در ابتدا و قبل از پرداختن به نخل طلای پرماجرا؛ اجازه دهید برای بازگشت تا حدودی پیروزمندانه و البته بیشتر؛ شجاعانه جعفر پناهی به ایران (این لعنتی دوستداشتنی) بعد از خیط و خبطهای آنجا و خط و نشانهای اینجا، ما هم جایزه غیرسیاسی و غیرسیاه نمایی خودمان را با عنوان «تخمسیمرغ بلورین» را به این کارگردان نامی که دعا میکنیم هیچگاه به شکل «یک تصادف ساده» نرود به سرای باقی، اعطا کنیم!
البته به همراه کلی تقدیر و تبریک برای بالابردن پرچم ایران در تاریخ سینمای جهان. کاری هم با سرکوفتها و سرکوبها نداریم چون یقین داریم سالها بعد؛ همه این گرد و خاکها و خس و خاشاکها؛ فرو خواهند نشست و فقط جایزه نخل طلایی که جلوی نام کشورمان خواهد بود در کلکسیون افتخارات سینماییمان نقش خواهد بست و هنر هم نزد ایرانیان است و بس. بگذار آنقدر تحلیل کنند تا تحلیلدانشان پاره شود.
از نخل طلا تا خودکار طلا!
تبریک و جایزه ما رونق ندارد اما کلی صفا دارد و کاملا دلی است و برخلاف نظر آقای فراستی، نه برای دلبری! بله؛ ما مثل ژولیت بینوش(داور جشنواره کن) نیستیم که بخاطر خاطراتی که با عینک جاست فرندش(مرحوم کیارستمی) داشت جایزه دهیم. ما نه به عینک؛ بلکه به نگاه جایزه میدهیم! اگر هم پناهی توانست به قول مسعودخان با «فیلمی که اصلا درنیامده» سر فرنگیها را شیره بمالد و نخل طلا را از چنگ غربیها برباید، همچنان دمش را گرم میشماریم چون کشیدن یک مو از خرس غنیمت است درست مانند آن دیپلماتی که توانست در اوج مذاکرات و بدون هیچ توافقی نان و آبدار، یک خودکار طلا را به کلکسیون افتخارات کشورمان بیفزاید، به ایشان هم ایول میگوییم. طلا طلاست چه نخل باشد چه خودکار.
گردن زنی «کن» در «هفت»!
صحنه شامل 5/3 نفر است!
1- وسط تصویر بهروزخان افخمی در ابتدا خونسرد و کاملا بیتفاوت به جشنوارههای معتبر و البته بیخاصیت جهانی-که به او جایزه ندادهاند- به شکل متفکرانه دیده میشود. البته هر چه پیش میرویم او دیگر نمیتواند عصبانیتش را پنهان و خودش را کنترل کند!
2- خانمی جوان؛ بشدت جویای نام با هیجان فراوان و توپی پر از تمام دنیا و برای تایید صحبت دیگران(خصوصا بهروزخان) با قیافهای نگران سمت چپ تصویر نشسته است
3- کارشناسی که به جز تکرار واژه سیاهنمایی بقیه حرفهایش مفهوم نیست و فقط خانم تاییدکننده متوجه میشود چه میگوید و حرف حسابش چیست!
4- یک مقام بلندپایه به شکل تلفنی از وزارت امورخارجه با عنوان مدیرکل دیپلماسی فرهنگی و شیفته هالیوود
این افراد در فضایی کاملا دوستانه به شکلی کاملا یکطرفه و با قیافهای حق به جانب و با حضور متهم و وکیلش در خانه(!) و بدون حضور یک مخالف بیخاصیتِ حتی به غلط با نظرات آنها، طی یک دادگاه فرمایشی و محاکمه غیابی همگی با هم از خجالت جشنواره کن و تمامی برندگانش درآمدند تا تاریخِ بیش از صد سال سینما را در کمتر از صد دقیقه ببرند روی هوا و هر چه فحش است ببندند به ناف جد و آباد سینماگران!
اما بخشی از قسمت جالب این داستان:
مدیر کل: به نظر من جشنواره فجر هم از این به بعد باید در سیاستهای خودش کمی تجدید نظر کند و اینقدر هنری نباشد و کمی هم مانند جشنواره های اسکار و کن و … سیاسی عمل کند و به فیلمهایی که زیرآب اروپائیها و آمریکاییها را میزنند حتی اگر پرت و پلا باشند جایزه بدهد !!!!!!
خانم تاییدکننده: واااااای چقدر جالب! چرا تا حالا به فکر خودمان نرسیده بود؟
بهروز افخمی: نه من مخالفم! جشنواره فجر مثل آن جشنوارههایی که به من جایزه ندادند بیاعتبار نیست بگذارید جشنواره فجر همینطور خالص بماند و کارش را بکند و یک درمیان به من و حاتمیکیا جایزه بدهد! در ضمن، بدون هیچ دلیلی خاک بر سر هالیوود!
خانم تاییدکننده: وااااای چقدر این برنامه پنبهزنی یک طرفه به دلم نشست و خوش گذشت! پیشنهاد میکنم هفته بعد هم دورهم جمع بشیم و بازم پنبه بزنیم.
مدیرکل: موافقم آخه من خیلی چیزهای دیگه هم بلدم که هنوز نگفتم!
برنامه با نگاه عمیق و بیمعنی کارشناس بیخاصیت که البته بهروزخان میخواهد به زور معنادارش کند تمام میشود!
نظرات رسانه ملی را طبق معمول جدی نگیرید
رویهم رفته با کمی سواد رسانهای میشود فهمید نباید قسم حضرت عباسِ «اخبار بیست و سی» و برنامه «پاورقی» را در مورد جشنواره کن باور کرد چون هیچ دُم خروسی از جشنواره کشور خروس نشان بیرون نزده. داستان دگرباش خواندن جشنوارهها توسط بهروزخان افخمی را هم یک شوخی تلقی کنید و این واکنش را در حد همان اظهار نظر محمود فکری در خصوص فرهاد مجیدی قلمداد کنید و پروندهاش را تا قبل از هر آبروریزی بیشتر؛ مختومه اعلام کنید.
یک جایزه بی اعتبار در معتبرترین جشنواره سینمائی جهان!
فارغ از همه سیاسیبازیها و سیاهکاریها بنده نه بعنوان یک مدرس سینما بلکه یک سیاهیلشکر عالم هنر از کلیه مسئولین امر فقط و فقط یک درخواست دارم و آن اینکه سر جدتان یکبار برای همیشه به ما بگویید در چنین مواقعی با خودمان چند چند باشیم از جایزه برادارن لیلی و دو اسکار اصغر فرهادی ما در حالت استندبای و پا در هوا هستیم و نمیدانیم موفقیتشان را قورت دهیم یا بیرون دهیم. واقعا در چنین شرائط حساسی باید چه احساسی از ما سر بزند که نه سیخ بسوزد نه دل و دماغ مسئولین دلسوزمان. چه بگوییم که بعدها در دادگاه علیهمان استفاده نشود و نانمان آجر نشود! تبریک؟ تسلیت؟ یا هر دو؟ به این مو قسم؛ با این کارهایتان نان به نرخ روز و یکی به نعل و یکی به میخ زنمان کردید! اگر به نشانههایی مثل شیر؛ خرس؛ یوزپلنگ؛ نخل(خصوصا که طلایی باشند) حساسیت غیرفصلی دارید لااقل نوع درمانتان را عوض کنید و برای بهبودی حالتان و مقابله با «تهاجم فرهنگی» «همان همیشگی» را رو نکنید! آخه تا کی میخواهید با انگ سیاسی و سیاهنمایی، جوایز جهانی را از اعتبار، حَیزِ انتفاع و اِیضا صلاحیت و استحقاق ساقط و سقط کنید؟! کلاهتان را قاضی کنید و بگویید کارگردانان ما در کدام میدان میتوانند جولان بدهند و عرضاندام کنند تا شما تب نکنید؟ فقط مراقب باشید قبل از هر جوابی پلهای پشت سرتان را خراب نکنید. هنر و جشنوارههای پدر، مادردار؛ آبرو دارند سیاست نیستند که پدر و مادر نداشته باشند. آیا واقعا فکر میکنید آنها هر سال تمام کارگردانان نامی دنیا را دور هم جمع میکنند تا طی مراسم با شکوهی ما را بچزانند؟! یعنی اینقدر مهم شدهایم و خبر نداریم؟
بازگشت عقاید مجرم به محل وقوع جرم!
مدیران فرهنگی جان؛ قبول کنید همه فیلمها نباید آش دهنسوزی برای شما باشند گاه آشها شور میشوند و گاه بینمک و حتی گاه با یک وجب روغن در روش! بروید اتاقتان و به کارهای بدتان فکر کنید و ببینید چقدر از هنرمندان را حتی بدون خوردن آش، دهن سوخته و دلسوخته کردید! ببینید چقدر صیانت و سانسور و فیلتر و توقیف و ممنوع التصویر کردید. مگر در عصر گوبلز به سر میبریم که هر که قربان صدقهتان نرود باید جمع کند و برود؟! بله سینما مانند کوزه و آئینه است. هر چه از آنها نشت میکند گویای داستان ملتهاست. سینما آئینه آن ملکه برفی نیست که فقط باید خوشگلی ملکه را نشان میداد. ابزاری نیست که در آن فقط خوشگلها باید برقصند! جنس سینما انتقاد و حرف حساب است.
در ضمن اینقدر متناقض و هر دم در جایی نباشید و و مدام رنگ عوض نکنید گویا مجرم فقط خودش به محل وقوع جرم برنمیگردد گاهی هم عقایدش دم به ساعت برمیگردد! دست از سر این سیاست یک بام و دو هوای لعنتی بردارید و اینقدر مظلومنمایی نکنید و قبول کنید اگر اجحافی در حقتان شده و میشود(بر منکرش لعنت) بخاطر حق و حسابهایی هست که قبلا گذاشتید کف دست آنها و حالا شده نوبت خودتان! پس با این زیرآبیرویها و زیرآبزنیها و ننه من غریبم بازیها ما را سر ندوانید و سرکار نگذارید و اینقدر برای سینما خط و نشان نکشید و از دوره مک کارتی پند بگیرید:
از دوره مک کارتیسم تا کد هیز!
در این دوره از سویی حکومت آمریکا تعداد زیادی از هنرمندان را آواره و زابراه کرد و از سویی دیگر؛ حکومت شوروی هم به بهانه های سیاسی بسیاری از هنرمندان را خانه به دوش کرد. حالا نگاهی به تاریخ بیندازید و ببنید به کدام طرف غش کرده؟ به سمت مک کارتیهاو سران کمونیسم یا قربانیانشان مانند چارلی چاپلین و تارکوفسکیها ؟ راستی عاقبت سانسورهای چهل ساله «کد هیز» و آن آئین نامههای شسته و رفته تمیز در آمریکا چه شد؟
قدرت فرهنگ قد موشک نقطه زن
آخر چرا اینقدر اصرار دارید در تاریخ نمانید؟ ناسلامتی همه تب مدرک و کلی دکترا و پروفسوری دارید و حتما تاریخ را میخوانید و می دانیدکه همیشه در زد و بندِ بین هنرمندان و هنربندان؛ این هنر بوده که مانند یک برند آبرومند، در تاریخ مانده …
بیایید برای یک بار هم که شده نشان دهید به جز موشک نقطهزن قد یک ارزن فرهنگ و هنر هم در این کشور وزن دارد! قدرت هنر را دست کم نگیرید حداقل آنقدرها هست که یک نفر بتواند یک دستگاه عریض و طویل دولتی را دلواپس کن و به زیر سوال بکشاند.
درس عبرت از ضرغامیها
اگر «مانیفست فرهنگیتان» سیاسی نبودنِ «آرتیستهای فرنگی» است و سیاسیزدگی برایتان عین فحش غیرخانوادگی است لااقل سر سوزنی هم به خودتان بزنید و شر این سیاست لعنتی را نه فقط از سر هنر بلکه از سرتاپای همه چیز این مملکت پاک کنید! اگر دین دارید این هم مشی رسول: رطب خورده منع رطب کی کند؟ از آنهمه فیلمی که بدون دلیل لولو و بعد بدون دلیل هلو کردید عبرت بگیرید تا بعدها به اشتباه کردم از نوع ضرغامی نیفتید! هزینه این ندانم کاریها و تاسف خوردنها را چه کسی باید بدهد؟ فکر کنید چه تعداد از عباس معروفی و احمد شاملوها و شجریانها را دق دادید و بیضاییها را در گوشه کنار جهان ول دادید! هنوز که هنوز است افتخار بسیاری از مدیران فرهنگی هنری ترک کردن جلسه در زمان نواختن گروه موسیقی است! چرا همیشه مانند آزاد کردن ورود بانوان به استادیوم ها فقط با جبر زمانه و زور به نتیجه درست میرسید؟ کمی هم به روز و آپدیت باشید تا مجبور نشوید اینهمه چرخ را دوباره اختراع کنید و ممنوعیتهای گذشتهتان را یکی یکی با کمال شرمندگی ملغی کنید!
مدیران جشنواره کن تشنه شنیدن راهکارهای ما ….
اصلا جشنواره و سیاست جشنوارهها را بگذارید کنار، یکی از آن فیلمهای نخل طلا گرفته را معرفی کنید و بگویید این فیلم، قربان قد و بالای کدام کشور و مسئولینش رفته و جایزه گرفته؟ جشنوارههای معتبر اگر چیزی را از دم تیغ میگذرانند همه را از دم، میگذرانند چرا از بیاطلاعی مردم سوءاستفاده میکنید و فقط خودتان را قربانی این جشنواره معرفی میکنید؟
اصلا گیریم که جشنوارهچیها از فردا بخواهند به فیلمهای مثبت و سفیدنمای ما جایزه بدهند؛ کدام فیلم درست و درمانی را با چنین مضمونی سراغ دارید تا به کن بفرستیم که هم هنری باشد و هم خوش رنگ و لعاب و هم موافق طبع و میل شما؟ به همین دلائل عقیدتی – سیاسی یک فیلم و سریال درست و درمان ملی هم از تاریخ ایران نداریم تا بفرستیم آنها جایزه دهند! چشمآبیها دقیقا باید چه کنند و به کدام فیلم آبرومندمان جایزه بدهند که ما راضی شویم؟ حکایت ما شده جریان آن شخصی که در بانک حسابی نداشت و مرتبا دعا میکرد در قرعهکشی برنده شود و چون برنده نمیشد به زمین و آسمان فحش میداد!
تایتانیک یک فیلم ضد امریکایی
بعنوان مثال آیا فیلم تایتانیک؛ فقط قصه غرق شدن و عاشق شدن بود؟ آیا در همان کشتی تبعیض طبقاتی و اجتماعی که دقیقا به شکل طبقات بالا و پایین کشتی نشان داده میشد نشانهای از اثرات فساد جامعه سرمایهداری آمریکا نبود؟ تصویر سرمایهدارن عیاش که شامل خیلی از سیاستمداران آمریکا هم میشدند در آن فیلم چگونه بود؟ سرمایهدارانی که حتی زنانشان هم تاب تحملشان را نداشتند و از آنها گریزان بودند و ملتمسانه به آغوش قشر محروم پناه میآوردند! آیا غرق شدن کشتی که در آنزمان مهندسان مغرور آمریکایی به ضرس قاطع میگفتند تحت هیچ شرائطی امکان غرقش نیست نشانهای از افولِ قدرت و غرور آمریکایی آنهم با یک برخورد ساده نبود؟ آیا میشود فیلمی از این ضد امریکاییتر یا به قول امروزیها سیاهنماییتر برای هیمنه و اهن و تلوپ آمریکا ساخت؟ آیا ملاک ضد آمریکایی بودن فیلم -مانند فیلمهای سفارشی داخلیمان داد زدن و سردادن شعار مرگ بر امریکاست؟ اما … بعد به این جا میرسیم که در آمریکا با تایتانیک چه برخوردی شد؟ بلافاصله بر سر گذاشته شد و 11 اسکار به بیخ ریشش چسبانده شد! کسی هم از مسئولین آمریکا؛ مراسم اسکار را انکار و نفرین نکرد. این است که میگوییم اسکار در وضعیت فعلی حداقل از جشنواره فجر معتبرتر است.
آیا جشنواره کن بد است؟
بگذارید ببینیم که این جشنواره کن که خود ما تا همین چند وقت پیش، پزش را میدادیم که بالاترین جایزه سینمای ایران؛ نخل طلایی عباس کیارستمی است سوابقش چیست؟ و چرا کارگردانان مطرح بینالمللی با اینهمه سیاسی کاری در آن باز برای شرکت در آن سرو دست میشکنند.
متاسفانه مدیران فرهنگی ما کمتر فیلم و تاتر میبینند و خیلی در جو اتفاقات هنری نیستند اگر فقط پای دیدن چند فیلمی که در گذشته نخل طلا گرفته بودند، مینشستند دستشان میآمد که این جشنواره کن با کسی تعارف ندارد و اگر هم سیاسی است با همه این رفتار را دارد میگویید نه اینهم مدرک:
سابقه کن در اعطای نخل طلا
برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی توسط مسئولین در زیر اسنادی را از جوایز اعطا شده در کن افشا میکنیم:
میدانید نئورئالیسم چیست؟ یعنی آب پاکی ریختن بر اوضاع فشل کشوری مانند ایتالیا که همین جشنواره کن بارها به صاحبان این سبک از جمله : دسیکا ؛ روسلینی و فلینی نخل طلا داد؛ سینماگرانی هم مانند فوردکاپولا، بیلی وایلدر و کوروساوا تا توانستند از خجالت اوضاع بیریخت کشورشان درآمدند و عاقبت هم با دست پر از این جشنواره بیرون آمدند و البته بعد هم؛ با افتخار به کشورشان برگشتند. ببیند اسکورسیزی با یک سناتور امریکایی در راننده تاکسی چه کرده یا کن اوچ با نظام بروکراسی انگلیس و یا فیلم انگل با فقر و تبعیض در کرهجنوبی؟ باری به هر جهت و بر خلاف نظر مدیران فرهنگی ما، سوابق حاکی از آن است که جشنواره کن توصیه و نسیه به کسی نداده حتی شما دوست عزیز! اینقدر از هر ریسمان سفید و سیاهی نترسید و برای فرار از این بحران فرهنگی اینگونه با آبروی نامآوران تاریخ سینمای جهان که از این جشنواره معتبر جایزه گرفتند بازی نکنید؟ هیچ میدانید وقتی میگویید این جشنواره کشک است و کشکی کشکی جایزه میدهد یعنی برادران کوئن؛ تارانتینو؛ امیرکوستوریستا؛ تئوآنگلوپولوس؛ رومن پولانسکی؛ میشل هانکه؛ دیوید لینچ؛ ویموندرس، ایلماز گونی؛ دیوید لین؛ اورسن ولز؛ ویلیام وایلر؛ و حتی همین مایکل مور ضد امریکایی خودتان و کلی از نامآوران تاریخ سینمای جهان باید بروند و کشکشان را بسابند!؟
اصلا به تیتراژ فیلمهای ضدآمریکایی و ضد انگلیسی که صبح تا شب از همین رسانه ملی پخش میشود نگاهی بیندازید تا بفهمید سازندگانشان همه آمریکایی و انگلیسیاند نه کوبایی و ونزوئلایی؟
اظهار نظر وزیر خارجه فرانسه
شاید بگویید اگر این جشنواره سیاسی نیست پس آن حرفهای وزیر امورخارجه فرانسه چیست؟ جوابش ساده است: حرف زیادی و گندهتر از دهنش زده! اصولا هر کسی بخواهد با هیجانزدگی و دستپاچگی از هر آب گلآلودی ماهی بگیرد و هر اتفاقی را تفسیر به رای و با اهداف سیاسی و پروپاگاندا مصادره به مطلوب کند خر است؛ خوب شد؟ راحت شدید؟ اتفاقا حرف ما همین است که هر کس بخواهد هنر را آلوده به ابزار سیاست و ایدولوژیک کند مستحق دشنام و نفرین است.
مسئله مهاجرت و غم غربت و وطن پرستی
اگر میخواهید بدانید که هنرمندان وطن دوستترند یا سیاسیون نگاهی به آمار دق کردن هنرمندان در غربت و ذوق کردن نان به نرخ روزهای اختلاسگر در آنطرف آب بیندازید. ببینید هنرمندان با تهاجم فرهنگی چه می کنند و سفیران فرهنگی با تفاوت فرهنگی چه میکنند!!
همین است که به جایی رسیدیم که 90 درصد جوانان نخبه ما سودای مهاجرت دارند و بقیه هم به همین دلائل فرهنگی در جادهها جان میسپارند حالا برای جوانی جمعیت هی به مردم بگویید بزایید؛ برای کجا؟ آن دنیا یا آن سر دنیا؟
اینهم یک دل سیر از سیر تا پیاز داستان فرهنگ و هنر آریای ها … بماند برای فردا تا بدانند چه آمد بر سر ما …
یس