اما این چیزی که در نمایش «باغ شب‌نمای ما» می‌بینید واقعیت تاریخی نیست، بعضی از حواشی دوره پادشاهی ناصرالدین شاه است که به او هم مرتبط است، آقای رادی بسیار نویسنده بزرگ، آدم دانا، فهمیده و باشعوری است و بسیار نسبت به مسائل تاریخی شناخت دارد به علاوه اینکه آقای رادی در این نمایشنامه، ناصرالدین شاه را ابزاری برای بیان حرف‌هایش در نظر می‌گیرد.

خود نمایشنامه یک گروتسک است یعنی این کار یک طنز تلخ به شمار می‌آید و آن زهری که درونش وجود دارد، بسیار حائز اهمیت است. گروتسک یک وضعیت خاصی به شمار می‌آید کمدی نیست، حتی کاریکاتور هم نیست، آن چیزی که در دیالوگ‌های این نمایش مطرح می‌شود ممکن است بعضا فهم آن برای مخاطب کمی دشوار باشد اما او به هر حال این دیالوگ‌ها را در نمایشنامه خود آورده چون معتقد بوده که زبان باید قجری باشد. درواقع قصد داشته تا از ظرفیت‌های زبانی آن دوره استفاده کند و به همین واسطه مسادلی مختلفی را مطرح می‌کند حتی در انتها می‌گوید «این نویسنده بی قضاوت که ما را در این نقش به صحنه کشانده است، درباره ما چه حکمی به تاریخ می‌کند؟» نکته مهم دیالوگ این است که خودش را بی‌قضاوت می‌داند و یک سوال مطرح می‌کند.

شما چگونه این وجوه را دریافت کردید و برای مخاطب به تصویر کشیدید و فکر می‌کنید که فهم مخاطب از این دیدگاه حاصل شده است؟

متاسفانه مخاطب امروز ما یک مقدار مسائل را متفاوت می‌بیند، مخاطب تئاتر امروز، مثل مخاطب تئاتر در دهه ۴۰ و ۵۰ نیست، در آن زمان‌ها حتی اگر برای مخاطب یک نمایش سه ساعته می‌گذاشتیم، می‌آمد و می‌نشست و درباره آن چیزی که می‌دید تفکر می‌کرد، چون به دنبال اندیشه بود ولی درحال حاضر بخش بزرگی از مخاطبان از تئاتر یک تصور دیگر دارند، شاید به دلیل مسائل مختلفی که وجود دارد، نگاهشان بیشتر جنبه تفریحی دارد و می‌خواهند دقایقی خوش بگذرانند. درست است که در این اثر اکبر رادی با زیرکی تمام این زمینه‌های طنز را فراهم کرده است ولی در حال حاضر جامعه طنز را نمی‌گیرد حتی با شوخی‌های سطحی به صورت ساده ارتباط برقرار نمی‌کند اما اگر به صورت زشت بیان شود مورد پذیرش قرار می‌گیرد. یک مشکل این چنینی وجود دارد ضمن اینکه این نمایشی که ما اجرا می‌کنیم، بخش‌های زیادی از آن حذف شده چون مخاطب حوصله تماشای آن را ندارد، در حال حاضر تماشاگر در شرایطی خیلی خاصی حاضر است بیش از یک ساعت و نیم در سالن بنشیند.

آقای رادی انسان بسیار با ادبی بود و در زمان حیات ایشان من حتی یک کلمه حرف بد از دهان ایشان نشنیده بودم اما ابتدای این نمایش را با پیشاب قبله عالم آغاز می‌کند که باید به موزه لوور اهدا شود. در میان تمام این نقدها یک آگاهی‌هایی به مخاطب می‌دهد که جذاب است، مثلا می‌گوید «بنا داریم بیاییم باغ فردوس، تماشای بوته‌های تازه‌ای که از فرانسه آورده‌اید، اسمش چه بود؟ گوجه فرنگی!» مخاطب در همین اثنا متوجه می‌شود که گوجه فرنگی از پاریس به ایران آمده است."/>

اول انقلاب به بعضی از هنرمندان اعتماد نشد و بین نسل‌ها فاصله افتاد/ مخاطب امروز وسط اجرا چیپس می‌خرد

ایرج راد معتقد است تئاتر همیشه جایگاه خودش را پیدا می‌کند اما اکنون شرایط برای هنرمندان تئاتر سخت است و درآمدی کسب نمی‌کند مگر اینکه سازندگان کارهایی انجام دهند که مخاطب برای تفریح دوست دارد.

