در دوره ریاست جواد شمقدری بر سارمان سینمایی، صبح چهارشنبه مورخ ۱۴ دی سال ۱۳۹۰ سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حاشیه جلسه هیئت دولت از انحلال خانه سینما بهطور رسمی خبر داد و اعلام کرد که با توجه به تخلفاتی که خانه سینما انجام داده؛ هیئت نظارت بر مراکز فرهنگی، انحلال این تشکل را اعلام کرده که کاملاً مطابق قانون است.
مهسا بهادری: ظاهراً اختلافات جدی وزارت خانه و خانه سینما مدتی پیش از انتخابات ۸۸ آغاز شد که حمایت عده ای از سینماگران از یکی از نامزدها به مذاق برخی دیگر – که حامی محمود احمدی نژاد بودند – خوش نیامد و به نامه نگاری میان مدیرعامل خانه سینما و یکی از آن برخی دیگر انجامید. جمله کلیدی و معروفی در نامه یکی از آن برخی وجود داشت؛ “این خانه را بر سرتان خراب میکنیم.
انتخابات تمام شد و آن برخی به قدرت رسیدند و تمان مناصب سینمایی را در دولت دهم از آن خود کردند. حالا وقت خراب کردن آن خانه بر سر سینماگران فرا رسیده بود. انتقام گیری، از قطع بودجه خانه سینما و مانع تراشی برای حضور نمایندگان خانه در مراکز مختلف تصمیم گیری آغاز شد. اما خراب کردن خانه نیاز به بهانه محکمی داشت. خانه سینما نهاد ریشه داری بود با نزدیک به بیست سال سابقه.
جشن سیزدهم خانه سینما به دلیل همان تحریمهای اقتصادی از سوی معاونت سینمایی بصورت بسیار کوچک برگزار شد. خانه سینما برای رفع نیازهای اولیه اش ابتدا از کمک مالی صنوف استفاده کرد و بعد هم ناچار شد دنبال اسپانسر بگردد و به استقلال مالی دست یابد؛ یک توفیق اجباری. اینطور شد که آتوی مالی دولت برای تحت فشار قراردادن خانه سینما به جایی نرسید. بعد به اسپانسر خانه، اتهام وابستگی به جریان انحرافی زده شد و بعدش هم به تهدید دست زدند که از میدان به در شود. جشن چهاردهم که در برج میلاد برگزار شد، آن بهانه رویایی را به دست مدیران سینمایی دولت داد که یک گام به خراب کردن خانه بر سر ساکنان آن نزدیک شوند. سخنان اصغر فرهادی در آن جشن باعث شد تا شمقدری بیانیه معروف “انالله” را بنویسد و اطرافیانش هم دست بکار شدند و فیلم جدایی نادر از سیمین فرهادی را در میانه فیلمبرداری متوقف کردند. با حل مشکل فیلم فرهادی اما، مشکل میان معاونت و خانه نه تنها حل نشد بلکه تازه آتش آن شعله ورتر شد.
با نزدیک شدن به پایان دوره فعالیت هیات مدیره خانه و انتخابات جدید در پاییز ۹۰ ، شمقدری با اظهارنظری تاریخی درباره راه حل اختلافات و زمان رفع حصر اقتصادی گفت که؛ “با هیات مدیره بعدی خانه سینما کار داریم”. انتخابات خانه که برگزار شد، هیات مدیره جدید مجدداً عسگرپور را به مدیرعاملی برگزید و همین، شمقدری را از حذف عسگرپور ناامید کرد و جری تر ساخت. گرچه زمان ثابت کرد که اساساً حذف آدم ها بهانه بود و با حذف عسگرپور به عنوان یک مانع بزرگ، قرار بوده پروژه فتح خانه سینما بسیار راحت و آسوده و سریع انجام گیرد.
از آن سو با نا امیدی از ویران شدن یا فتح خانه سینما، شمقدری به فکر تشکیل صنف افتاد تا انگ تقابل و ضدیت با صنوف را از پیشانی اش پاک کند و با استفاده از منابع مالی و منصب و اختیاراتش برخی از سینماگران را اطراف خود جمع کند. اتحادیه۲ تهیه کنندگان در این برهه تشکیل شد.
در همین حال به ناگاه پرونده مشهور مستندسازان پیش آمد و تعدادی از مستندسازان به جرم فروختن فیلم هایشان به شبکه بی بی سی به اتهام عجیب جاسوسی دستگیر شدند. خانه سینما در دفاع از آنان بیانیه داد و معتقد بود در قانون چنین عملی جرم محسوب نمی شود، یادآوری کرد تا زمانی که جرم اینان به اثبات نرسیده نباید درباره شان قضاوت کرد و خواستار آزادی آنان شد. این بیانیه خشم مسوولان سینمایی و برخی همراهانشان را بر انگیخت تا جایی که جمال شورجه خانه سینما را لانه فساد و مرکز جاسوسی بی بی سی خواند و او و دوستان مسوولش و رسانه هایی همچون کیهان تندترین اتهامات را به مستندسازان و خانه سینما وارد آوردند که نرم ترینش جاسوسی برای بی بی سی وصدای امریکا بود. جالب آنکه ماه ها بعد که دادگاه، احکام مستندسازان را صادر کرد، تمامی آنان به کلی از اتهامات وارده تبرئه شدند و این پرونده مختومه شد!
آتش اختلاف هرروز با موضع گیری های دو طرف شعله ورتر می شد و حلقه محاصره و فشار بر خانه هر روز شدیدتر، اما خانه همچنان ایستاده بود. جشن پانزدهم هم در اوج اختلافات و تهدیدها علیه خانه سینما در عمارت مسعودیه برگزار شد. مثل جشن گذشته، هر هنرمندی که روی سن میرفت با صدای بلند تاکید می گرد که “من عضو خانه سینما هستم”. جمله ای که یکماه بعد از تعطیلی خانه، جشنواره فجر را هم مصون نگذاشت و در جشنواره سی ام و سی و یکم، هنرمندان تعلق خود را به خانه سینما روی سن فجر هم فریاد زدند.
در همین میان یعنی پاییز ۹۰ رییس دفتر رییس جمهور وقت به خانه سینما آمد تا با چراغ سبز حل مشکلات مالی، احتمالاً با هدف برنامه ریزی انتخاباتی برای دوسال بعد(یعنی سال ۹۲) خانه و به تبع آن هنرمندان سینما را از آن خود کند. پاسخ منفی هیات مدیره خانه، مشایی را به سمت شمقدری سوق داد. بعدها – چند وقتی بعد از تعطیلی خانه- انتشار عکس های پی در پی و شادوخندان این دو در جشنواره کیش و چشنواره سی ام فجر، نشان از قطعیت نزدیکی این دو و حصول توافق های مهم داشت.
از آن سالها اکنون بیش از ده سال گذشته و حالا خانه سینما با مشکلات زیادی مواجه است حالا پس از برگزاری هفده دوره از هیات رییسه خانه سینما، محمد مهدی عسگر پور در این دوره به عنوان رییس، محسن امیریوسفی (نایب رئیس)، علیرضا حسینی (دبیر)، آیدین ظریف (سخنگو)، علی لقمانی، فریبا کوثری و حبیب اسماعیلی (اعضای اصلی) معرفی شدند.
پیرو همین ماجرا و برای بررسی عملکرد و نیازهای سینما به گفتوگو با شادمهر راستین، منتقد و فیلمنامهنویس به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
روند تکامل و حل معضلات خانه سینما از ابتدا به چه شکلی بود؟
از دوران تاسیس خانه سینما که از اواسط دهه ۷۰ تا سال ۱۴۰۰ خانه سینما یک مسیری را میرفته که به نوعی میتوان گفت این مسیر برای تثبیت جایگاه سینما بود. زمانی که آقای شمقدری در خانه سینما را بست این سوال پیش آمد که وابستگی خانه سینما به وزارت ارشاد تا چه اندازه است؟ آقای شمقدری هم درباره این سوال ادعا کرد که خانه سینما غیر قانونی است و اگر قرار است وزارت ارشاد پولش را بدهد، خانه سینما باید تابع قوانین و مقررات وزارت ارشاد باشد.
