****

پیش از انتخابات ۲۰۲۴، بحث‌هایی دربارهٔ این‌که آیا دونالد ترامپ یک فاشیست است یا نه، مطرح شد. من این برچسب را نادرست می‌دانستم، زیرا فاشیسم با نسل‌کشی و قدرت تمامیت‌خواهانه پیوندی مشخص دارد و ما هنوز به چنین نقطه‌ای نرسیده‌ایم. فاشیسم بر یک ایدئولوژی مبتنی است و من فکر نمی‌کنم که ترامپ تاکنون تحت تأثیر چیزی که بتوان آن را «ایده» نامید، عمل کرده باشد. به نظر من، او به‌وضوح یک اقتدارگرا است، زیرا او و هم‌پیمانانش، مانند ایلان ماسک، عمداً در حال برچیدن کنترل‌های موجود بر قدرت اجرایی در نظام قانون اساسی ایالات متحده هستند. ترامپ هرگز تلاش نکرده است که سیاست‌های خود را از طریق کنگره‌ای که تحت کنترل جمهوری‌خواهان است به تصویب برساند، بلکه عمداً ترجیح داده است که همه‌چیز را از طریق فرمان‌های اجرایی، مانند یک پادشاه، اجرا کند. با این حال، واژهٔ سادهٔ «اقتدارگرا» به‌درستی پدیده‌ای را که ترامپ بخشی از آن است، توضیح نمی‌دهد. استیو هانسون و جف کوپشتاین امروز در مجلهٔ «Persuasion» مقاله‌ای مکمل منتشر کرده‌اند که در آن، ترامپیسم را به‌عنوان یک پدیدهٔ «پدرسالارانه» توصیف کرده‌اند. جاناتان راوش نیز اخیراً در «آتلانتیک» مقاله‌ای منتشر کرده که بر همین مفهوم تأکید دارد. من فکر می‌کنم این اصطلاح توصیف بهتری ارائه می‌دهد و وضعیت کنونی ما را در چارچوب تاریخی درستی قرار می‌دهد. ماکس وبر اصطلاح «پدرسالارانه» را برای توصیف تقریباً تمامی نظام‌های پیشامدرن به‌کار برده است، یعنی نظام‌هایی که پس از دوران قبیله‌گرایی غیرمتمرکز پدید آمدند. در این نظام‌ها، حکومت به‌عنوان امتداد خانواده و خانهٔ حاکم در نظر گرفته می‌شد. چنین نظام‌هایی عمدتاً از طریق فتوحات شکل می‌گرفتند، به این صورت که رئیس گروهی از مهاجمان پیروز، زمین، منابع و حتی زنان را بین جنگجویان خود تقسیم می‌کرد و این افراد نیز به‌نوبهٔ خود می‌توانستند این اموال را به فرزندان خود منتقل کنند. در چنین نظامی، تمایزی میان امر عمومی و خصوصی وجود نداشت. به‌طور نظری، همه‌چیز متعلق به حاکم بود و او می‌توانست یک ایالت را همراه با تمامی ساکنانش به‌عنوان هدیهٔ عروسی به فرزندش ببخشد. تفکیک اموال حاکم از دارایی‌های دولت برای نخستین‌بار در قرون هفدهم و هجدهم توسط نظریه‌پردازانی همچون توماس هابز و ژان بودن مطرح شد. آن‌ها حاکمیت را متعلق به یک «مشترک‌المنافع» (جامعهٔ عمومی) دانستند، نه به شخص حاکم. این تحول، برای نخستین بار، پدیده‌ای به نام «فساد» را ممکن ساخت، یعنی حالتی که در آن یک مقام رسمی، منابع عمومی را برای منافع شخصی خود تصاحب می‌کرد. یکی از موضوعات اصلی در دو جلد «نظم سیاسی» که نوشته‌ام، دشواریِ ایجاد یک دولت مدرن غیرشخصی بود؛ دولتی که در آن جایگاه فرد بر مبنای تابعیت او تعیین می‌شود، نه بر اساس رابطهٔ شخصی‌اش با حاکم. شکل‌گیری یک اقتصاد مدرن نیز تنها در چنین شرایطی ممکن است، زیرا دولت متعهد می‌شود که از حقوق مالکیت محافظت کند و بدون در نظر گرفتن هویت صاحب حق، معاملات را به‌طور عادلانه بررسی و داوری کند. مشکل دولت مدرن و بازگشت به پدرسالاری

