حقیقت؛ کلان پرسش ابدی بشر است که در درازنای تاریخ همواره پی چیستی آن بوده است. اهمیت حقیقت از آن رو است که توافق بر سر حقیقت نیز خود به اندازه کافی چالش برانگیز است. این که انسان ها چگونه بپذیرند که حدود و ثغور حقیقت چیست و چه گزاره ای را می توان حقیقت دانست حاصلش هزاران صفحه نظریاتی است که فلاسفه و منطقیون و متکلمان نوشته اند. یافتن حقیقت لزوما محدود به پرسش های دنیوی و علم ماده (فیزیک) نظیر کشف حقایق و قانونمندی های جهان نمی شود، پرسش هایی نظیر "ز کجا امدم و آمدم بهر جه بود؟" که به تعبیر دکتر ملکیان پاسخ آن ها از محدوده دین نیز خارج است، از اساسی ترین پرسش هایی بوده است که بشر همچنان پاسخی حداکثری، که عقلا را اقناع کند، نیافته است.
گروه اندیشه: هیچ چیز بالاتر از حقیقت نیست، اما حقیقت چیست که هیچ چیزی بالاتر از آن نیست. مقاله پیش روی، متن سخنرانی امیررضا رضایان دکترای مهندسی مکانیک در مکتب علی (ع) شهر گرگان است، که به بررسی مفهوم “حقیقت” و روشهای شناخت آن از دیدگاه فلاسفه مختلف، از افلاطون تا گادامر، میپردازد. از نظر رضایان حقیقت، پرسشی دیرینه و بنیادین برای بشر بوده و یافتن پاسخی قانعکننده برای این پرسش، همواره چالشبرانگیز بوده است. او در ابتدا به طرح پرسشهای اساسی پیرامون ماهیت حقیقت (مطلق یا نسبی بودن) و روشهای شناخت آن می پردازد. او در پاسخ به پرسش ها، سه نظریه مهم در این زمینه را معرفی و بررسی می کند: ۱-تئوری تطابقی حقیقت که می گوید حقیقت، آن چیزی است که با واقعیت بیرونی مطابقت دارد. ۲-تئوری انسجامی حقیقت که می گوید حقیقت، آن چیزی است که با باورها و حقایق پیشین ما انسجام داشته و معنا می شود. ۳-تئوری توافقی حقیقت که براساس آن حقیقت، آن چیزی است که مورد توافق عقلا قرار میگیرد.
در ادامه، رضایان به بررسی نقاط قوت و ضعف هر یک از این نظریهها میپردازد و به این نتیجه میرسد که هر یک از این نظریهها، جنبههایی از حقیقت را آشکار میکنند، اما هیچکدام نمیتوانند به تنهایی تمام ابعاد آن را پوشش دهند. در نهایت، مقاله به این نکته اشاره میکند که جستجوی حقیقت، سفری دراز و بیپایان است و نیازمند رویکردی باز و انعطافپذیر است. به طور کلی او در سخنان خود به ۵ محور مهم اشاره می کند: ۱-حقیقت، پرسشی دیرینه و بنیادین برای بشر است.۲-ماهیت حقیقت (مطلق یا نسبی بودن) و روشهای شناخت آن، همواره مورد بحث و بررسی بوده است. ۳-سه نظریه مهم در زمینه شناخت حقیقت عبارتند از: تئوری تطابقی، تئوری انسجامی و تئوری توافقی. ۴-هر یک از این نظریهها، جنبههایی از حقیقت را آشکار میکنند، اما هیچکدام نمیتوانند به تنهایی تمام ابعاد آن را پوشش دهند. ۵-جستجوی حقیقت، سفری دراز و بیپایان است. این مطلب در زیر از نظرتان می گذرد:
****
ابعاد حقیقت
حقیقت؛ کلان پرسش ابدی بشر است که در درازنای تاریخ همواره پی چیستی آن بوده است. اهمیت حقیقت از آن رو است که توافق بر سر حقیقت نیز خود به اندازه کافی چالش برانگیز است. این که انسان ها چگونه بپذیرند که حدود و ثغور حقیقت چیست و چه گزاره ای را می توان حقیقت دانست حاصلش هزاران صفحه نظریاتی است که فلاسفه و منطقیون و متکلمان نوشته اند.
یافتن حقیقت لزوما محدود به پرسش های دنیوی و علم ماده (فیزیک) نظیر کشف حقایق و قانونمندی های جهان نمی شود، پرسش هایی نظیر “ز کجا امدم و آمدم بهر جه بود؟” که به تعبیر دکتر ملکیان پاسخ آن ها از محدوده دین نیز خارج است، از اساسی ترین پرسش هایی بوده است که بشر همچنان پاسخی حداکثری، که عقلا را اقناع کند، نیافته است.
پرسش های بنیادین
در ابتدا لازم است چند پرسش مطرح شود تا چارچوب بحث ایضاح شود. آیا حقیقت مطلق، انگاره ای نزد عده ای خاص است و جز آن ها کسی از آن بهره ای ندارد، یا این که حقیقت نزد همگان بوده و هست و خواهد بود و هر آن چه افراد می گویند، بخشی از واقعیت و حقیقت است؟ اگر حقیقت مطلق است، چگونه می توان آن را جست و یک فرد، چگونه به درک یک حقیقت آگاه و نائل می شود؟ اما اگر حقیقت متکثر و دست همگان است، چگونه حقیقت های متفاوت و بعضا متناقض را می توان با یکدیگر جمع بست؟ آیا اگر حقیقت را مطلق بدانیم، همه روایت های متفاوت با آن را باید خطا دانست!؟ اگر حقیقت را متکثر بدانیم به ملغمه ای از نقیض ها می رسیم که ما را به سمت نوعی نسبی گرایی سوق می دهد که در آن همه چیز به نوعی درست است! آیا اساساً حقیقت قابلیت درستی سنجی دارد؟ مثلا اگر کسی ادعا کند معرفت جدیدی را کشف کرده، چگونه می توان ادعای آن را تایید یا رد کرد؟!
اهمیت و اثبات ایدئولوژی خود و نفی رقبا
در بحث پیش رو، برای روشن تر شدن بحث، مثال هایی مورد استفاده قرار گرفته که علی الاغلب در زمینه[۱] ایدئولوژی و دین هستند. دلیل آن نیز آشکار است، همواره تصدیق حقیقت برای بشر در این زمینه ها محل اختلافات و نزاع های گسترده بوده است. اکثر قریب به اتفاق مناقشات بشری زمانی بوده که شخص یا گروهی با توسل به مکتب مورد نظر خود (خواه زمینی و خواه آسمانی) ادعای حقیقت کرده است. ادعای حقیقت به این معنا که مکتب و مرام خود را تنها راه نجات و رستگاری بشر دانسته و مکاتب و باور های دیگر را جملگی در زمره رقبا و دشمان خود شناخته است. مثال معروفش جمله ای تامل برانگیز از استالین است که روزگاری می گفت:” وای به حال حقیقت هایی که با تئوری های ما سازگار نباشد!”. استالین معتقد بود تنها مارکسیسم آن هم قرائت روسی آن است که می تواند زحمتکشان و رنجبران را در مقابل استثمار سرمایه داران پیروز کند.
نزاع بر سرحقیقت در تاریخ اندیشه
کشف حقیقت از آن حیث اهمیت دارد که به زندگی انسان ها معنا می بخشد. حقیقت به تعبیری دیگر موتور محرک بشر برای تحمل رنج است که جز لاینفک تجربه بشری است. حقیقت است که می تواند انسان ها را در برابر داغ و درفش مقاوم سازد. انسان ها در راه کشف و نیل به حقیقت از جان و مال حتی عِرض (آبرو) خود می گذرند. نمونه های تاریخی زیادی در سنت عرفانی ایرانی-اسلامی وجود که موید این مدعاست. عین القضات همدانی و سهروردی دو نمونه مشهور در تاریخ ایران هستند. عین القضات همدانی در سن ۳۳ سالگی به دلیل توطئه و اتهاماتی به دار آویخته شد. او به دلیل سخنان و اعتقادات مخالف شرع متهم شد.سهروردی، فیلسوف و عارف نامدار ایرانی، نیز در سال ۵۸۷ هجری قمری در حلب به دستور ملک ظاهر، پسر صلاحالدین ایوبی، به قتل رسید. روایات مختلفی در مورد علت مرگ او وجود دارد، گفته می شود علمای ظاهرگرا و مخالفان سهروردی، او را به کفر و زندقه متهم کردند و ملک ظاهر را به قتل او تحریک کردند. باروخ اسپینوزا نیز فیلسوفی است که سخنانی شاذ و متفاوت از روایت غالب در دیانت یهود مطرح می کرد. اسپینوزا به دلیل عقاید فلسفی اش از سوی جامعه یهودیان به ویژه جامعه یهودیان آمستردام، تکفیر و منزوی شد. برخی مورخان اندیشه معتقدند این انزوا اجتماعی ممکن است، بر سلامت جسمی و روحی او تأثیر گذاشته و او را مبتلا به بیماری سل و درگذشتش در سن ۴۴ سالگی کرده باشد.
گفت و گو، ابزار رواداری و کشف حقیقت
ما نیاز داریم پیرامون چیستی حقیقت و روش رسیدن به آن صحبت کنیم. زیرا گفت وگو، در کشف (خلق) به ما کمک خواهد کرد. گفت وگو پیرامون حقیقت است که رواداری و تسامح بشری را بهبود می بخشد. گفت وگو سبب می شود روایت مختلف شنیده و فهمیده شود. مشکلات بشری از آن جا شروع شد که افراد، و گره هایی ادعای کشف حقیقت (مطلق) کردند و درصدد اثبابت برآمدند روایت خود تنها تبیین حقیقت متعین و واقعی بنامند و فاجعه از این رهگذر، رخ داد؛ نازیسم روزگاری ادعای رستگاری آلمان ها را داشت، نه تنها جهان را به نابودی و جنگ کشاند، بلکه ملت آلمان نیز بزرگترین قربانی این مدعا شد. برای ورود به بخش اصلی بحث لازم است این پرسش را مطرح کنیم، آیا حقیقت زاده می شود یا کشف می شود؟ به تعبیر دیگر آیا حقیقت گمشده ای است که باید یافته شود یا ناموجودی است که باید موجود (متولد) می شود؟
حقیقت، یافت می شود یا متولد می شود؟
دو نگاه کلی پیرامون حقیقت وجود دارد، مطلق یا نسبی. حقیقت مطلق به این معنا که مفهومی دقیق و مشخص از حقیقت وجود دارد و هر چیزی غیر از آن خلاف واقع تلقی می شود. مثلا وقتی می گوییم “اسلام ناب محمدی” از مفهوم مطلقی از اسلام صحبت می کنیم که چارچوب مشخصی دارد، شعائر و نظامات مشخصی بر آن مترتب و در نتیجه هر قرائتی از اسلام منطبق با آن نباشد از دایره حقیقت و حقانیت خارج خواهد افتاد. از دایره دین که خارج شویم، حقایق مطلقی نیز تحت تعابیر قانونمندی های فیزیکی در نظام هستی شناخته می شوند، مانند قانون جاذبه نیوتون که تقریبا علی الاغلب دانشمندان روایت و درک یکسانی از آن دارند.
در طرف مقابل رویکرد نسبی بودن یا به تعبیری دقیق تر اعتباری بودن حقیقت است که آن نیز جویندگان و طرفداران خود را دارد. در این مفهوم، نسبی بودن این گونه معنا می شود که حقیقت، یک تعریف معین و مشخص ندارد و می توان از یک پدیده در یک زمان و مکان معین، برداشت های مختلف به عمل آورد. قائلین به این رویکرد معتقد هستند که حقیقت به مفهوم حداکثری و تام و تمام آن، در اختیار هیچ کس نیست و هر فردی به اندازه درک خودش، حقیقت را درک می کند که این خود، عین حقیقت است. با این نگاه همه قرائت هایی را که از اسلام وجود دارد، می توان (مسامحتا) شرح و بیان ابعادی از حقیقت دانست. گویی حقیقت دین در پوشش ها و ظواهر متنوع ظاهر شده است که آن تنوع ناشی از درک متفاوت باورمندانش است. شاید در این زمنیه، بهترین تعبیر را می توان از شعر مولانا وام گرفت که ماجرای چند هندی ست که در فضای تاریک، به پیل دست می زنند و هر یک روایت خود را بیان می کنند. در حقیقت هر کس آن محدوده از پیل را که دست می زنند به درستی روایت می کند اما به دلیل کدر بودن و نادیده بودن پیل، امکان درک کامل پیل را ندارند که بتوانند تصویری تام و تمام از پیل ارائه دهند.
این که رویکرد ما نسبت به حقیقت از جنس مطلق باشد یا نسبی (اعتباری) از این جهت اهمیت دارد که با انتخاب هر یک، به دو سوی متفاوت هدایت می شویم. مطلق انگاری حقیقت در هر زمینه ای آدمی را به سوی چند پرسش اساسی می برد. اول این که کدام روایت عین حقیقت است؟ سپس باید پرسید آن حقیقت ناب در اختیار کدام دسته و گروه قرار دارد و از همه مهمتر مدعیان حقیقت ناب، چگونه از این که حامل حقیقت مطلق هستند، اطمینان پیدا کرده اند؟ همچنین باور به این که حقیقت مطلق در اختیار ما است، باعث می شود تا برای سایر برداشت ها و قرائت های نا همسو با قرائت ما از حقیقت، اعتبار و ارزشی قائل نشویم، در نتیجه امکان گفت وگو میان قرائت های مختلف به سادگی محقق نخواهد شد.
اعتباری دانستن حقیقت نیز ما را به سویه هایی می کشاند که از جنبه هایی مشکل را پیچیده تر می کند. اول آنکه چگونه ممکن است از یک پدیده موجود دو روایت و قرائت وجود داشته باشد و هر دو ان ها نیز به تعبیری درست باشند؟ نکته مهم این است گاها روایت هایی که از یک پدیده مشخص ارائه می شود بسیار متفاوت و حتی متناقض هستند. اینکه در این رویکرد چگونه می توان قرائت های متناقض از یک پدیده را حقیقت خواند، پرسشی است که همواره از پیروان این رویکرد پرسیده می شود. به هر حال در این رویکرد که حقیقت اعتباری است اگرچه می توان نوعی از رواداری و تسامح را پدید آورد، اما آشتی دادن روایت های متناقض و متعارض، اگر نگوییم ناممکن، اما چه بسا بسیار دشوار باشد. برای مثال چگونه می توان روایت های مختلف از آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داده و منجر به سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق شده، حقیقت و درست خواند؟ چرا که روایت های موجود از آن تاریخ (اقلا همان دو روایت مشهور) کاملا متضاد و در تعارض تام و تمام هم هستند.
سه تئوری پیرامون شناخت حقیقت
در اینجا لازم است چند تئوری مشهور پیرامون شناخت حقیقت را بررسی کنیم تا به کمک آن بتوانیم به پرسش های بالا پاسخ دهیم. به طور کلی، سه تئوری عمده پیرامون حقیقت وجود دارد که به جز مورد آخر، دو مورد اول از دیرباز مورد استفاده فلاسفه و منطقیون قرار گرفته است و به تعبیری مورد تصدیق عقلا بوده است.
۱- تئوری تطابقی حقیقت: در این تئوری ما با دوگانه حقیقت و واقعیت سر و کار خواهیم داشت. در این تئوری که افلاطون و سقراط از آن بهره برده اند، حقیقت آن چیزی است که با واقعیات بیرونی مطابقت دارد. مثلا این که دو به علاوه دو برابر با چهار می شود در تطابق با تجربه (واقعیت بیرونی) است، یا این که وجود قانون جاذبه با اثرات قانون جاذبه مانند سقوط آزاد اجسام با شتاب ثابت، نمود بیرونی دارد و در تطابق با ادعای مدعیان است. عده ای از فلاسفه با همین منطقی که در اثبات نیروی جاذبه به کار می رود، به اثبات خدا از طریق تئوری تطابقی پرداخته اند. آن ها معتقدند اگرچه خداوند دیدنی نیست، اما از آن جا که آثار و برکات او متعین و ملموس است، در نتیجه می توانیم بگوییم خدا به مفهوم یک خالقِ ناظم موجود است. به تعبیر عبدالکریم سروش این خدایی که از این طریق اثبات می شود، با خدای معرفی شده در ادیان متفاوت است چرا که خدای ادیان (ابراهیمی) ویژگی هایی نظیر وحی دارد که نمی توان آن را از این طریق اثبات کرد و برای آن تئوری دیگری نیاز است.
۲- تئوری انسجامی حقیقت: تئوری انسجامی حقیقت که مطبوع نظر فلاسفه ای چون کانت و هگل و اسپینوزا بوده، اعتقاد دارد حقیقت آن چیزی است که با باور ها و حقیقت های پیشینی ما انسجام داشته باشد. برای مثال مسلمانان به دلیل آن که در کتاب مقدس خود قرآن کریم، و روایات تائید شده که حضرت محمد (ص) خاتم النبیین است، ایشان را آخرین پیامبر دانسته و هر آن کس را که بعد ایشان، داعیه نبوت داشته باشد، از حقیقت خارج می دانند. علاوه بر نقد هایی که راسل به این نوع از نظریه پردازی دارد، می توان گفت، که متکلمان و فیلسوفان مسلمان، در باره صدق این گزاره، که عموما بر حقایق پیشینی و ایمان به آن ها است، فیلسوفانه و نه حتی متکلمانه طرق استدلالی برای تبیین و تصدیق آن در پیش نگرفتند. در بسیاری از موضوعات معرفتی صدق بسیاری از گزاره های پیشینی محل تردید است، در نتیجه تصدیق بسیاری از گزاره ها در این تئوری دشوار خواهد بود.
۳- تئوری توافقی حقیقت: در این تئوری که گادامر در کتاب حقیقت و روش آن را تشریح کرده است، دوگانه حقیقت -واقعیت کنار می رود. در آن جا حقیقت اصطلاحا تولید و خلق می شود و حقیقت آن چیزی است که مورد توافق عقلا قرار می گیرد. در توضیحی که سروش، که او نیز از باورمندان به این تئوری است ارائه می دهد، معنای “عقلا” مفهومی بسیط دارد. به تعبیر وی هر انسان صاحب عقلی فارغ از رسته تخصص و شغل خود، ذیل عقلا قرار می گیرد. در نتیجه اگر گزاره ای بتواند عقلا را قانع کند که درست است، آن گزاره تبدیل به صدق می شود. به بیان دیگر تمامی حقایق عالم از جنس توافق است و چیزی بیرون از توافق نیست. عقلا توافق کرده اند که نیروی جاذبه وجود دارد، عقلا توافق کرده اند که زمین گرد است. حتی در مورد انبیا هم سروش معتقد است آنها نیز عقلای زمانه خود را نسبت به مقام نبوت شان اقناع کردند. البته این را باید متذکر شد هر عاقلی از مسیری که مطبوع خودش است قانع می شود. مثلا در مورد مثال انبیاء، عده ای بودند به واسطه اینکه شخص پیامبر ادعای نبوت کرد قانع شدند، عده ای درخواست معجزه کردند، عده دیگری خطابه و کلام پیامبر، برای شان اقناع ایجاد کرد. چنین توضیحی در مورد حقایق دنیای فیزیک هم صادق است، نیوتون با ریاضیات و آزمایشات خود دانشمندان و عقلای زمانه را قانع کرد که جاذبه وجود دارد. چه بسا افرادی ادعای حقایقی را کرده اند، اما به دلیل آن که نتوانسته اند اقناع ایجاد کنند آن حقیقت زیر بار تاریخ مدفون شده و کسی از آن خبری ندارد.
جمعبندی
می توان از مباحث و سه تئوری فوق پلی میان مفهوم مطلق بودن و یا نسبی بودن حقیقت برقرار کرد که اگر دو نظریه اول حقیقت یعنی تئوری تطابقی و انسجامی را برگزینیم در حقیقت پذیرفته ایم که حقیقت لزوما منطبق یا منسجم با واقعیات بیرونی است که قرابتی با نظیره مطلق بودن حقیقت دارد. به بیان دیگر واقعیت ها همان حقایق تغییر ناپذیر و مفروض هستند که کتمان و نپذیرفتن آن ها مساوی با خروج از معنای حقیقت است. در سوی دیگر، تئوری توافقی در ذات و بنیادش نوعی نسبی گرایی دارد که با مفهوم اعتباری بودن حقیقت قرابت بیشتری دارد، چرا که حقیقت از آن روی تصدیق می شود و حقانیت می یابد که عقلا در مورد آن اقناع شده اند. در مورد تئوری توافقی ذکر این نکته مهم است که این تئوری “خود اثبات” و “ابطال ناپذیر” است. خود اثبات است چرا که برای تصدیق آن نیاز است عقلا پیرامون آن توافق کنند و اگر عقلا از روش دیگری صدق این تئوری را تصدیق کنند عملا تئوری توافقی اثبات نمی شود. از طرف دیگر این تئوری ابطال ناپذیر است چرا که برای نفی آن نیز نیاز است عقلا توافق کنند و قانع شوند.
[۱] context
بیشتر بخوانید: جستجوی حقیقت در میان واقعیتها: سفری در دنیای علم و فلسفه حقیقت علمی یا توهم کوانتومی؟ / زمان منفی چیست؟ درد رویارویی صادقانه، احترام و اعتماد ایجاد میکنه/ شادی با زور ایجاد نمی شه / زندگی توام با شادی چگونه ایجاد می شود؟ نبود برابری میان زنان با مردان در اندیشه فیلسوفان غربی داوری: در ۹۲ سالگی نه کتاب میتوانم بخوانم و نه زندگی میتوانم بکنم / همه زندگی من با کتاب بوده است
۲۱۶۲۱۶