اول انقلاب به بعضی از هنرمندان اعتماد نشد و بین نسل‌ها فاصله افتاد/ مخاطب امروز وسط اجرا چیپس می‌خرد

حسین قره_ مهسا بهادری:  نمایشنامه «باغ شب‌نمای ما» متعلق است به اکبر رادی کسی که هادی مرزبان او را ایبسن، برشت و چخوف ایران می‌داند. این نمایش در زمان حیات اکبر رادی یکبار با بازی ایرج راد روی صحنه رفت اکنون پس از ۲۵ سال این اتفاق دوباره رقم خورده است نمایشی که در ظاهر بخشی از زندگی ناصر الدین شاه را روایت می‌کند اما گریز جدی به معضلات اجتماعی می‌زند که همواره وجود داشته و ایرج راد برای چندمین بار این شاه قاجار را به تصویر می‌کشد، پیرو همین ماجرا به گفت‌وگو با این هنرمند پرداختیم که در ادامه می‌خوانید. 

شما تا کنون چندین بار وجوه مختلفی از ناصرالدین شاه قاجار را به نمایش گذاشتید و در هر دو صورت کمدی و جدی او را به تصویر کشیدید، چگونه ممکن است که از یک شخصیت واحد دو نمایه مختلف به تصویر کشید که هم درباره آ فرد صادق باشد هم برای مخاطب باور پذیر باشد؟

حدود ۲۵ سال پیش که برای اولین‌بار نمایش «باغ شب‌نمای ما» را روی صحنه بردیم مرحوم اکبر رادی هم زنده بود و اتفاقا به تماشای نمایش هم آمد و خواستم در ابتدای صحبتم یادی از ایشان کنم. آن سریالی که من با نام «امیرکبیر» در آن ایفای نقش کردم، مربوط به ابتدای سلطنت امیر کبیر بود که ناصرالدین شاه همزمان با امیر کبیر به مدت سه سال و هفت ماه در کنار یکدیگر بودند. در آن زمان همه ولیعهدها در تبریز بودند و ناصرالدین شاه هم زیر دست امیر کبیر پرورش یافته بود و علاقه بسیار خاصی به امیر کبیر داشت و به نوعی او را پدر خودش می‌دانست. 

در سه سال و هفت ماه ابتدایی که ناصرالدین شاه بر تخت نشسته بود، شخصیت او چیز دیگری بود، یک جوانی که با همت و کمک امیرکبیر تازه بر تخت نشسته و مسائلی رخ می‌دهد و درباریان سر ناسازگاری با اصلاحات امیرکبیر برمی‌دارند و در نهایت نیز کار را به دسیسه چینی برای قتل او می‌رسانند و موفق هم می‌شوند این کار را در شرایطی که اوضاع شاه مساعد نبود انجام دهند به واسطه همه این موارد شخصیت او در ابتدا چیز دیگری است.

من در یک سریال دیگر هم ایفای نقش کردم که سال‌های پایانی حکومت ناصرالدین شاه را به تصویر می‌کشید، در اینجا دیگر شخصیت شاه متفاوت شده بود و حتی تا انتهای عمرش هربار با مشکلی مواجه می‌شد می‌گفت که اگر امیرکبیر بود کار به اینجا نمی‌رسید و به قدری علاقه مند به او بود که اطرافیان هر آنچه مربوط به امیر کبیر بود را نابود می‌کنند، حتی عکسی که از امیر کبیر هست عکس خود او نیست،تصویر یک بازیگر است که در دوره‌های گذشته حضور دارد و هیچ تصویری از او بر جای نمانده است. این شخصیت در اواخر حکومتش شخصیت مستبدی شده بود، مشکلات را می‌دانست و همواره شکاک بود.

اما این چیزی که در نمایش «باغ شب‌نمای ما» می‌بینید واقعیت تاریخی نیست، بعضی از حواشی دوره پادشاهی ناصرالدین شاه است که به او هم مرتبط است، آقای رادی بسیار نویسنده بزرگ، آدم دانا، فهمیده و باشعوری است و بسیار نسبت به مسائل تاریخی شناخت دارد به علاوه اینکه آقای رادی در این نمایشنامه، ناصرالدین شاه را ابزاری برای بیان حرف‌هایش در نظر می‌گیرد.

خود نمایشنامه یک گروتسک است یعنی این کار یک طنز تلخ به شمار می‌آید و آن زهری که درونش وجود دارد، بسیار حائز اهمیت است. گروتسک یک وضعیت خاصی به شمار می‌آید کمدی نیست، حتی کاریکاتور هم نیست، آن چیزی که در دیالوگ‌های این نمایش مطرح می‌شود ممکن است بعضا فهم آن برای مخاطب کمی دشوار باشد اما او به هر حال این دیالوگ‌ها را در نمایشنامه خود آورده چون معتقد بوده که زبان باید قجری باشد. درواقع قصد داشته تا از ظرفیت‌های زبانی آن دوره استفاده کند و به همین واسطه مسادلی مختلفی را مطرح می‌کند حتی در انتها می‌گوید «این نویسنده بی قضاوت که ما را در این نقش به صحنه کشانده است، درباره ما چه حکمی به تاریخ می‌کند؟» نکته مهم دیالوگ این است که خودش را بی‌قضاوت می‌داند و یک سوال مطرح می‌کند.

شما چگونه این وجوه را دریافت کردید و برای مخاطب به تصویر کشیدید و فکر می‌کنید که فهم مخاطب از این دیدگاه حاصل شده است؟

متاسفانه مخاطب امروز ما یک مقدار مسائل را متفاوت می‌بیند، مخاطب تئاتر امروز، مثل مخاطب تئاتر در دهه ۴۰ و ۵۰ نیست، در آن زمان‌ها حتی اگر برای مخاطب یک نمایش سه ساعته می‌گذاشتیم، می‌آمد و می‌نشست و درباره آن چیزی که می‌دید تفکر می‌کرد، چون به دنبال اندیشه بود ولی درحال حاضر بخش بزرگی از مخاطبان از تئاتر یک تصور دیگر دارند، شاید به دلیل مسائل مختلفی که وجود دارد، نگاهشان بیشتر جنبه تفریحی دارد و می‌خواهند دقایقی خوش بگذرانند. درست است که در این اثر اکبر رادی با زیرکی تمام این زمینه‌های طنز را فراهم کرده است ولی در حال حاضر جامعه طنز را نمی‌گیرد حتی با شوخی‌های سطحی به صورت ساده ارتباط برقرار نمی‌کند اما اگر به صورت زشت بیان شود مورد پذیرش قرار می‌گیرد. یک مشکل این چنینی وجود دارد ضمن اینکه این نمایشی که ما اجرا می‌کنیم، بخش‌های زیادی از آن حذف شده چون مخاطب حوصله تماشای آن را ندارد، در حال حاضر تماشاگر در شرایطی خیلی خاصی حاضر است بیش از یک ساعت و نیم در سالن بنشیند.

آقای رادی انسان بسیار با ادبی بود و در زمان حیات ایشان من حتی یک کلمه حرف بد از دهان ایشان نشنیده بودم اما ابتدای این نمایش را با پیشاب قبله عالم آغاز می‌کند که باید به موزه لوور اهدا شود. در میان تمام این نقدها یک آگاهی‌هایی به مخاطب می‌دهد که جذاب است، مثلا می‌گوید «بنا داریم بیاییم باغ فردوس، تماشای بوته‌های تازه‌ای که از فرانسه آورده‌اید، اسمش چه بود؟ گوجه فرنگی!» مخاطب در همین اثنا متوجه می‌شود که گوجه فرنگی از پاریس به ایران آمده است.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *