آمریکاییها پس از حمله به پرل هاربر وارد جنگ جهانی دوم شدند و انگلیسیها نیز در نبرد بریتانیا توانستند تسلط آلمان بر آسمانها را به چالش کشیده و خود کنترل آن را به دست بگیرند.این اتفاق در حالی رخ داد که افراد نزدیک به هیتلر مشغول طراحی یک نقشه پیچیده برای جلب توجه او بودند؛ فرمانده نیروی هوایی آلمان، هرمان گورینگ، برنامههایی را طراحی کرده بود که از نفرت شدیدش نسبت به آمریکا سرچشمه میگرفت.
به گزارش خبرآنلاین، هیتلر، محو ایده بمباران و سوازندن نیویورک در آتش شده بود، اما نیروی هوایی آلمان توانایی لازم برای رسیدن به سواحل آمریکا را نداشت. هیتلر با نزدیک شدن به پایان جنگ، به تدریج ناامیدتر میشد، به همین دلیل از مهندسان خود خواست تا سلاحهای شگفتانگیز یا Wunderwaffen را بسازند (مجموعهای پیشرفته از سلاحهای جدید که آلمان نازی در پایان جنگ جهانی دوم تلاش داشت تا آنها را توسعه دهد، اما به دلیل مشکلات فنی و محدودیت در منابع، هرگز به طور کامل به مرحله تولید و بهرهبرداری نرسیدند).
به نقل از روزیاتو، طرحهای مختلفی از سوی طراحان دیگر برای پروژه «بمبافکن آمریکا» ارائه شد که بر اساس هواپیماهای موجود در نیروی هوایی آلمان بود، اما یکی از این طرحها خیلی جسورانه بود. گورینگ، از فرماندهان ارشد نازی، طرحی برای ساخت یک هواپیمای جنگی پیشرفته ارائه کرد که بعدها پرنده نقرهای یا Silbervogel نام گرفت.
این نسخه مفهومی توسط مهندس هوافضای اتریشی، اوژن سانگر، طراحی شد. او سپس به پروژهای پیوست که قصد داشت نیویورک را به جهنم تبدیل کند. این فضایپیمای مداری قرار بود یک بمب ۴ تنی را بر روی منهتن بیندازد و ساختمانها، خیابانها و خانهها را نابود کند.
در سال ۱۹۴۴، سانگر طرحهای جسورانهاش برای راکت فضایی پرنده نقرهای را به وزارت هواپیمایی رایش ارائه داد. سانگر به عنوان یکی از اعضای حزب نازی و اساس، بهخوبی میدانست که این طراحی میتواند توجه مقامات را به خودش جلب کند؛ چرا که آنها به دنبال سلاحی برای حمله به آمریکا بودند.
سانگر با مهندس و ریاضیدان آلمانی، ایرن برِدت، همکاری کرد تا فضانوردی بسازند که قرار بود تنها برای یک ماموریت استفاده شود؛ پرواز در ارتفاع هزاران کیلومتری در بالای سطح زمین و نابودی شهر نیویورک.
فضاپیمای زیرمداری وقتی به پرواز درمیآید، موتورهای راکتی آن کمک میکنند تا ارتفاع ۱۳۷ کیلومتری را طی کرده و به سرعتی فوقالعاده دست یابد. پس از ورود به فضا، بمبافکن قادر خواهد بود تا از جو زمین عبور کرده و مسافتهای بیشتری را طی کند تا به هدف خودش برسد.
سپس این بمبافکن، یک بمب رادیواکتیو ۴.۵ تنی را روی نیویورک انداخته و بعد از آن به عبور خود از فضا ادامه داده و در چین تحت کنترل ژاپن فرود میآید؛ جایی که میتوانست دوباره به پرواز درآمده و مورد استفاده قرار گیرد.
این وسیله ۱۰۰ تنی تقریباً شامل ۹۰ تن سوخت، پنج تن سیستمهای پشتیبانی حیات (به سیستمهایی گفته میشود که شرایط زیستی افراد را در محیطهای غیرطبیعی و خطرناک مانند فضا حفظ میکند. این سیستمها شامل تأمین اکسیژن، تنظیم دما و تأمین آبوغذا هستند) و چهار تن بمب بود که در وسط فضاپیما قرار داشت.
هر بمب از طریق سیستم کنترل از راه دور هدایت میشد که میتوانست تا حدود ۶۴۳ کیلومتر به هدف مورد نظر نزدیک شود، همانطور که در طرحهای فوقسری نشان داده شده است. بمب چهار تنی قادر بود ساختمانها و کل خیابانها را در شعاع ۸ کیلومتری از بین ببرد.
تشعشعات رادیواکتیو فراتر از منطقه انفجار بوده و ذرات سمی آن در هوا پخش میشدند؛ این امر باعث بیماریهای پرتویی، سوختگی و استفراغ شده که در بلندمدت خطر ابتلا به سرطان را افزایش میدهد.