم و فلسفه علم، هیچ تضاد و اختلافی وجود ندارد.) هر دستگاهی که خود را مولّد و نشردهنده علم بداند، قاعدتا با جهان و جامعه و انسان مرتبط است و ناگزیر است از درک تغییر و تلاش برای انطباق با تغییر. آن هم در شرایطی که حتی همان سالیان طولانی صرف و نحو و مجاهدت برای فهم ابعاد غامض زبان عربی، چنان مهارتی به طلاب و روحانیون نداده که در امر تبلیغ یا در میدان دیپلماسی و روابط بین الملل، آسوده خاطر و بدون مترجم؛ با آدمیانِ جهانِ عرب، ارتباط برقرار کنند.
چالشِ جایگاه روحانیت، موضوعی صرفا سیاسی است؟
روزهای چند سال اخیر را به خاطر بیاورید که در این دیار، به کرّات در کوی و برزن، در خیابان و مترو و خلاصه در ملا عام، عمامه پرانی روی میداد. مدتهاست آن رویدادها تکرار نمیشود. ولی واقعیت این است که جایگاه طلاب و مراجع در اذهان بخش کثیری از اعضای این جامعه؛ مانند سابق نیست.
در نگاهی گذرا و مقدماتی، میتوان همه چیز را به سیاست و کم و کیف و میزان نارسایی و ناکارآمدی حکمرانی ربط داد و حکم بدین موضوع داد که مردمانِ این دیار، «آخوندجماعت» را به عنوان بخشی از مقصرین این وضعیت میشناسند و نه تنها نصایح و وصایای این جماعت را بر نمیتابند و احترام نمیکنند، بلکه انعطاف و رواداری اندکی در برابر پست گرفتن روحانیون دارند و همه را به یک چوب میرانند. حتی میتوان در یک تحلیل اجمالی و گذرا؛ به این اشاره کرد که بخشی از طلاب و روحانیون، با شیوه و مکانیسمی مبتنی بر رانت و تبعیض، چنان در نهادها و ساختارهای اجرا و قدرت و ثروت جای گرفتهاند که منجر به بیاعتمادی و واکنش منفی مردم شده و بعید است اجزای این معادله تغییر کند. اینجا، من نه در مورد مصادیق و نه در باب قاعده و روند، بحثی ندارم و بر اساس توافق ضمنیِ «دانم و دانی» از کنار موضوع میگذرم و ترجیح میدهم باز هم به این بازگردم که طلاب، چه در چنتهی دانش و معرفت دارند که عرضه کنند. اساسا اگر بار علمی و کار علمی، چنان مطلوب و موثر بود که بتواند به جای «حافظ وضع موجود»، «حریف وضع موجود» شود و راهی به سوی حل مشکل بگشاید، باز هم با چنین شرایطی روبرو بودیم؟
اگر طلبه، میتوانست با تکیه بر اندوختهی علمی در قلوب و اذهان جامعه جایگاهی پیدا کند و آن را به قدرت اجتماعی خود تبدیل کند، باز هم تا این اندازه، برای حضور در نهادهای اجرایی، قوه قضاییه، مجلس، کمیسیونها، ادارات و اینجا و آنجا تلاش میکرد؟ چنین بحثی میتواند به آسانی از بستر اصلی سُر بخورد و به چنین پاسخی منجر شود: «آری. ما هزاران روحانی داریم که روانشناس، اقتصاددان، جامعه شناس، متخصص رسانه، متخصص روابط بین الملل، کارشناس مدیریت و فلان و بهمان هستند». برای ممانعت از این سُرخوردگی، باید گفت؛ آن چه که مورد سوال است، کم و کیف حضور طلاب و روحانیون در حوزههای دانشگاهی و علوم انسانی و اجتماعی و علوم پایه نیست! ما داریم دربارهی خود حوزه حرف میزنیم و درسی که طلبه در آنجا دریافت میکند. پس قبول کنیم که مساله، فقط سیاسی نیست. نمیتوان سر و ته قضیه را با همان کلکهای همیشگی به هم آورد و گارد بستهی جامعه و به ویژه نسل جدید در برابر طلاب را به ستیز هدفمند رسانهها و این ور آب و آن ور آب ربط داد. باید بپذیریم این مساله؛ بُعد دیگری دارد که میتوان آن را بُعد «وزن کشی علمی» نامید. نسل امروز، همه چیز را روی ترازو میگذارد. وزنش را بپسندد ابتیاع میکند، ولی اگر پسندش نیفتاد، حتی به مفت و بلاوجه هم نخواهد خرید.
مدل هوش مصنوعیِ روحانیون
بگذارید از منظری دیگر و از دیدگاهی دیگر به دانش طلاب و روحانیون دینی بنگریم و به این موضوع بپردازیم که در جهانِ امروز و در دنیایی که هوش مصنوعی به شکلی آرام و زیرپوستی تمام ابعاد آن را در مینوردد، حوزه در چه نوع تنگنایی قرار میگیرد. میدانید که روز به روز با انواع جدیدی از برنامه های استوار بر دانش هوش مصنوعی روبر هستیم که اجرا و استفاده از آنها، با گوشی های موبایل هوشمند نیز ممکن است و حتی با اینترنت نفتی و مسدودا فی المسدود ایران نیز قابل دسترسی است.
یک ابزار هوش مصنوعی به بازار آمده که میتوان با آن صحبت کرد. شما جملهای مینویسید و ابزار هوش مصنوعی، با یک انگلیسی روان و بدون حالت ماشینی، پاسخ میدهد. یکی از ویژگیهای جالب این ابزار، امکان انتخاب لحن و صدای ربات پاسخگو است. چهار صدای مردانه و چهار صدای زنانه هر کدام با لحن و حالتی متفاوت وجود دارد که میتوان یکی از آنها را انتخاب کرد. مثلا اگر بخواهیم این صداها را به درستی با مصادیق انسانی توصیف کنیم؛ یکیشان مانند ورژن انگلیسی مرحوم جلیلوند حرف میزند، دیگری شبیه ژاله علو است و آن یکی هم جلال مقامی. شما کافیست یک جمله کوتاه بنویسید. مثلا بپرسید: آیا ما انسانها باید از موضوع «تغییرات اقلیمی» نگران باشیم؟ حضرتِ ربات، با لحنی کاملا انسانی و غیرماشینی، در لحظه و بدون مکث و معطلی، پاسخ دو سه پاراگرافی روشنی میدهد. میتوانید پاسخ را با صدا دریافت کنید یا با متن، انتخاب اختیار با شماست. در جمله آخر میگوید: من اینجا هستم تا به شما کمک کنم. اگر باز هم سوال دیگری داری بپرس!
دوستان و دانایان اهل فن و کسانی که با دنیای آی.تی و هوش مصنوعی ارتباط مداوم و حرفهای دارند، حتما به این ذوق و شوق کودکانهی من میخندند. چرا که این مصداق مورد بحث من، یکی از سطوح بسیار ابتدایی و سادهی ابزارهای رایگان هوش مصنوعی است و ابزارها و برنامههایی وجود دارند که به مراتب از این پیچیدهتر هستند. قاعدتا، بخشی از کشفیات و ابداعات مهم آمریکا و اروپا و چین و دیگر فعالان حوزهی هوش مصنوعی، از دستاوردهای محرمانه و ارزشمند آنهاست و در دسترس ما نیست. ولی بگذارید با همان نمونه سادهای که مثال آوردم، به بررسی سناریوی چالشهای پیش روی حوزهی علمیه بپردازیم و چنین سوالی طرح کنیم: آیا با پایلوت و مبنای همین ابزار سادهای که بدان اشاره کردم، نمیتوان یک برنامهی توسعه یافتهی هوش مصنوعی ساخت که به زبانهای فارسی، عربی، اردو و چند زبان دیگر، با لحن و صدای علمای حاضر و غایبی همچون طباطبایی، جعفری، شاه آبادی، سیستانی، جوادی، امجد و دیگران، به سوال ما پاسخ دهد؟ البته که میتوان و اطمینان دارم که ساخت چنین برنامهای توسط دانشجویان مقطع کارشناسی آی.تی و هوش مصنوعی، به راحتی امکانپذیر است. آن چه که نیاز دارند؛ چند نمونه صدا است، چند فرمولاسیون محاسباتی، تعریف اصول و ضوابط مبتنی بر احکام و پاسخهای فقهی و دادههای دسته بندی شده که مصلا با مشورت و رایزنی چند فقیه، به ماشین سپرده شود و از آن به عنوان دیتابانک استفاده کند. در مراحل پیشرفتهتر، میتوان با ابزارهای ترکیبی تصویر، تدوین، چندبعدیسازی، واقعیت افزوده و خیلی کارهای دیگر، حتی مرجع و مجتهد و خطیب و مداح دلخواه خلایق را به آسانی بازسازی و بازنمایی کرد. خوب… سوال اینجاست: اگر چنین اتفاقاتی روی دهد؛ آیا باز هم لازم است مثلا دهها هزار خطیب و مُبلّغ، راهی مساجد و تکایا و هیاتهای شهرها و روستاها شوند و برای مردم سخنرانی و تبلیغ کنند؟ آیا باز هم لازم خواهد بود در شهرهای مختلف کشور، صدها ساختمان حوزه علمیه داشته باشیم و در بودجه جاری کشور، مبلغ کلانی برای کمک به حوزه اختصاص داده شود؟ خیر. اگر اصل دانش کسب شده توسط یک طلبه، بر اساس همین حفظیات و از جنس معلومات ثابتی باشد که بتوان آنها را بر روی فلاش و لوح دیجیتالی و مغز مصنوعی ذخیره کرد، حقیقتا لازم نیست. ولی اگر علم به مثابهی علم، زاده و مولود شرایط نوین جهان و جامعه باشد، با پیشرفتهترین ابزارهای هوش مصنوعی نیز قابل جایگزینی نخواهد بود و باز هم مصنوعِ بشر، در برابر مصنوعِ خالق، ناچار است به لنگ انداختن! اگر توان علمی طلاب، در برابر پرسشها و چالشهای زندگی اسنان معاصر، چنان پاسخهای قانعکننده و پذیرفتنی داشته باشد که مردم اثر مفید و مثبت آن را در احوالات خود به درستی لمس کنند، قطعا باید آن را پاس داشت، برایش پول خرج کرد و برای توسعه و استمرار آن صدها نقشه کشید.
خیلی بعید میدانم مراجع حوزههای علمیهی قم و مشهد و تهران و مدرسین برجستهی آنها، یا ماموستایان و مولویهای حوزههای اهل سنت، با گوشی یا کامپیوتر، در سایتها و خبرگزاریها بچرخند و مطالب روز را بخوانند. نمیدانم اگر چنین کاری نمیکنند از سر این است که مجال ندارند، حال ندارند یا اساسا سنت مطالعاتی و تصور آنان از فضای مجازی ماهیت دیگری دارد و صاحب نگرشی هستند که احیانا، مرور مطالب خبرآنلاین و دیگر خبرگزاریها و سایتها را نوعی بدعت مذموم میپندارد. اینها را نمیدانم. ولی اطمینان دارم، در نسل نو طلاب حوزههای علمیه، کم نیستند شمار کسانی که با دیدگاهی پژوهشی و با هدف فهم وقایع روز و روزگار، خبرها و تحلیلها را رصد میکنند. گروه دیگری از روحانیون نیز هستند که با هدف تبلیغ دین خدا در فضای مجازی حضور دارند. البته کیست که نداند، گروه دیگری از معممین نیز در ایکس و اینستاگرام و این سو و آن سو میچرخند و مشغول جدل و تشرپرانی و جدالهای فضای مجازی هستند تا این جناح را برکشند و آن جناح را فتیله پیچ کنند و یکی را تحسین کنند و دیگری را تنبیه! در هر حال، خدا کند عزیزانی از این گروهها، این تیپ مطالب را بخوانند و بدانند که جامعه و آدمهای امروز از آنها پرسش دارند، انتقاد دارند، آنها را به چالش میکشند و آسان نیست تنها با اتکا به این که «لباس پیامبر» پوشیدهاند، بتوانند حرف خود را بر کرسی اذهان بنشانند.
۳۱۱۳۱۱