کیوان کثیریان باور دارد یکی از دلایل اینکه دستمان در اسکار خالی مانده این است که سینمای حاکمیتی و سینمای بازاری، سینمای ایران را تحت سیطره خود درآورده است دولت این فیلمها را قابل نمایش نمیداند و آنها را هم به رسمیت نمیشناسد درصورتی که موفقیت ما در جشنوارههای خارجی با آن نوع از سینما است؛ بنابراین راه سینمای جدی، سینمای اجتماعی و سینمای منتقد و معترض از حاکمیت و دولت جدا شده است.
مهسا بهادری: اگر به تاریخچه حضور سینمای ایران در اسکار برگردیم، متوجه میشویم که سینمای ایران همواره و البته تا اواسط دهه ۹۰ شمسی جایی برای عرض اندام و حرفی برای گفتن داشته است. حتی اگر دو اسکار اصغر فرهادی برای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» را هم کنار بگذاریم متوجه میشویم که آثار نامدارانی به اسکار ارائه شده که قابل ستایش است. حتی در سال ۲۰۱۸ هم سینمای ایران اسکار فیلم کوتاه «پریود ختم کلام» را گرفته است.
به کمی قبلتر که بازگردیم فیلم «بچههای آسمان» ساختهی مجید مجیدی در سال ۱۳۷۷ با عنوان نماینده ایران به اسکار معرفی شد و برای اولینبار در جمع نامزدهای بهترین اسکار غیر انگلیسی زبان در سال ۱۹۹۹ قرار گرفت.
نکته مهمتر سابقه حضور سینمای ایران در اسکار است، سالها پیش و برای نخستینبار وزارت فرهنگ و هنر وقت در سال ۱۳۵۶ فیلم «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی را به اسکار معرفی کرد و پس از آن فیلم «باد صبا» ساخته آلبر لاموریس به عنوان نماینده ایران در سال ۵۷ راهی آکادمی اسکار شد. پس از آن سینمای ایران به مدت ۱۶ سال نمایندهای به اسکار معرفی نکرد تا سال ۱۳۷۳ که فیلم «زیر درختان زیتون» ساخته عباس کیارستمی معرفی شد و سپس در سال ۱۳۷۴ «بادکنک سفید» به کارگردانی جعفر پناهی، سال۷۵ فیلم معرفی نشد، ۷۶ «گبه» محسن مخملباف، ۷۷ «بچههای آسمان» مجید مجیدی (جزو نامزدها قرار گرفت)، ۷۸ «رنگ خدا»مجید مجیدی، ۷۹ «زمانی برای مستی اسبها» بهمن قبادی، ۸۰ «باران» مجید مجیدی، ۸۱ «من ترانه ۱۵ سال دارم» رسول صدرعاملی، ۸۲ «نفس عمیق» پرویز شهبازی، ۸۳ «لاکپشتها هم پرواز میکنند» بهمن قبادی و ۸۴ «خیلی دور خیلی نزدیک» رضا میرکریمی، ۸۵ «کافه ترانزیت»، ۸۶ «میم مثل مادر» رسول ملاقلیپور و ۸۷ «آواز گنجشکها» مجید مجیدی، ۸۸ «درباره الی» به کارگردانی اصغر فرهادی و سال ۸۹ «بدرود بغداد» مهدی نادری، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی در سال ۹۰، سال ۹۲ «گذشته» اصغر فرهادی، سال ۹۳ «امروز» رضا میرکریمی، سال ۹۴ «محمد رسولالله» مجید مجیدی، سال ۹۵ «فروشنده» اصغر فرهادی، سال ۹۶ «نفس» نرگس آبیار، سال ۹۷ «بدون تاریخ، بدون امضا» وحید جلیلوند، سال ۹۸ فیلم «در جستوجوی فریده»، سال ۹۹ «خورشید» مجید مجیدی، سال ۱۴۰۰ «قهرمان» اصغر فرهادی، سال ۱۴۰۱ «جنگ جهانی سوم » هومن سیدی به عنوان نماینده سینما ایران به اسکار معرفی شد.
وقتی اسامی همین سالها را بررسی میکنیم به نام کارگردانان بزرگی بر میخوریم که امروز نه تنها در جشنوارههای خارجی اثری از آنها دیده نمیشود، بلکه در سینمای خودمان هم جایی ندارند و این یک فاجعه برای سینما به شمار میآید، سینمایی که کمتر از یک ماه فرصت دارد و همچنان چیزی برای ارائه به اسکار ندارد و دستش خالی است.
اینکه چرا سینمای ایران اکنون دستش خالی مانده مسئله نگرانکنندهای که در گفتوگو با کیوان کثیریان منتقد و کارشناس سینما، جنبه کوچکی از آن را بررسی کردیم که در ادامه میخوانید.
چرا مدتی است که دست سینمای ایران در برای ارسال اثر به جشنوارههای خارجی علیالخصوص اسکار خالی است؟
وقتی که تمام تمرکز مسئولین برای حمایت از سینمای بازاری و کمدی میشود و کسانی در راس سینما نشستهاند که از اندیشه، نقد و حرف جدی خوششان نمیآید و از هر محتوایی که دم دستی است و حرفی برای گفتن ندارد حمایت میکنند، نتیجه این میشود که ما هیچ چیزی برای ارائه به دنیا نخواهیم داشت.
سینمایی که اصغر فرهادی و عباس کیارستمی دارد به اینجا میرسد که تمام آدمهایی که میتوانند فیلم جدی بسازند کنار گذاشته میشوند. به هرحال سینمای دنیا، ایران را با این سبک از فیلمها به خاطر میآورد؛ اما اکنون کارگردانان که با این رویکرد فعالیت میکنند خانه نشین شدند و توانایی انجام کاری را ندارند و نتیجه این میشود که شما یکسری تولیدات دارید که هیچ محتوایی از سینما را در بر ندارند.
در واقع نکته شما این است که حضور پررنگ سینمای حاکمیتی و سینمای بازاری امکان فعالیت سینمای مستقلی که از دل مردم برآمده را محدود کرده است؟
بله سینمای حاکمیتی و سینمای بازاری، سینمای ایران را تحت سیطره خود درآورده است. کما اینکه بخش جدی سینما در دو، سه سال اخیر تلاش کرده تا خودش را به جامعه نزدیک کند؛ اما از طرفی دولت این فیلمها را قابل نمایش نمیداند و آنها را هم به رسمیت نمیشناسد درصورتی که موفقیت ما در جشنوارههای خارجی با آن نوع از سینما است؛ بنابراین راه سینمای جدی، سینمای اجتماعی و سینمای منتقد و معترض از حاکمیت و دولت جدا شده است به همین خاطر هم یک بنبستی وجود دارد چون آدمهای جدی و دغدغهمند حاضر نیستند تن به هرچیزی بدهند و از طرفی هم فیلمهای خودشان را به طرق دیگری میسازند و به خارج از مرزها میفرستند.
حالا نکته سر این است که حاکمیت این فیلمها را قبول ندارد و فیلمهای حاکمیتی هم خودشان کیفیت و مقبولیت ندارند نتیجه این است که یکسری فیلم بیکیفیت حاکمیتی و گیشهای باقی میماند که خودشان هم میدانند این آثار کیفیت ندارند، استاندارهای لازم را ندارند، در سطح جهانی از آنها استقبال نمیشود و قابلیت رفتن به جشنوارههای خارجی و اسکار را هم ندارند.
سینمای ایران از چه زمانی به این وضعیت مبتلا شد؟
به نظرم از سال ۱۴۰۰ که این ماجرا شدیدتر شد، گرچه پیش از آن و از زمان آقای حیدریان دست سینمای گیشهای بازتر شد و مورد حمایت قرار گرفت. در آن زمان ایده مدیران این بود که «مردم را به سینما بکشانیم» و منظورشان از این جمله رونق سینمای گیشهای بود، بعد از آن دوستان دولت سیزدهم که آمدند گفتند فیلم باید استراتژیک و انقلابی باشد به همین دلیل هم همه بودجهها به فیلمهای دولتی و حاکمیتی اختصاص پیدا کرد و حالا اگر کسی بخواهد اثری در سینمای معترض و منتقد بسازد، نه از آن حمایت میشود، نه اکران خوبی به آن میدهند، نه سانس درستی به آن میدهند، حتی بعضا اجازه اکران نمیگیرند و به همین جهت این فیلمها سرمایهگذار و بازارش را از دست میدهد و این سینما عملا میمیرد.
عملکرد هیئت انتخاب فیلم برای اسکار در پنج سال گذشته را چگونه ارزیابی میکنید؟
تا چهار سال اخیر معمولا انتخابها خوب و درست و در حد بضاعتمان بوده است. بعد از آن هم انتخابها قابل دفاع نیست هرچند که اثر خوبی هم نداشتیم.