این موضوع امکانپذیر نیست که پولش را وزارت ارشاد پرداخت کند اما خانه سینما هر کاری را که دوست دارد انجام دهد، این حرف حکومتی را دوستان به دو گونه پاسخ دادند، عدهای گفتند که از طریق وزارت کار قانونی میشویم و مطالبات خودمان را مانند همه افراد دریافت میکنیم اما عده دیگر گفتند اگر این کار را انجام دهیم شان و جایگاه اجتماعیمان را در جامعه از دست میدهیم و تبدیل به یک شغل میشویم و دیگر آن احترام را به هنرمندان نمیگذارند و تبدیل به کارگر هنری میشویم در این جا اعضای خانه سینما یک انتخاب سرنوشتساز داشتند اینکه میخواهند شغلشان حفظ شود با اعتبارشان؟
به طور مثال ما یک روز خیلی خوشحال و خندان نزد آقای عزتالله انتظامی رفتیم و گفتیم که قرار است قانون بازنشستگی برای سینماگران تصویب شوند و آنها میتوانند بعد از سی سال بازنشسته شوند، ایشان هم زدند زیر گریه و گفتند آرزوی من این بود که سر صحنه سکته کنم و بمیرم صد سال سیاه بازنشستگی را نمیخواهم، میخواهم گرسنه باشم اما هیچگاه از صحنه سینما و تئاتر جدا نباشم. شما به عنوان رییس صنف درباره این ماجرا چه تصمیمی میگرفتید؟
الان هم خانه سینما در یک بلا تکلیفی است که این وضعیت از اعضا میآید نه از هیئت مدیره، اعضا هم دوست دارند شان فرهنگیشان حفظ شود، هم کمکهای دولتی را دریافت کنند، هم از خدمات وزارت مار بهره برداری کنند و در ضمن آزادی عمل هم داشته باشند؛ اما برای رسیدن به این خواسته هیچ ابزاری هم ندارند، نه میتوانند اعتراض کنند، نه میتوانند اکران فیلمشان را متوقف کنند، چون که آقای فرحبخش و امثال ایشان تمام ابزار را از اعضای خانه سینما گرفته است.
در واقع ایشان معتقدند که این هیئت مدیره هیچ کاره است و این حرف را در کلیپی زدند، چون به نظر آقای فرحبخش ابزارها دست ایشان و افراد مشابه است. اعضای هیئت مدیره افراد شفافی هستند اما هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند چون قدرت و توان ندارند.
بنابراین تمام اعضای خانه سینما باید ببینند مطالبه اصلیشان از هیئت مدیره صنف خودشان و هیئت رییسه خانه سینما چیست؟
پس در واقع در حال حاضر نمیتوانیم به بررسی عملکرد آقای عسگرپور و انتظاراتی که از ایشان وجود دارد بپردازیم، چون نیازها به شکل دیگری تغریف شده و افراد دیگری هستند که به طور وسیع در این امور دخالت میکنند به همین خاطر کنترل و نظارت روی امور صرفا در دستان آقای عسگرپور نیست درست است؟
به گمان من مسئله از تک تک اعضا آغاز میشود و رابطه صنوف با یکدیگر به نسبت تهیهکننده معنی پیدا میکند. بنابراین خانه سینما باید به نوعی مقابل تهیهکنندگان قدرت پیدا کند اما شما خانه سینمایی را ببینید که خود تهیهکنندگان هم عضوش هستند و این افراد مقابل دولت یکپارچه عمل میکنند، چون دولت معتقد است بزرگترین تهیهکننده اصلی منم و در چنین شرایطی ما نمیتوانیم چیزی به عنوان انجمن تهیهکنندگان داشته باشیم.
مناسبات خانه سینما در درون یا باید صنفی باشد یا فرهنگی وگرنه ترکیب این دو مورد با یکدیگر بسیار سخت است.