این کتاب به شکل تاریخی و موضوعی، هم به مفهوم سیاست طایفهای میپردازد، هم به کارکردهای آنها.در مورد خود طایفه و رژیم طایفهای توضیح می دهد سپس موضوع قومنگاری از دوران شوروی را دارد که روابط طایفهها، روابط شبکههای غیر رسمی با نهادهای رسمی دولتی چگونه بود. سپس به دوران برژنف میپردازد. نویسنده مسائل مربوط به استعمارزدائی را مطرح میکند و توضیح میدهد که استقلال این کشورها پس از فروپاشی اتحاد شوروی به چه صورتی بوده است.
گروه اندیشه: مقاله دکتر الهه کولایی استاد دانشگاه تهران، به معرفی کتاب “سیاست طایفهای و گذار در آسیای مرکزی” نوشتهی کاتلین کالینز میپردازد. کتاب به بررسی چگونگی گذار از نظامهای بسته به نظامهای باز و مردمسالار در آسیای مرکزی میپردازد از این رو با طرح مباحث جامعهشناسی سیاسی، برای دانشجویان علوم سیاسی، بهویژه علاقهمندان به منطقه آسیای مرکزی و جوامع در حال گذار، مفید است. بررسی الگوهای دگرگونی در جوامع در حال گذار و چگونگی مواجهه کشورهای بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی از دیگر کارویژه های آن است. تأثیر طایفهها و شبکههای هویتی غیررسمی بر توسعه سیاسی و تغییر رژیم در آسیای مرکزی می تواند برای مخاطب جذاب باشد. در نهایت نویسنده کتاب به این پرسش پاسخ میدهد که چرا جوامع پسااستبدادی در آسیای مرکزی نتوانستند نظم جدیدی متفاوت با دوران اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کنند. به طور خلاصه، این کتاب به بررسی چگونگی تأثیر پدیده “سیاست طایفهای” بر گذار کشورهای آسیای مرکزی از نظامهای بسته به نظامهای باز و مردمسالار پس از فروپاشی اتحاد شوروی میپردازد و به این پرسش پاسخ میدهد که چرا این کشورها نتوانستند نظم جدیدی ایجاد کنند؟
****
«به نظرم رسید کتاب «سیاست طایفهای و گذار در آسیای مرکزی» را معرفی کنم که دوستان در رشته علوم سیاسی این کتاب را مطالعه کنند.این کتاب ۸ سال پیش، از سوی انتشارات وزارت امور خارجه منتشر شد. چاپ دوم آن هم سال گذشته انتشار یافت. نویسندهی این کتاب کاتلین کالینز است. کتاب از این جهت مهم است که روی مسئله “گذار رژیم در جامعههای بسته” متمرکز شده است. ادبیات گذار از نظامهای بسته به نظامهای باز و مردمسالار، ادبیاتی غنی است.این کتاب با این که روی کشورهای آسیای مرکزی تمرکز کرده است، اما از دیدگاه جامعهشناسی سیاسی مباحثی را مطرح میکند که مطالعهی آن برای همه دانشجویان علوم سیاسی سودمند است، به ویژه برای دوستانی که منطقه آسیای مرکزی را کمتر میشناسند (مرزهای شمال شرقی کشور ما) یا از شباهتهای این منطقه با دیگر مناطق در حال توسعه جهان کمتر آگاهی دارند. این کتاب میتواند هم شناخت خوبی در مورد مسائل این منطقه بدهد. مهمتر اینکه، به الگوهای دگرگونی در جوامع در حال گذار توجه میدهد، که کشورهای بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی با این موضوع چگونه مواجه شدند و چه تجربههایی را در انتقال به نظامهای باز داشتهاند. آنچه که در آسیای مرکزی اتفاق افتاد، به عنوان یک الگو در بسیاری از مناطق دیگر جهان مانند غرب آسیا، آفریقا، حتی جنوب اروپا هم رخ داده است. تحولاتی که در طایفهها یا به تعبیری، “شبکههای هویت غیررسمی” در بسیاری از جوامع دیگر هم قابل دیدن است.این کتاب میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که چرا این جوامع به جای این که از جوامع موفق الگوبرداری کنند، شاهد ادامه الگوهای پیشین هستند. به عبارت دیگر چرا جوامع پسااستبدادی نتوانستند در این مناطق بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، نظم جدیدی متفاوت با دوران اتحاد ایجاد و مستقر کنند.به هرحال بخشی از این تحولاتی که در آسیا مرکزی رخ داده میراث دوران اتحاد شوروی، میراث نوسازی کمونیستی است. ولی بخش دیگر برمیگردد به پایداری طایفهها، شبکههای هویتی غیررسمی در آسیای مرکزی، که در جوامع دیگر به اشکال دیگری دیده میشوند.
این کتاب به میراث دوران اتحاد شوروی هم اشاره میکند و این که مدل نوسازی کمونیستی با پایداری و رشد طایفهها در تقابل قرار نگرفت، حتی برای حفظ ثبات، نفوذ طایفهها و پایداری آنها را هم در منطقه شکل داد. هرچند در دوران استالین با آن مبارزه شد، اما در دوران برژنف، به دلیل سیاست ثبات، پایداری آن به شکلی تضمین شد. در آسیای مرکزی نه مردم و نه نخبگان نقش موثری در فروپاشی اتحاد شوروی و به دست آوردن استقلال نداشتند. نکته مهم این که شیوهی گذار در آسیای مرکزی، نوعی گذار از بالا است. در این منطقه، تغییر از پایین ایجاد نمیشود و تصمیم گیری برای اصلاحات از بالا شکل میگیرد. جریانهای قدرت در حزب وجود داشت و پس از فروپاشی هم نخبگان، تغییرها را شکل میدهند.
در آسیای مرکزی هم مانند دیگر بخشهای اتحاد شوروی، این برداشت وجود داشت که با فروپاشی نظام کمونیستی، در این مناطق نیز مردم سالاری حاکم میشود. اما تجربههایی که در آسیای مرکزی شکل گرفت، در سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی، نشان میدهد که در این منطقه هم چنین تحولی رخ نداد و به نوعی پیوندهای خویشاوندی و روابط طایفهها، مسئله توسعه سیاسی و تغییر رژیم در منطقه را زیر تأثیر قرار داد و شکل رژیمهای جدید را مشخص کرد. این مشکلی است که طایفهها در جوامع پسااستعماری و جوامع سنتی ایجاد میکنند. آنها شکل گرفتن نظامهای مردمسالار را دشوار میسازند. نقش طایفهها از این جهت مهم است که فقط به آسیای مرکزی مربوط نمیشود. این سازمان اجتماعی در قارههای دیگر، در آفریقا، در غرب آسیا و نیز جنوب اروپا هم قابل دیدن است. درست است که کتاب متمرکز بر منطقه آسیای مرکزی هست، ولی این شبکههای طایفهای یا شبکههای اجتماعی که بر اساس پیوندهای خویشاوندی سببی و نسبی شکل گرفتهاند، در مناطق دیگر همین کارکردها رو نشان دادهاند. این کتاب به شکل تاریخی و موضوعی، هم به مفهوم سیاست طایفهای میپردازد، هم به کارکردهای آنها.در مورد خود طایفه و رژیم طایفهای توضیح می دهد سپس موضوع قومنگاری از دوران شوروی را دارد که روابط طایفهها، روابط شبکههای غیر رسمی با نهادهای رسمی دولتی چگونه بود. سپس به دوران برژنف میپردازد. نویسنده مسائل مربوط به استعمارزدائی را مطرح میکند و توضیح میدهد که استقلال این کشورها پس از فروپاشی اتحاد شوروی به چه صورتی بوده است. در پایان نویسنده به مسیرهای بلندمدتتری میپردازد که سیاست طایفهای را در سطحهای اجتماعی و نخبگانی توضیح میدهد و آن را با آفریقا، قفقاز و حتی اروپا مقایسه میکند.سعی کتاب این است که درکی از حکومتداری خوب و ثبات و امنیت در این منطقه با بحثهای گسترده ایجاد کند.»
216216