مشکل دولت مدرن این است که ثبات ندارد. انسان‌ها ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستند، اما این اجتماعی بودن در وهلهٔ نخست به‌صورت ترجیح دادن دوستان و اعضای خانواده خود جلوه‌گر می‌شود. این امر به پدیده‌ای منجر می‌شود که آن را «بازپدرسالاری» می‌نامند؛ اصطلاحی طولانی که به معنای بازگشت یک دولت مدرن و غیرشخصی به نظامی پدرسالارانه است. این پدیده، جوامع بسیاری را در گذشته گرفتار کرده است، از جمله چین در دوران سلسله تانگ، امپراتوری عثمانی در قرن هفدهم، و فرانسه در دوران رژیم کهن. در هر یک از این موارد، دولت مدرن در حال ظهور، تحت سلطهٔ نخبگان قدرتمندی که به حاکم نزدیک بودند، قرار گرفت. در فرانسه، برای مثال، پادشاه امتیازهای ویژه‌ای مانند حق جمع‌آوری مالیات را به بالاترین پیشنهاددهنده می‌فروخت. نیازی به توضیح نیست که ایالات متحده همین حالا در حال تجربهٔ بازپدرسالاری است. آنچه دربارهٔ دولت ترامپ شگفت‌آور است، میزان آشکار بودن فساد در آن است. این دولت، بازرسان کل را که وظیفه‌شان نظارت بر فساد و مقابله با آن بود، برکنار کرده است؛ از اجرای «قانون اعمال فساد خارجی» سر باز زده است؛ و تصمیماتی اتخاذ کرده که به نفع منافع تجاری شریک جرم خود، ایلان ماسک، بوده است. غول‌های فناوری مانند مارک زاکربرگ و جف بزوس با هدایایی صدها میلیون دلاری در مراسم تحلیف ترامپ شرکت کردند، به این امید که پادشاه بر آنان نظر لطف بیفکند. 

منبع: https://www.persuasion.community/p/making-the-world-safe-for-criminals

۵ مارس ۲۰۲۵

216216"/>

امن کردن جهان برای جنایتکاران / ایالات متحده هم‌اکنون در حال تجربهٔ «بازپدرسالاری» است/ ترامپ بازرسان مقابله کننده با فساد را برکنار کرد

آنچه دربارهٔ دولت ترامپ شگفت‌آور است، میزان آشکار بودن فساد در آن است. این دولت، بازرسان کل را که وظیفه‌شان نظارت بر فساد و مقابله با آن بود، برکنار کرده است؛ از اجرای «قانون اعمال فساد خارجی» سر باز زده است؛ و تصمیماتی اتخاذ کرده که به نفع منافع تجاری شریک جرم خود، ایلان ماسک، بوده است. غول‌های فناوری مانند مارک زاکربرگ و جف بزوس با هدایایی صدها میلیون دلاری در مراسم تحلیف ترامپ شرکت کردند، به این امید که پادشاه بر آنان نظر لطف بیفکند. 

امن کردن جهان برای جنایتکاران / ایالات متحده هم‌اکنون در حال تجربهٔ «بازپدرسالاری» است/ ترامپ بازرسان مقابله کننده با فساد را برکنار کرد

 گروه اندیشه: مقاله فرانسیس فوکویاما، به بررسی و تحلیل ماهیت سیاسی دونالد ترامپ و دولت او می‌پردازد و استدلال می‌کند که ترامپیسم را نمی‌توان صرفاً با برچسب‌های «اقتدارگرا» یا «فاشیست» توصیف کرد، بلکه پدیده‌ای «پدرسالارانه» است. فوکویاما استدلال می‌کند که برچسب «فاشیست» به دلیل عدم وجود نسل‌کشی و قدرت تمامیت‌خواهانه در دولت ترامپ، نادرست است. واژه «اقتدارگرا» نیز به تنهایی نمی‌تواند ماهیت پیچیده ترامپیسم را توضیح دهد. او ترامپیسم را با پدرسالاری مترادف می داند. او با استناد به ماکس وبر ترامپیسم را به‌عنوان یک نظام «پدرسالارانه» توصیف می‌کند، که در آن حکومت به‌عنوان امتداد خانواده و خانه حاکم در نظر گرفته می‌شود.  در این نظام، تمایزی بین امر عمومی و خصوصی وجود ندارد و حاکم می‌تواند منابع عمومی را برای منافع شخصی خود تصاحب کند. نویسنده خیلی محترمانه معتقد است که آمریکا در حال ارتجاع و عقبگردی تاریخی است. از نظر فوکویاما، ایالات متحده در حال تجربه «بازپدرسالاری» است، یعنی بازگشت به نظامی پدرسالارانه پس از شکل‌گیری دولت مدرن و غیرشخصی. فساد آشکار، برکناری بازرسان کل، و تصمیمات اتخاذ شده به نفع منافع تجاری نزدیکان، از جمله نشانه‌های این پدیده است. ترجمه این مقاله که در سایت «Persuasion» منتشر شده، در زیر از نظرتان می گذرد. 

****

پیش از انتخابات ۲۰۲۴، بحث‌هایی دربارهٔ این‌که آیا دونالد ترامپ یک فاشیست است یا نه، مطرح شد. من این برچسب را نادرست می‌دانستم، زیرا فاشیسم با نسل‌کشی و قدرت تمامیت‌خواهانه پیوندی مشخص دارد و ما هنوز به چنین نقطه‌ای نرسیده‌ایم. فاشیسم بر یک ایدئولوژی مبتنی است و من فکر نمی‌کنم که ترامپ تاکنون تحت تأثیر چیزی که بتوان آن را «ایده» نامید، عمل کرده باشد. به نظر من، او به‌وضوح یک اقتدارگرا است، زیرا او و هم‌پیمانانش، مانند ایلان ماسک، عمداً در حال برچیدن کنترل‌های موجود بر قدرت اجرایی در نظام قانون اساسی ایالات متحده هستند. ترامپ هرگز تلاش نکرده است که سیاست‌های خود را از طریق کنگره‌ای که تحت کنترل جمهوری‌خواهان است به تصویب برساند، بلکه عمداً ترجیح داده است که همه‌چیز را از طریق فرمان‌های اجرایی، مانند یک پادشاه، اجرا کند. با این حال، واژهٔ سادهٔ «اقتدارگرا» به‌درستی پدیده‌ای را که ترامپ بخشی از آن است، توضیح نمی‌دهد. استیو هانسون و جف کوپشتاین امروز در مجلهٔ «Persuasion» مقاله‌ای مکمل منتشر کرده‌اند که در آن، ترامپیسم را به‌عنوان یک پدیدهٔ «پدرسالارانه» توصیف کرده‌اند. جاناتان راوش نیز اخیراً در «آتلانتیک» مقاله‌ای منتشر کرده که بر همین مفهوم تأکید دارد. من فکر می‌کنم این اصطلاح توصیف بهتری ارائه می‌دهد و وضعیت کنونی ما را در چارچوب تاریخی درستی قرار می‌دهد. ماکس وبر اصطلاح «پدرسالارانه» را برای توصیف تقریباً تمامی نظام‌های پیشامدرن به‌کار برده است، یعنی نظام‌هایی که پس از دوران قبیله‌گرایی غیرمتمرکز پدید آمدند. در این نظام‌ها، حکومت به‌عنوان امتداد خانواده و خانهٔ حاکم در نظر گرفته می‌شد. چنین نظام‌هایی عمدتاً از طریق فتوحات شکل می‌گرفتند، به این صورت که رئیس گروهی از مهاجمان پیروز، زمین، منابع و حتی زنان را بین جنگجویان خود تقسیم می‌کرد و این افراد نیز به‌نوبهٔ خود می‌توانستند این اموال را به فرزندان خود منتقل کنند. در چنین نظامی، تمایزی میان امر عمومی و خصوصی وجود نداشت. به‌طور نظری، همه‌چیز متعلق به حاکم بود و او می‌توانست یک ایالت را همراه با تمامی ساکنانش به‌عنوان هدیهٔ عروسی به فرزندش ببخشد. تفکیک اموال حاکم از دارایی‌های دولت برای نخستین‌بار در قرون هفدهم و هجدهم توسط نظریه‌پردازانی همچون توماس هابز و ژان بودن مطرح شد. آن‌ها حاکمیت را متعلق به یک «مشترک‌المنافع» (جامعهٔ عمومی) دانستند، نه به شخص حاکم. این تحول، برای نخستین بار، پدیده‌ای به نام «فساد» را ممکن ساخت، یعنی حالتی که در آن یک مقام رسمی، منابع عمومی را برای منافع شخصی خود تصاحب می‌کرد. یکی از موضوعات اصلی در دو جلد «نظم سیاسی» که نوشته‌ام، دشواریِ ایجاد یک دولت مدرن غیرشخصی بود؛ دولتی که در آن جایگاه فرد بر مبنای تابعیت او تعیین می‌شود، نه بر اساس رابطهٔ شخصی‌اش با حاکم. شکل‌گیری یک اقتصاد مدرن نیز تنها در چنین شرایطی ممکن است، زیرا دولت متعهد می‌شود که از حقوق مالکیت محافظت کند و بدون در نظر گرفتن هویت صاحب حق، معاملات را به‌طور عادلانه بررسی و داوری کند.

مشکل دولت مدرن و بازگشت به پدرسالاری

مشکل دولت مدرن این است که ثبات ندارد. انسان‌ها ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستند، اما این اجتماعی بودن در وهلهٔ نخست به‌صورت ترجیح دادن دوستان و اعضای خانواده خود جلوه‌گر می‌شود. این امر به پدیده‌ای منجر می‌شود که آن را «بازپدرسالاری» می‌نامند؛ اصطلاحی طولانی که به معنای بازگشت یک دولت مدرن و غیرشخصی به نظامی پدرسالارانه است. این پدیده، جوامع بسیاری را در گذشته گرفتار کرده است، از جمله چین در دوران سلسله تانگ، امپراتوری عثمانی در قرن هفدهم، و فرانسه در دوران رژیم کهن. در هر یک از این موارد، دولت مدرن در حال ظهور، تحت سلطهٔ نخبگان قدرتمندی که به حاکم نزدیک بودند، قرار گرفت. در فرانسه، برای مثال، پادشاه امتیازهای ویژه‌ای مانند حق جمع‌آوری مالیات را به بالاترین پیشنهاددهنده می‌فروخت. نیازی به توضیح نیست که ایالات متحده همین حالا در حال تجربهٔ بازپدرسالاری است. آنچه دربارهٔ دولت ترامپ شگفت‌آور است، میزان آشکار بودن فساد در آن است. این دولت، بازرسان کل را که وظیفه‌شان نظارت بر فساد و مقابله با آن بود، برکنار کرده است؛ از اجرای «قانون اعمال فساد خارجی» سر باز زده است؛ و تصمیماتی اتخاذ کرده که به نفع منافع تجاری شریک جرم خود، ایلان ماسک، بوده است. غول‌های فناوری مانند مارک زاکربرگ و جف بزوس با هدایایی صدها میلیون دلاری در مراسم تحلیف ترامپ شرکت کردند، به این امید که پادشاه بر آنان نظر لطف بیفکند. 

منبع: https://www.persuasion.community/p/making-the-world-safe-for-criminals

۵ مارس ۲۰۲۵

216216

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *