اوسنه ناسیونالیسم!

خداوکیلی وقتی شما عبارت‌هایی مانند «اینترنت ملی» ؛ «خودروی ملی» و خصوصا «رسانه ملی» را می‌شنوید چه حسی  به شما دست می‌دهد؟ غرور و افتخار؟ یا چیزهایی که نمی‌شود در این صفحه گفت؟!  

اوسنه ناسیونالیسم!

قبل از هر چیز لطفا به موارد زیر بشدت توجه کنید:

– اپیزود اول: داستان تکراری کیمیا علیزاده و در ادامه، کل‌کل وی با هادی ساعی و شبه‌دعوتی که برای بازگشتش شد و پاسخ کیمیا(با افتخار!) که عمرا اگر بیام!

– اپیزود دوم: داستان مبینا نعمت‌زاده و اظهارنظر همه ایرانیان که چرا او می‌خواهد وقتی بزرگ شد؛ دکتر شود؟! آیا علم پزشکی از افتخارآفرینی ورزشی بهتر است؟ (شاید بنوعی همان حکایت همیشگی: بهتر بودن علم از ثروت؛خصوصا پاداش المپیکی)  

– اپیزود سوم: «در خارج به من پیشنهاداتی شد و من قبول نکردم!» (با یادی از عین‌اله باقرزاده در سری فیلم‌های «صمد آقا») این سریال از زمان حسین رضازاده کلید خورد و بالاخره سر این قصه طول و دراز رسید به دست پدر مبینا نعمت‌زاده سرافراز که با کلی فخر، پیشنهاد آنچنانی قطر به دخترش را کرد: رد!

– اپیزود چهارم: مصاحبه مجری غرق در تعجب «خبر بیست و سی» با دانشمند ایرانی که وی با اینهمه کمالات همچنان در ایران مانده! راستی؛ شما مگر خل و چلید که الان در اروپا و آمریکا صفا نمی‌کنید؟! 

–  اپیزود پنجم: سفر دختر مسئولی که پدرش متخصص تصویب قوانین ماهواره؛ حجاب؛ صیانت فضای مجازی؛  فیلترینگ و حمایت از تولیدات داخلی است به کشور فاسدی که همه اینها را یکجا دارد! (در مورد خرید تولیدات غیرملی ایشان نظری نمی‌دهیم!) بعد هم، گلایه شدید همین دختر خانم نسبت به اعتراض مردم ایران که گفته‌اند: چرا رفته به آنجا؟  

نقطه مشترک موارد فوق فقط یک چیز است:

«ملی‌گرایی یعنی کشک!»

اما این را هم باید گفت از کیمیای اغواشده با آن عشق نافرجامش گرفته تا پدر محترم مبینای در آروزی دکترا و آن مجری متعجب و آن دختر با پدری متعصب هیچ کدام مقصر نیستند چون کسی به آنها الفبای ملی‌گرایی را نیاموخته. یعنی یک شیرپاک خورده حتی در حد یک روشنفکرنمای معمولی هم نیامده به اهالی این کشور حالی کند که ملی‌گرایی قیمت ندارد. نه نمی‌شود با آن مبادله کالا به کالا کرد نه می‌توان آنرا با چیزی دیگری تاخت زد. تازه بعد از تاخت نزدن هم نباید با کلی منت به این کار افتخار کرد!  

بله؛ عزیزان جان؛ به فرزندان ما کسی یاد نداده وقتی کلماتی مانند وطن؛ پرچم؛ خاک را می‌شنویم باید دست و بال‌مان بلرزد و برای آنکه این چیزها براحتی از دست‌مان نلغزند باید جان‌ و مال را به پای‌شان داد و کک کسی هم نگزد.

ایران مهد و گهواره دلیران یا جای سییمونی ترکان؟!

بله؛ حتی فرزندان مسئولین هم باید آنقدر آموزش ببینند تا برای‌شان این سوال مطرح شود که چرا دختر و پسران مسئولین کشورهای دیگر (مثلا ترکیه) حاضر نیستند پا به کشور ساخته و پرداخته پدران خودشان بگذارند؟ باید از خود بپرسند چرا وطنی که روزگاری مهد و گهواره شیران بوده هم اکنون شده جای سیسمونی ترکان؟!  چرا بجای شوق سفر به کشورهایی اطراف کسی به فکر این نیست که همین جا را مثل آنجا کند آباد؟ چه کردیم که توریست‌های جهان فکر می‌کنند ایرانیان مشتی شترسوارند که دائم در حال جنگ‌اند؟!

ملی‌گرایی نوعی فحش!  

در سنوات دور؛ قبل از آنکه واژه ملی‌گرایی مثل امروزها نوعی فحش محسوب شود جوانانی در آغوش این مملکت به شکلی رشد کردند که برای دفاع از این وطن، جان‌شان را کف دست‌ گذاشتند و البته هیچ منتی هم به سر کسی نگذاشتند!

فهمیده‌ها فهمیدند سلبریتی‌ها نفهمیدند!

 چه کردیم که آرزوی فهمیده چهارده ساله برای رفتن به جبهه و شهید شدن؛ تبدیل شده به رفتن به اروپا؛ آمریکا ؛ ایستادن درصف ویزا و برنده شدن در لاتاری؟ داستان وقتی غم انگیزتر می‌شود که می فهمیم  فهمیده‌ها در چه دوران و فضایی(مملو فساد) رشد کردند و نوجوانان و جوانان فعلی ما در چه زمانی(آکنده از معنویت)! چه کردیم که سلبریتی‌های‌مان برای تبلیغ سفر و اقامت به خارج و خرید ملک در آنجاها مسابقه گذاشته‌اند؟ چرا حتی برای آنها هم با اینهمه ادعا؛ دیگر خروج خروارها ارز مهم نیست؟!          

عزیزان؛ ما تاکسی دربست گرفته به کجا می‌رویم؟ آیا این خرده روایت‌ها همه حاکی از این نیستند که این مرز پرگوهری که خاکش سرچشمه فرهنگ و هنر است شده خز؟   

به قول نقی معمولی ….

چرا دارید ترک وطن را تا این حد عادی‌سازی جلوه می‌دهید؟! 

 افتخارآفرینی و پشت کردن به پیشنهادات میلیونی کمترین کاری است که می‌توان برای عزت ملی انجام داد این که دیگر منت ندارد! چه بر سر واژه ملی و ملی‌گرایی آوردیم که وطن‌پرستی شده یک ژست و فیگور آنهم با کلی منت جورواجور؟!  

ناسیونالیسم یا سوسیالیسم؟!

خداوکیلی وقتی شما عبارت‌هایی مانند «اینترنت ملی» ؛ «خودروی ملی» و خصوصا «رسانه ملی» را می‌شنوید چه حسی  به شما دست می‌دهد؟ غرور و افتخار؟ یا چیزهایی که نمی‌شود در این صفحه گفت؟!  

چرا حتی پسوند ملی‌ هم از خس و خاشاک؛ خاک بر سرتر شده؟ آمارگیری کنید 90 درصد مردم کشور عمرا  فرق ناسیونالیسم با سوسیالیسم را بدانند! ملی‌گرایی شده افسانه‌ای که فقط متعلق به اسطوره‌هایی مانند آرش کمانگیر؛ میرزاکوچک خان و ستارخان بوده و بس! بقیه‌اش دیگر ادا و اطوار روشنفکری است!  

چگونه اینجا رسیدیم؟

نگاهی به کتاب‌های درسی‌مان بیندازید؟ چیزی که در آنها نمی‌شود یافت؛ «تاریخ پرافتخار» است! همه(به غیر از خودمان) بد بودند و بر همین اساس نام خیابان‌های کوروش کبیر؛ داریوش؛ نادرشاه و شاه عباس عوض می‌شوند. (توضیح: البته در مواقع خاصی مانند: وقتی آمریکا «فیلم سیصد» می‌سازد بطور موقت همه تاریخ‌مان خوب می‌شوند! درست مانند بچه‌ای که با اسباب‌بازی بازی نمی‌کند مگر زمانی که بچه‌ای دیگر با آن  بازی کند!)

خدانگهدار ابومسلم!

حتی آنقدر با ابومسلم خراسانی و لباس‌های سیاه سپاهش به بهانه ایرانی بودن حال نکردیم که نام تیم فوتبالش را عوض کردیم.

در حسرت یک فیلم و سریال ملی!

دریغ از ساخت یک سریال تلویزیونی یا فیلم سینمایی حتی غیرفاخر از تاریخ ملی کشورمان!

تعویض نام آئین‌های ملی!

چند مناسبت ملی به جز عید نوروز( که البته باقی ماندن آنهم مثل عدم تخریب تخت جمشید و پاسارگارد با کلی اما و اگر بوده) می‌شناسید؟ با چه هدف و سناریویی( و اصولا به چه حقی ) اصرار بر تغییر نام‌های آئین‌های ملی چندهزار ساله این کشور همچون «سیزده بدر» به «روز طبیعت»؛ «شب یلدا»  به «روز ترویج میهمانی و پیوند خویشان» و «چهارشنبه سوری» به «روز تکریم همسایگان» و… هست؟!    

بچه ده ساله: جای من اینجا نیست!

خب حاصل همه این رفتارها می‌شود همینی که می‌بینید. مشتی مردم بی انگیزه که 90 درصدشان به فکر ترک وطن هستند. دانش آموز دبستانی که هیچ درک درستی  از سیاست؛ آزادی و اقتصاد ندارد تصمیم قاطعش را از همین الان برای مهاجرت با افتخار اعلام می کند چون درکی از وطن‌پرستی ندارد!

دانشگاه شربفی‌ها و المپیادی‌ها برای افتخار کشور مقام نمی‌آوردند برای ردیف  شدن ویزای اقامتی‌شان تلاش می‌کنند. 

تضاد در رفتار مسئولین!

واقعا چه بر سر این مملکت آوردیم که حتی مسئولین استکبارستیزمان برای گرفتن ویزای دوتابعیتی از همان کشورهای استکباری برای خودشان و تحصیل فرزندان‌شان تلاش می‌کنند!

خب عزیزان؛ مردم نه کورند نه تهی مغز؛  وقتی آنها اینهمه با دست پس‌زدن‌ها و با پا پس کشیدن‌ها را می‌بینند می‌خواهید چگونه رفتار کنند؟ منافق دقیقا چه کسانی هستند؟

کو دلسوزی به وطن؟!

نتیجه این محرومیت و فقدان ملی‌گرایی هم؛ می‌شود موارد زیر:

برای هیچ مسئولی داشتن یک استادیوم پیشکش؛ حتی یک زمین چمن آبرومند مهم نیست!

برای هیچ مسئولی غرور ملی با میزبانی و برگزاری المپیک و جام جهانی در الویت نیست!

برای هیچ مسئولی دویدن ایرانیان در پشت سر اتوبوس تیم فوتبال عربستان حاوی رونالدو و تغییر ملیت نخبگان ایرانی و اینهمه مهاجرت ننگ و عار نیست!     

دغدغه هیچ مسئولی این نیست که آروزی ایرانیان را برای سفر به ترکیه و دبی و … تبدیل کند به کشاندن آنها به کشورمان!

و کلا  هیچ مسئولی برای عزت ملی به جز مسائل نظامی برنامه‌ای ندارد و هنوز نمی‌داند نوشتن کلمه «ایران» بر روی لباس بازیکنان باشگاه‌های بزرگ فوتبال جهان هم؛ گاه می‌تواند خیلی بیشتر از خیلی از شعارهای توخالی دیگر باعث افتخار ملی باشد.

چرا هیچ مسئولی عارش نمی‌آید که ما تنها کشور جهانیم که حتی یک استادیوم استاندارد زیبا و در شان این ملت آنهم با کمک داور ویدئویی نداریم VAR هم شده جریان واکسن که زمانی وارد شد که کرونا ریشه کن شد!  

اصولا کو دلسوزی برای وطن؟

و  نرسیم به جایی که فردا بگوییم کو وطن؟  

یادتان باشد تعداد افرادی که در منازعات خیابانی توسط دیگران کشته می‌شوند خیلی کمتر از تعداد افرادی است که توسط خودشان کشته می‌شوند!(خودکشی)

مبادا کشور ما هم قبل از آنکه از زلزله و حملات دشمنان و تحریم و … زمین بخورد توسط خودمان با اینهمه بی محلی و خودکشی ملی زمین‌گیر شود!    

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *