هیچ آدم عاقلی از رحیم پور ازغدی توقع ندارد که به مخالفانش تهمت نزند و دروغ نبندد و یا خلاف ادب رفتار نکند. او سال هاست معلم و مرشد قبیله ای است که دروغ و تهمت و بی ادبی شغلشان است و بر مبنای تئوری اهریمنی: هدف و سیله را توجیه می کند، خودشان را مجاز به هر کاری می دانند. اما دست کم می توان از او و همگنانش توقع داشت کمی خویشتن دار باشند.
این درست که:
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست
اما آن چه فعلا وزیدن گرفته است در حد نسیم است و نه باد مهرگان. کسی که در مقابل یک نسیم آرام این قدر دست و پایش را گم می کند فردا چه خواهد کرد؟ زرنگ ترهای این قبیله از همین الان دست به کار شده اند. یکی به نعل می زنند و یکی به میخ تا وقتی که جهت باد کاملا مشخص شود. عقلایشان هم سکوت پیشه کرده اند تا ببینند روزگار چه تقدیری را برایشان رقم زده است اما رحیم پور و اذنابش پیش از این چنان تند رفته اند که جایی برای زرنگ بازی و عقلانیت باقی نگذاشته اند. آن ها یک امر عرفی و نسبی را تبدیل به بازی مرگ و زندگی و یا به قولی به امری ناموسی بدل کرده اند. طبیعی هم هست که وقتی موضوعی مثل عدم مذاکره را به امری قدسی بدل می کنی کار به این جاها می کشد.
رحیم پور الان فکر می کند همه هویتش و باورش و زندگی اش مورد هجمه قرار گرفته. به همین دلیل دیگر فکر نمی کند. حتی لحظه ای به این نمی اندیشد که به عنوان عضوی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی با چنین لحنی سخن گفتن کار پسندیده ای نیست. حتی به قدر صدم ثانیه تامل نمی کند که به عنوان کسی که عمری از قرآن و نهج البلاغه دم زده نباید به این راحتی دروغ بگوید و سخنی را که ترامپ درموضوع دیگری گفته به جریان مذاکرات ربط دهد. حتی یادش می رود که ساختار سیاسی کشور به عراقچی و دیگران اجازه نمی دهد که بی اذن عالی ترین مقام سیاسی کشور دست به چنین کارهایی بزنند و علی رغم آن همه دعوی ولایت پذیری حرف هایی می زند که هیچ ربطی به دعاوی او ندارد. حال و روز رحیم پور و نظائر او درست مثل اراذل و اوباشی است که در هنگام خشم عنان اختیار از کف می دهند و عربده می کشند و رکیک ترین دشنام ها را بر زبان می آورند. با این تفاوت که پلیس آن بندگان خدا را دستگیر می کند و آن ها پس از دستگیری به اشتباهاتشان اعتراف می کنند اما ظاهرا این جماعت مطمئنند که پلیس با آن ها هیچ کاری ندارد.