بله، ما نسلِ سوخته نبودیم!

ما دهه هفتادی‌ها به قولِ شما، نسل سوخته نبودیم! شاید چون بلد نبودیم خیلی خوب شلوغش کنیم، شاید چون فقط یاد گرفتیم به اعتراض دهه پنجاه و شستی‌ها گوش کنیم، یا حسرتِ جسارت نسلِ زد را بخوریم…

بله، ما نسلِ سوخته نبودیم!

وقتی از دهه هفتاد حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟  از همان خاطراتِ مشترک با شستی‌ها که هیچوقت سهم ما نشد! در هر جمعی باید ثابت می‌کردیم ما هم در دوران شیفت صبح و عصر، مدرسه‌ای بودیم، ما هم پر کردن کپسول گاز و صف‌هایش را یادمان هست، ما هم بخاری نفتی در خانه داشتیم، ما هم برگه‌های کوپن  را دیدیم و صدها «ما همِ» دیگر.

وقتی از دهه هفتاد حرف می‌زنیم از همان دختران و پسرانی می‌گوییم که حتی هیچ جنبش اجتماعی به اسمشان ثبت نشد،(فارغ از درست و غلط بودنِ وقایع) جنبش سبز سال ۸۸ شد مال دهه شستی‌ها، جنبش مهسا هم برای نسل زد یا همان هشتادی‌هاست. 

ما در خفقانِ شرایط سیاسی پس از حوادث ۸۸ وارد دانشگاه شدیم، سرخورده، بی‌انگیزه و بدونِ امیدی به فردا. هرگوشه از دانشگاه‌مان، ردِ پای خاطراتی بود که در آنها نقشی نداشتیم، اما تاوانش را می‌دادیم.

درس خواندیم و مدرک گرفتیم، اما محیط کار هم برای ما نبود، قبل از ما جمعِ چهلی‌ها و پنجاهی‌ها و شستی‌ها به‌ صف بودند تا مدیر و معاون و رئیس و حتی کارمندِ مهمتری شوند. حساب و کتاب کردیم دیدیم باید صبر کنیم تا بازنشستگی‌شان برسد، بعد یک‌ صندلی هم به ما می‌دهند. احتمالا در ۵۰ سالگی‌.

نخواستیم وسط‌باز باشیم، اما شدیم… دست و پا زدیم برای گرفتنِ هرچیز که حق و سهم‌مان بود و هست، اما هرکس از کنارمان گذشت گفت: «حالا تو فعلا جوانی، وقت هست، باشه بعدن.»

«بعدن» همیشه برای ما بود، همه‌چیز یا خیلی زود بود، یا خیلی دیر. برای هرکار یا خیلی کم‌سن بودیم، یا از ما گذشته بود و برای جوان‌ترها بود.

بله، ما نسلِ سوخته نبودیم که از ما بنویسند و بگویند، نسلِ زد هم نشدیم تا جذابیتی بی‌وصف برای سیاستمداران و جامعه‌شناسان باشیم. ما نخواستیم، اما وسط‌باز شدیم…

*روزنامه‌نگار

۴۷۴۷

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *